گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۸

ز فسانهٔ لب خامش‌ که رسید مژده به‌گوش ما
که‌ سخن‌ گهر شد و زد گره به‌ زبان سکته‌خروش ما
کله چه فتنه شکسته‌ای‌ که ز حرف تیغ تبسمت
به سحر رسانده دماغ‌ گل‌ لب زخم خنده‌فروش ما
نفس از ترانهٔ ساز دل چه فشاند بر سر انجمن
که صدای قلقل شیشه شد پری جنون‌زده هوش ما
به نگاه عبرتی آب ده ز مآل جرات جستجو
که به چشمت آینه می‌کشد کف پای آبله‌پوش ما
به جنونی از خم بیخودی زده‌ایم ساغر ما و من
که هزار صبح قیامت است و کفی ز مستی جوش ما
همه را ربوده ز دست خود اثر نوید رسیدنت
ز وداع ما چه خبر دهد به دل شکسته سروش ما
تب شوق سجدهٔ نیستی چه‌ فسون دمیده بر انجمن
که چوشمع تا قدم از جبین همه‌ سر نشسته‌ به‌دوش ما
ز نشاط محفل زندگی به چه نازد امشب منفعل
قدحی مگر به عرق زند ز خمار خجلت دوش ما
دگر از تعین خودسری چه‌ کشیم زحمت سوختن
که فتاد بر کف پا کنون نگه چراغ خموش ما
نرسید فطرت هیچکس به خیال بیدل و معنی‌اش
همه‌راست بیخبری و بس‌ چه‌ شعور خلق و چه‌ هوش ما

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز فسانهٔ لب خامش‌ که رسید مژده به‌گوش ما
که‌ سخن‌ گهر شد و زد گره به‌ زبان سکته‌خروش ما
هوش مصنوعی: از داستان لب خاموش، خبری خوش به ما رسید که کلامی ارزشمند به زبان ما جاری شد و زبان‌مان به خاطر احساسات و هیجان‌هایی که داشتیم، دچار غم و شادی شد.
کله چه فتنه شکسته‌ای‌ که ز حرف تیغ تبسمت
به سحر رسانده دماغ‌ گل‌ لب زخم خنده‌فروش ما
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و اثرگذاری لبخند و چهره فردی می‌پردازد که به نوعی مانند یک طلسم جادویی عمل می‌کند. چهره او که نشانه‌ای از آسیب‌ها و چالش‌هاست، به شکلی دلربا و جذاب به نظر می‌رسد و لبخندش به گل‌ها روح و جان می‌بخشد. این توصیف نشان دهنده قدرت و جذابیت خاصی است که در نگاه و رفتار او نهفته است.
نفس از ترانهٔ ساز دل چه فشاند بر سر انجمن
که صدای قلقل شیشه شد پری جنون‌زده هوش ما
هوش مصنوعی: نفس از موزیک دل چه تاثیری بر جمع می‌گذارد که صدای خروشان شیشه به خاطر جنون زیبا، ما را دربه‌در کرده است.
به نگاه عبرتی آب ده ز مآل جرات جستجو
که به چشمت آینه می‌کشد کف پای آبله‌پوش ما
هوش مصنوعی: با دقت به آینده و عواقب کار خود توجه کن و جرات کن تا حقیقت را جست‌وجو کنی، زیرا در این نگاه، تو می‌توانی نشانه‌های زحمات و رنج‌های ما را ببینی.
به جنونی از خم بیخودی زده‌ایم ساغر ما و من
که هزار صبح قیامت است و کفی ز مستی جوش ما
هوش مصنوعی: ما به نوعی دیوانگی دچار شده‌ایم و در حال نوشیدن جامی هستیم که آرامش ما و خودمان را از بین برده است. این حال و روز ما شبیه به هزار صبح قیامت است، و از شدت مستی در حال فوران و جوشیدن هستیم.
همه را ربوده ز دست خود اثر نوید رسیدنت
ز وداع ما چه خبر دهد به دل شکسته سروش ما
هوش مصنوعی: همه چیز از دست ما رفته است و فقط اثر آمدنت باقی مانده است. آیا خبری از وداع ما به دل شکستۀ ما می‌رساند؟
تب شوق سجدهٔ نیستی چه‌ فسون دمیده بر انجمن
که چوشمع تا قدم از جبین همه‌ سر نشسته‌ به‌دوش ما
هوش مصنوعی: شوق و هیجان عمیقی که در نثار و فروتنی نسبت به وجود نازک و حقیر خود داریم، تمام جمع را فراگرفته است؛ چنان‌که هر کس مانند شمعی در برابر نور، سر بر زمین نهاده و در انتظار روشنایی است.
ز نشاط محفل زندگی به چه نازد امشب منفعل
قدحی مگر به عرق زند ز خمار خجلت دوش ما
هوش مصنوعی: از شادی و سرخوشی زندگی به چیستی و زیبایی یک لیوان امشب نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم، مگر اینکه شرابش من را از شرم و خجالت دیروز رهایی بخشد.
دگر از تعین خودسری چه‌ کشیم زحمت سوختن
که فتاد بر کف پا کنون نگه چراغ خموش ما
هوش مصنوعی: دیگر از مشکلات و خودسری‌های خود چه رنج‌هایی می‌بریم؟ دیگر زحمت سوختن را تحمل نکنیم، چون اکنون می‌توانی به آرامی چراغ خاموش ما را ببینی.
نرسید فطرت هیچکس به خیال بیدل و معنی‌اش
همه‌راست بیخبری و بس‌ چه‌ شعور خلق و چه‌ هوش ما
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به عمق خیال و درک واقعی بیدل نرسیده و معنای آن تنها ناآگاهی است، چه شعور مردم و چه هوش ما.