گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱

دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا
جز وهم وجود و عدمی نیست در اینجا
رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم
جز گرد تحیر رقمی نیست در اینجا
عالم همه میناگر بیداد شکست است
این طرفه که سنگ ستمی نیست در اینجا
تا سنبل این باغ به همواری رنگ است
جز کج نظری پیچ و خمی نیست در اینجا
بر نعمت دنیا چه هوسها که نپختیم
هر چند غذا جز قسمی نیست در اینجا
برهم نزنی سلسلهٔ ناز کریمان
محتاج شدن بی‌کرمی نیست در اینجا
گرد حشم بی‌کسی‌ات سخت بلندست
از خویش برون آ علمی نیست در اینجا
ما بی‌خبران قافلهٔ دشت خیالیم
رنگ است به‌گردش‌، قدمی نیست در اینجا
از حیرت دل بند نقاب تو گشودیم
آیینه‌گری کار کمی نیست در اینجا
بیدل من و بیکاری و معشوق‌تراشی
جز شوق برهمن‌، صنمی نیست در اینجا

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/07/22 12:10
پاشا

گر میروی امشب ز برم هیچ غمی نیست
چون راه سفر پیشه کنی راه کمی نیست
سر منزل مقصود تو هر خانه که باشد
من نیک بدانم که چو قلبم حرمی نیست
در چشم من این اشک ببین و مشو غره
کز آه جهان سوز من اما کرمی نیست
صدبار پس پرده هویدا شد و دیدم
در بتکده صوفی دوران صنمی نیست...

1390/08/26 19:10
عبدالله بیخود

_ _ U U _ _ U U _ _ U U _ _
غزلی در همین وزن سرودۀ بیخود

ما ذات خدائیم و پر از دردِ...نفس ها
آزاده فنائیم و درین کنج...قفس ها
با شیوه ی تعّبیر و حسی قحطِ مُروّت
بر یوسف مصری کرمی بود....عدس ها
بر فطرت عاشقدل و بر باطن عارف
دنیا نفسی منفعلی بود...هوس ها
دریابِ حیات و رگ امکان نِگری ها
بر خضرِ دلم تهمتِ حس...بود...نفس ها
در دشت جنون ناله گری و...حسِ محمِل
بر فطرتِ من مشتعلی بود...جرس ها
بیخود

1390/11/29 12:01

با درود
در بیت هفتم، مصراع دوم، واژه ی « خویش» به اشتباه « خوبش » تایپ شده است .
کارتان عالی است . سپاس.

در ابیات:
2 جزگرد => جز گرد
4 جزکج => جز کج
4 پیچ وخمی => پیچ و خمی
4 دراینجا => در اینجا
5 هوسهاکه => هوسها که
5 هرچند => هر چند
6 نازکریمان => ناز کریمان
8 دراینجا => در اینجا
9 توگشودیم => تو گشودیم
9 کارکمی => کار کمی

1394/05/30 00:07
ناشناس

مطمئن نیستم ولی قضا درست تر به نظر میرسه تا غذا. (قضا و قسمت)

1395/01/25 23:03
حمید زارعیِ مرودشت

بیدل! من و بیکاری و معشوق تراشی
جز شوقِ برهمن‌، صنمی نیست در اینجا
.
.
.
مبحثی در روانشناسیِ رابطه مطرح هست که میگوید فردِ عاشق، ایده آل هایی را در ذهن دارد و با انتسابِ این ایده آل ها به طورِ ضمنی به معشوق، معشوق را در تخیل و توهم به ایده آل های خود نزدیک میکند و عشقش به معشوق افزون تر میشود.
.
به عبارتی شاید معشوق مقدارِ بسیار زیادی از صفاتی که در تصورِ عاشق هست را دارا نباشد و همین مسئله در انتها موجباتِ توقعاتِ بسیار و در آخر تزلزلِ روابطِ عاشقانه را باعث میشود.
.
بیدل در این بیت به همین مسئله اشاره دارد که ما با تصوراتِ خود در حالِ معشوق تراشی هستیم و در اصل عاشقِ شوق و ایده آل های خود میشویم و معشوق، بیرون از تفکر و اندیشه ی ما نیست.

1397/03/07 13:06
اسحاق

در بیت دوم :
"رمز دو جهان ،در ورق آینه خواندیم"درست است