گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۹۵

حیف سازت‌ که منش پردهٔ آهنگ شدم
چقدر ناز تو خون گشت که من رنگ شدم
بی تو از هستی من‌گر همه تمثال دمید
بر رخ آینه عرض عرق ننگ شدم
سرکشیهای شبابم خم پیری آورد
نوحه مفت است‌که بی‌سوختنم چنگ شدم
وحشتم نسخهٔ اجزای جهان برهم زد
ساز خون‌ گشت ز دردی‌ که من آهنگ شدم
دور جام طلبم جرعهٔ پرواز چشید
گردشی داشتم آیینه اگر رنگ شدم
چون شرر خفتم از قدر ادب نشناسی است
پا ز دامن به در آوردم و بی‌ سنگ شدم
چه یقین‌ها که به افسون توهّم نگداخت
سوخت صد میکده تا قابل این ننگ شدم
جلوه‌ها حیرت من در قفس آینه داشت
مژه بر هم زدم و بر دو جهان رنگ شدم
موجها مفت شما قطره ی این بحر که من
چون‌گهرتا نفسی راست‌کنم سنگ شدم
طایر از بی پر وبالی همه جا در قفس است
من هم از قحط جنون صاحب فرهنگ شدم
غنچه‌گردیدن من حسرت آغوش گلی‌ست
یاد دامان توکردم همه تن چنگ شدم
بحرتسخیری آغوش حبابم بیدل
مزد آن است که برخود نفسی تنگ شدم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حیف سازت‌ که منش پردهٔ آهنگ شدم
چقدر ناز تو خون گشت که من رنگ شدم
هوش مصنوعی: حیف است که تو تنها یک ساز هستی و من به‌دلیل آهنگ تو به‌این حال درآمده‌ام. چقدر زیبایی تو من را تحت تأثیر قرار داد و باعث شد تغییر رنگ دهم.
بی تو از هستی من‌گر همه تمثال دمید
بر رخ آینه عرض عرق ننگ شدم
هوش مصنوعی: بی تو، من به هیچ چیز تبدیل می‌شوم و حتی اگر همه زیبایی‌ها هم بر چهره آینه بتابد، تنها عرق ننگ و شرمندگی من را می‌سازد.
سرکشیهای شبابم خم پیری آورد
نوحه مفت است‌که بی‌سوختنم چنگ شدم
هوش مصنوعی: سرکشی‌ها و نافرمانی‌های جوانی‌ام باعث شد تا پیری به سراغم بیاید. ناله و زاری برایم بی‌فایده است، چون بدون همدلی و همدردی، احساس درونی‌ام را نشان نمی‌دهد.
وحشتم نسخهٔ اجزای جهان برهم زد
ساز خون‌ گشت ز دردی‌ که من آهنگ شدم
هوش مصنوعی: ترس و هراسم باعث شد که اجزای جهان به هم بریزد و در این بیداد، خون و درد ناشی از آن مرا به سمت خود کشید.
دور جام طلبم جرعهٔ پرواز چشید
گردشی داشتم آیینه اگر رنگ شدم
هوش مصنوعی: من به دنبال یک جرعه از شراب هستم که مرا به پرواز درآورد. تجربه‌ای داشته‌ام که اگر آینه‌ای رنگین شوم، بی‌تردید انعکاسی از آن گردشی که کرده‌ام را نشان می‌دهد.
چون شرر خفتم از قدر ادب نشناسی است
پا ز دامن به در آوردم و بی‌ سنگ شدم
هوش مصنوعی: وقتی در اثر آتش عشق خاموش شدم، فهمیدم که ادب و احترام را نمی‌دانی، بنابراین از دامن تو دور شدم و بدون هیچ مانعی آزاد شدم.
چه یقین‌ها که به افسون توهّم نگداخت
سوخت صد میکده تا قابل این ننگ شدم
هوش مصنوعی: بسیاری از باورها و یقین‌ها به خاطر فریب و توهم از بین رفتند و چیزهای زیادی از میکده (جایی که شراب‌خواری می‌شود) تباه شد تا من به این عیب و ننگ دچار شدم.
جلوه‌ها حیرت من در قفس آینه داشت
مژه بر هم زدم و بر دو جهان رنگ شدم
هوش مصنوعی: حیرت‌ها و زیبایی‌هایم در آینه‌ای محصور بود. به محض اینکه پلک زدم، رنگ و روحی تازه به دو جهان بخشیدم.
موجها مفت شما قطره ی این بحر که من
چون‌گهرتا نفسی راست‌کنم سنگ شدم
هوش مصنوعی: این بیت به همین معناست که من در برابر این دریا و امواجش، مانند یک قطره‌ی کوچک هستم. وقتی که به تو فکر می‌کنم و وجودت را احساس می‌کنم، به قدری مجذوب می‌شوم که گویی به سنگی تبدیل شده‌ام.
طایر از بی پر وبالی همه جا در قفس است
من هم از قحط جنون صاحب فرهنگ شدم
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که بدون پر و بال است، در همه جا در قفس محصور شده. من هم به دلیل کمبود جنون، به فردی با فرهنگ تبدیل شده‌ام.
غنچه‌گردیدن من حسرت آغوش گلی‌ست
یاد دامان توکردم همه تن چنگ شدم
هوش مصنوعی: من به مانند غنچه‌ای هستم که آرزوی در آغوش گرفتن گلی را دارم و تمام وجودم را به یاد تو به تصویر کشیده‌ام.
بحرتسخیری آغوش حبابم بیدل
مزد آن است که برخود نفسی تنگ شدم
هوش مصنوعی: در آغوش حباب، من احساس خفگی می‌کنم و این درد، پاداشی است برای این که به خودم توجه کرده‌ام و نفس‌هایم را محدود کرده‌ام.