گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۹۴

زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم
خون‌ گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم
بوی گلم جنون دو عالم بهار داشت
زبن یک نفس هزار سحر فتنه وا شدم
دل دانه‌ای نبودکه‌گردد به جهد نرم
سودم‌ کف ندامت و دست آسیا شدم
مشتی ز خاک بر سر من ریخت زندگی
آماجگاه ناوک تیر قضا شدم
پیغام بوی‌ گل به دماغم نمی رسد
آیینه‌دار عالم رنگ ازکجا شدم
حرفی به جز کریم ندارد زبان من
سلطان کشور طربم تا گدا شدم
یارب چه دولت است کز اقبال عاجزی
شایستهٔ معاملهٔ کبریا شدم
زین حیرتی‌ که چید نفس فرق و اتحاد
او ساغر غنا زد و من بینوا شدم
نا قدردان عمر چو من هیچکس مباد
بعد از وداع‌ گل به بهار آشنا شدم
بیدل ز ننگ بیخبری بایدم‌گداخت
زیرقدم ندیدم و طاووس پا شدم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم
خون‌ گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم
هوش مصنوعی: از باغی که در آن به ظلم و ستم بزرگ شدم، آنقدر به رنگ خون درآمدم که رنگ آشنا شدم.
بوی گلم جنون دو عالم بهار داشت
زبن یک نفس هزار سحر فتنه وا شدم
هوش مصنوعی: من بوی گلی را استشمام کردم که دیوانگی و زیبایی جهان را به همراه داشت. با یک نفس، دنیایی از سحر و جادو را احساس کردم و دچار حیرت و شگفتی شدم.
دل دانه‌ای نبودکه‌گردد به جهد نرم
سودم‌ کف ندامت و دست آسیا شدم
هوش مصنوعی: دل من چیزی نیست که با تلاش و کوشش، به آرامی به دست آید؛ بلکه به جای آن، در حال حاضر به دلیل پشیمانی و شکست، مانند دانه‌ای در آسیاب شده‌ام.
مشتی ز خاک بر سر من ریخت زندگی
آماجگاه ناوک تیر قضا شدم
هوش مصنوعی: زندگی‌ام به خاطر حوادث و سختی‌ها تحت تاثیر قرار گرفته و مانند هدفی برای تیر سرنوشت شده‌ام.
پیغام بوی‌ گل به دماغم نمی رسد
آیینه‌دار عالم رنگ ازکجا شدم
هوش مصنوعی: پیام بوی گل به من نمی‌رسد، آیا این دنیا از کجا به وجود آمده است؟
حرفی به جز کریم ندارد زبان من
سلطان کشور طربم تا گدا شدم
هوش مصنوعی: زبان من فقط از خوبی‌های کریم صحبت می‌کند. من، که در این دنیا سلطان شادی‌ها هستم، حالا تا حد گدا پایین آمده‌ام.
یارب چه دولت است کز اقبال عاجزی
شایستهٔ معاملهٔ کبریا شدم
هوش مصنوعی: خداوندا، چه نعمت بزرگی است که با وجود ناتوانی‌ام، به من اجازه داده‌ای تا با قدرت بزرگ تو در ارتباط باشم.
زین حیرتی‌ که چید نفس فرق و اتحاد
او ساغر غنا زد و من بینوا شدم
هوش مصنوعی: از این سردرگمی که نفس، تفاوت و یگانگی او را به هم می‌ریزد، می‌نوشند و من بیچاره شده‌ام.
نا قدردان عمر چو من هیچکس مباد
بعد از وداع‌ گل به بهار آشنا شدم
هوش مصنوعی: کسی مثل من که عمر خود را قدردانی نکرده است، نباشد. بعد از اینکه از گل جدا شدم، به تازگی با بهار آشنا شدم.
بیدل ز ننگ بیخبری بایدم‌گداخت
زیرقدم ندیدم و طاووس پا شدم
هوش مصنوعی: من باید از شرم نادانی خود بیدار شوم. هرگز زیر پای کسی نمی‌گویم، اما احساس می‌کنم که به مقام والایی رسیده‌ام و مانند طاووس راه می‌روم.