گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۹۳

چون حباب آن دم که سیر آهنگ این دریا شدم
درگشاد پردهٔ چشم از سر خود وا شدم
عرصهٔ آزادی از جوش غبارم تنگ بود
بر سر خود دامنی افشاندم و صحرا شدم
معنیم از شوخی اظهار آخر لفظ توست
بسکه رنگ باده‌ام بی‌پردهٔ مینا شدم
در فضای بیخودیها پی به حالم بردنست
هر کجا سرگشته‌ای گم گشت من پیدا شدم
هر بن مویم تماشاخانهٔ دیدار بود
عاقبت صرف نگه چون شمع سرتا پا شدم
خامشیهایم جهانی را به شور دل‌ گرفت
آخر از ضبط نفس صبح قیامت زا شدم
ای خوش آن وحدت‌ کزو نتوان عبارت باختن
می‌زند کثرت ز نامم جوش تا تنها شدم
داغ نیرنگم‌، مپرس از مطلب نایاب من
جست‌وجوی هر چه کردم محرم عنقا شدم
شمع سیر انجمن‌ها در گداز خویش داشت
هر قدر از پیکر من سرمه شد بینا شدم
ماضی و مستقبل من حال‌ گشت از بیخودی
رفتم امروز آنقدر از خود که چون فردا شدم
فقر آخر سر ز جیب بی‌نیازی‌ها کشید
احتیاجم جوش زد چندانکه استغنا شدم
گرچه بیدل شیشهٔ من از فلک آمد به سنگ
اینقدر شد کز شکستن یک دهن‌گویا شدم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون حباب آن دم که سیر آهنگ این دریا شدم
درگشاد پردهٔ چشم از سر خود وا شدم
هوش مصنوعی: وقتی مانند حبابی شدم که به عمق این دریا می‌روم، پرده چشمم را کنار زدم و نسبت به خودم آگاه شدم.
عرصهٔ آزادی از جوش غبارم تنگ بود
بر سر خود دامنی افشاندم و صحرا شدم
هوش مصنوعی: در دنیای آزادی، به دلیل تنش و هیجان زیاد، احساس خستگی می‌کردم. پس تصمیم گرفتم لباس گشادی به تن کنم و به طبیعت بروم.
معنیم از شوخی اظهار آخر لفظ توست
بسکه رنگ باده‌ام بی‌پردهٔ مینا شدم
هوش مصنوعی: من از شوخی‌های تو تنها به این نتیجه رسیدم که نامت را به آشکارترین شکل ممکن بیان کنم، چرا که به قدری تحت تأثیر شراب و حال و هوای آن هستم که دیگر نمی‌توانم خود را پنهان کنم.
در فضای بیخودیها پی به حالم بردنست
هر کجا سرگشته‌ای گم گشت من پیدا شدم
هوش مصنوعی: در دنیای بی‌خود و بی‌خبر، حال من را درک کرده‌اند. هر جا که سرگردان و گمشده هستی، من دوباره پیدا شدم.
هر بن مویم تماشاخانهٔ دیدار بود
عاقبت صرف نگه چون شمع سرتا پا شدم
هوش مصنوعی: هر تار موی من جلوه‌گاه دیدار و تماشا بود و در نهایت، مانند شمع که تمام وجودش صرف نوردهی می‌شود، تمام وجودم را صرف تماشای تو کردم.
خامشیهایم جهانی را به شور دل‌ گرفت
آخر از ضبط نفس صبح قیامت زا شدم
هوش مصنوعی: خاموشی‌هایم در نهایت همه را تحت تأثیر قرار داد و موجب خوشحالی دل‌ها شد. بالاخره من از کنترل نفس خود به وضعیت صبح قیامت رسیدم.
ای خوش آن وحدت‌ کزو نتوان عبارت باختن
می‌زند کثرت ز نامم جوش تا تنها شدم
هوش مصنوعی: آن وحدتی که نمی‌توان با کلمات توصیفش کرد، بسیار دل‌نشین و زیباست. وقتی از بسیاری چیزها رها شدم و تنها شدم، به عمق این وحدت پی بردم و حس کردم که نام‌ها و صفات نمی‌توانند در بیان آن به من کمک کنند.
داغ نیرنگم‌، مپرس از مطلب نایاب من
جست‌وجوی هر چه کردم محرم عنقا شدم
هوش مصنوعی: درد و رنج فریبم را نپرس، از راز نادیدنی من. هر چه تلاش کردم، به جایی نرسیدم و دیگر هیچ‌کس را به رازی که در دل دارم، راهنمایی نکردم.
شمع سیر انجمن‌ها در گداز خویش داشت
هر قدر از پیکر من سرمه شد بینا شدم
هوش مصنوعی: شمعی که در جمع دوستان می‌درخشد، از روشنایی‌اش به دیگران روشنگری می‌بخشد. هر چقدر از وجود من، زیبایی و روشنی به دیگران رسید، من نیز بینا و آگاه شدم.
ماضی و مستقبل من حال‌ گشت از بیخودی
رفتم امروز آنقدر از خود که چون فردا شدم
هوش مصنوعی: من از دست خودم بیرون رفته‌ام و حالا آنقدر در خودم غرق شده‌ام که روز دیگر شبیه آینده‌ام می‌شوم.
فقر آخر سر ز جیب بی‌نیازی‌ها کشید
احتیاجم جوش زد چندانکه استغنا شدم
هوش مصنوعی: فقر در نهایت خودش را از جیب کسانی که به ظاهری بی‌نیاز هستند بیرون کشید و احتیاجم به حدی رسید که دیگر احساس نیاز نمی‌کردم.
گرچه بیدل شیشهٔ من از فلک آمد به سنگ
اینقدر شد کز شکستن یک دهن‌گویا شدم
هوش مصنوعی: هرچند که تقدیر و سرنوشت به من آسیب رسانده و درد و رنج زیادی را متحمل شده‌ام، اما این تجربیات باعث شده‌اند تا بتوانم احساسات و افکار درونم را به زبان بیاورم.