گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۹۱

آرزویی در گره بستم دُرّی یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دربا شدم
نسخهٔ آزادی‌ام خجلت کش شیرازه بود
از تپیدنها ورق ‌گرداندم و اجزا شدم
عیشم از آغاز عرض کلفت انجام دید
باده جز یاد شکستن نیست تا مینا شدم
هر دو عالم خانهٔ نقاش شد تا در خیال
صورتی چون نام عنقا بی‌اثر پیدا شدم
بی‌نقابیهای گل بی‌التفات صبح نیست
آنقدر واگشت آغوشت ‌که من رسوا شدم
عشق را در پردهٔ نیرنگ افسونها بسی است
در خیال خویش مجنون بودم و لیلا شدم
کثرتی بسیار در اثبات وحدت گشت صرف
عالمی را جمع کردم کاینقدر یکتا شدم
وسعت دل تنگ دارد عرصهٔ خودداری‌ام
در نظر یکسر رم آهوست تا صحرا شدم
عافیت در جلوه‌گاه بی‌نشانی بود و بس
رنگ تا گل ‌کرد غارتگاه شوخیها شدم
بی‌تکلف جز خیالات شرار سنگ نیست
اینقدر چشمی ‌که من بر روی هستی واشدم
حیرتم بیدل زمینگیر تأمل ‌کرده است
ورنه تا مژگان پری افشاند من عنقا شدم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آرزویی در گره بستم دُرّی یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دربا شدم
هوش مصنوعی: من آرزویی را به دقت بسته‌بندی کردم و به گنجی گرانبها تبدیل شدم. حسرتی را که در دل داشتم، از چشم‌هایم بیرون ریختم و به شخصی باوقار و با معنی تبدیل شدم.
نسخهٔ آزادی‌ام خجلت کش شیرازه بود
از تپیدنها ورق ‌گرداندم و اجزا شدم
هوش مصنوعی: آزادی‌ام به گونه‌ای بود که احساس شرم و حیا به من دست می‌داد. به هر بار نامنظم‌تر شدن اوضاع، ورق را برگرداندم و از هم پراکنده شدم.
عیشم از آغاز عرض کلفت انجام دید
باده جز یاد شکستن نیست تا مینا شدم
هوش مصنوعی: زندگی من از آغاز به خاطر مشکلاتش به پایان رسیده است و از شراب تنها یاد شکستن دل و درد را دارم تا به حال به این حالت دچار شده‌ام.
هر دو عالم خانهٔ نقاش شد تا در خیال
صورتی چون نام عنقا بی‌اثر پیدا شدم
هوش مصنوعی: هر دو جهانی که وجود دارد، به مانند خانه‌ای برای نقاشی شده است تا من در خیال و تصوراتم به شکلی بی‌نظیر و بدون اثر پیدا شوم، شبیه به نام پرنده‌ی افسانه‌ای عنقا.
بی‌نقابیهای گل بی‌التفات صبح نیست
آنقدر واگشت آغوشت ‌که من رسوا شدم
هوش مصنوعی: گل‌های بی‌نقاب، که نشان‌دهنده زیبایی و زودگذر بودن هستند، در خوشی و بی‌توجهی صبح نمی‌مانند. آن‌قدر در آغوش تو مانده‌ام که حالا دیگر رسوا و شناخته شده‌ام.
عشق را در پردهٔ نیرنگ افسونها بسی است
در خیال خویش مجنون بودم و لیلا شدم
هوش مصنوعی: عشق در دنیای فریب و ترفندها بسیار پیچیده است. در ذهن خودم مانند مجنون عاشق بودم و به سوی لیلا راستین رفته‌ام.
کثرتی بسیار در اثبات وحدت گشت صرف
عالمی را جمع کردم کاینقدر یکتا شدم
هوش مصنوعی: با وجود کثرت و تنوع بسیار در عالم، من به طور جدی تلاش کردم که به اصل واحد و واحدت الهی پی ببرم و در نتیجه به شناختی عمیق از این یگانگی دست یافتم.
وسعت دل تنگ دارد عرصهٔ خودداری‌ام
در نظر یکسر رم آهوست تا صحرا شدم
هوش مصنوعی: دل من در تلاش برای خودداری و کنترل، احساس تنگی می‌کند. اما در واقع، درون من دریایی از احساسات و آرزوها وجود دارد که همانند رم آهو، به وسعت صحراست.
عافیت در جلوه‌گاه بی‌نشانی بود و بس
رنگ تا گل ‌کرد غارتگاه شوخیها شدم
هوش مصنوعی: آرامش و آسودگی تنها در مکان‌هایی که هیچ نشانی از آنها وجود ندارد، پیدا می‌شود و من به خاطر لطافت و زیبایی‌ها به جایی دچار شدم که شبیه به میدان مبارزه‌ای است برای بازی‌های دلنشین.
بی‌تکلف جز خیالات شرار سنگ نیست
اینقدر چشمی ‌که من بر روی هستی واشدم
هوش مصنوعی: تنها در دنیای خیال به چیزی با ارزش برنمی‌خورم؛ به همین اندازه که من به وجود و هستی چشم دوخته‌ام.
حیرتم بیدل زمینگیر تأمل ‌کرده است
ورنه تا مژگان پری افشاند من عنقا شدم
هوش مصنوعی: حیرتم به حدی رسیده که زمین را زیر پا گذاشته و در فکر فرو رفته‌ام، و اگر نه، وقتی مژگان پری را به اطراف می‌پاشد، من مانند مرغ عنقا به اوج می‌رسم.