غزل شمارهٔ ۲۰۸۷
رفتم از خویش و به بزم جلوهاش لنگر زدم
شیشهٔ رنگی شکستم با پری ساغر زدم
صافی دل بینیازم دارد از عرض کمال
حیرتی گشتم ره صد آینه جوهر زدم
خشک طبعان غوطهها در مغز دانش خوردهاند
بسکه بر اوراق معنی آب نظم تر زدم
تا نبیند طرز رعنایی خرام قامتت
از پر قمری به چشم سرو خاکستر زدم
هرگز از دل شکوهٔ داغ جفایت سر نزد
بیصدا بود این دو ساغر تا به یکدیگر زدم
عالمی را بر بساط خاک بود اقرار عجز
من هم از نقش جبین مهری بر این محضر زدم
شبنم اشکی فرو بردهست سر تا پای من
از ضعیفی غوطه در یک قطره چون گوهر زدم
بیتو یکدم صرفهٔ راحت نبردم چون سپند
بر سر آتش نشستم ناله کردم پر زدم
چون سحر هر چند شوقم سوخت از کمفرصتی
اینقدرها شد که از شوخی نفس کمتر زدم
عیش اسباب چراغانی تصور کرده بود
مشت خاشاکی فراهم کردم و آذر زدم
بیخودی بیدل به خاک افکند اجزای مرا
بس که چون گل از شکست رنگها ساغر زدم
غزل شمارهٔ ۲۰۸۶: دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدمغزل شمارهٔ ۲۰۸۸: پر نفس میسوخت ما و من ز غیرت تن زدم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفتم از خویش و به بزم جلوهاش لنگر زدم
شیشهٔ رنگی شکستم با پری ساغر زدم
هوش مصنوعی: به جمعی که پر از زیبایی و خرم بود رفتم و خودم را از دنیای خودم جدا کردم. در آنجا از شیشهای رنگی استفاده کردم و با دختری زیبا نوشیدنی نوشیدم.
صافی دل بینیازم دارد از عرض کمال
حیرتی گشتم ره صد آینه جوهر زدم
هوش مصنوعی: دل پاک و بینیاز من نیازی به بیان کمالات ندارد، زیرا در جستجوی حقیقت و زیبایی، در حیرت و شگفتی عمیق فرو رفتهام و برای یافتن جوهر اصلی، از صد آینه عبور کردهام.
خشک طبعان غوطهها در مغز دانش خوردهاند
بسکه بر اوراق معنی آب نظم تر زدم
هوش مصنوعی: افراد خشک و بیاحساس، در عمق دانش غرق شدهاند و به اندازهای بر روی صفحات ادبیات و معانی آب لطیف نظم نوشتهام که به نظر میرسد این نوشتهها را با آب تهیه کردهام.
تا نبیند طرز رعنایی خرام قامتت
از پر قمری به چشم سرو خاکستر زدم
هوش مصنوعی: برای آنکه زیبایی و جذابیت قد و قامت تو را برسانم، از پر پرندهای به نام قمری بهره گرفتم و از خاکستر درخت سرو استفاده کردم تا چهرهات را توصیف کنم.
هرگز از دل شکوهٔ داغ جفایت سر نزد
بیصدا بود این دو ساغر تا به یکدیگر زدم
هوش مصنوعی: هرگز از دل شکایت نخواهم کرد و در سکوت این دو جام را به هم میزنم.
عالمی را بر بساط خاک بود اقرار عجز
من هم از نقش جبین مهری بر این محضر زدم
هوش مصنوعی: در دنیای خاکی، من به ناتوانی خود اعتراف میکنم و با نشانهای از محبت، حضور خود را در این جمع اعلام میکنم.
شبنم اشکی فرو بردهست سر تا پای من
از ضعیفی غوطه در یک قطره چون گوهر زدم
هوش مصنوعی: شبنم، مانند اشکی زیبا و لطیف، تمام وجودم را پر کرده است. از شدت ناتوانی، در یک قطره احساساتی مانند گوهر غرق شدهام.
بیتو یکدم صرفهٔ راحت نبردم چون سپند
بر سر آتش نشستم ناله کردم پر زدم
هوش مصنوعی: بدون تو لحظهای آرامش نداشتهام، همانطور که اسپند بر روی آتش میسوزد، من نیز در عذاب بودهام و با نالهای دلخراش پرواز کردهام.
چون سحر هر چند شوقم سوخت از کمفرصتی
اینقدرها شد که از شوخی نفس کمتر زدم
هوش مصنوعی: به خاطر این که صبح زود به ملاقات تو کم فرصت بودم، اشتیاق من به حدی سوخت که نتوانستم حتی به اندازه یک نفس عمیق هم بزنم.
عیش اسباب چراغانی تصور کرده بود
مشت خاشاکی فراهم کردم و آذر زدم
هوش مصنوعی: من برای شادی و جشن به فکر روشن کردن چراغها بودم، اما به جای آن، فقط کاه و خاشاک جمع کردم و آتش روشن کردم.
بیخودی بیدل به خاک افکند اجزای مرا
بس که چون گل از شکست رنگها ساغر زدم
هوش مصنوعی: من به طور بیدلیل و بدون فکر، اجزای وجودم را به زمین افکندم؛ چون رنگهای گلبن، از شکست عشقی که خوردهام، شیشهای از شراب ساختهام.