غزل شمارهٔ ۲۰۷۸
گر لبی را به هوس نالهکمین میکردم
صدکمند از نفس سوخته چین میکردم
دل اگر غنچه صفت بوی نشاطی میداشت
صد تبسم ز لب چین جبین میکردم
گر خیال چمنت رخصت شوقم میداد
بی نگه سیر پریخانهٔ چین میکردم
اینقدر خنده کز افسون هوس رفت به باد
صبح میگشت اگر آه جزاین میکردم
خانمان پا به رکاب هوس سوختنست
کو شراری که منش خانهٔ زین می کردم
گر به محرومی تمثال نمیسوخت نفس
خانهٔ آینه زنگار نشین میکردم
با سجود درت امروز سر و کارم نیست
مشت خاکم به عدم نیز همین میکردم
شغل نظمم درد از خاک شدن بخیه راز
که من سوخته فکر چه زمین میکردم
از دل سوخته خاکستر یأسی ندمید
تا کبابی که ندارم نمکین میکردم
عشق نقشی ندمانید ز داغم بیدل
تا جهان را پر طاووس نگین میکردم
غزل شمارهٔ ۲۰۷۷: شب که در حسرت دیدار کمین میکردمغزل شمارهٔ ۲۰۷۹: کف خاکم چسان مقبول جستوجوی او گردم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر لبی را به هوس نالهکمین میکردم
صدکمند از نفس سوخته چین میکردم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر هوس، لب به ناله میزدم، صدای من به قدری غمانگیز بود که میتوانست دلی دردمند را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
دل اگر غنچه صفت بوی نشاطی میداشت
صد تبسم ز لب چین جبین میکردم
هوش مصنوعی: اگر دل من مانند گل بوده و عطر شادی را احساس میکرد، میتوانستم هزاران لبخند از روی پیشانیام پخش کنم.
گر خیال چمنت رخصت شوقم میداد
بی نگه سیر پریخانهٔ چین میکردم
هوش مصنوعی: اگر خیال تو به من اجازه میداد تا شوق خود را نشان بدهم، بیتردید به تماشای زیباییهای دور از دسترس میرفتم.
اینقدر خنده کز افسون هوس رفت به باد
صبح میگشت اگر آه جزاین میکردم
هوش مصنوعی: اینقدر خندیدم که جادوی آرزوها من را به باد سپرد. اگر آه و نالهای غیر از این داشتم، اوضاع متفاوت بود.
خانمان پا به رکاب هوس سوختنست
کو شراری که منش خانهٔ زین می کردم
هوش مصنوعی: خانهها در حال سوختن هستند و اشتیاقی برای سوزاندن وجود دارد، ولی من در پی شعلهای هستم تا بتوانم زندگیام را از نو بسازم.
گر به محرومی تمثال نمیسوخت نفس
خانهٔ آینه زنگار نشین میکردم
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانستم حسرت را در چهرهی خود ببینم، در این صورت خانهای که پر از آینه است، را با زنگار و کثیفی پر میکردم.
با سجود درت امروز سر و کارم نیست
مشت خاکم به عدم نیز همین میکردم
هوش مصنوعی: امروز به سجده درگاهت مشغول نیستم، زیرا من از خاک هستم و در گذشته نیز همین حالت را داشتم.
شغل نظمم درد از خاک شدن بخیه راز
که من سوخته فکر چه زمین میکردم
هوش مصنوعی: شغل من نظم و ترتیب است و از این که انسانها به خاک میروند، دردی در دل دارم. حقیقت این است که من با اندیشههای سوختهام، در حال فکر کردن به این هستم که چه چیزی را در زمین میکاشتم.
از دل سوخته خاکستر یأسی ندمید
تا کبابی که ندارم نمکین میکردم
هوش مصنوعی: از دل سوختهام آتشی شعله ور نشد که بخواهد کبابی که ندارم را خوشمزه کند.
عشق نقشی ندمانید ز داغم بیدل
تا جهان را پر طاووس نگین میکردم
هوش مصنوعی: عشق باعث شده است که من از درد و رنج خود به هیچ وجه نالان نباشم، چون اگر این عشق را در دل نداشته باشم، میتوانستم جهان را با زیبایی و زینت پر کنم.