گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۷۲

از هر طلبی پیش ندامت‌گله‌کردم
سودم قدمی چند که دست آبله‌ کردم
در غنچگی‌ام یکدلیی بود که چون گل
بر وهم شکفتن زدم و ده دله‌کردم
بی‌صحبت پیران نگذشتم ز رعونت
تا حلقه شدن خدمت این سلسله‌ کردم
بنیاد شکیبایی من جزو زمین داشت
لرزیدم از اندام وفا زلزله‌ کردم
نومیدی سعی از دم فرصت خبرم‌کرد
پا خورد به سنگم جرس قافله‌ کردم
پر منفعل افتاد دل از رغبت دنیا
نفرت عملی بود درین مزبله‌ کردم
ضبط نفس‌، آیینه ز آفاق جلا داد
زین صیقل معنی مدد حوصله‌کردم
مژگان نگشودم به تماشای تعین
سیر عدم و هستی بی‌فاصله‌ کردم
بیدل نفس اقسام معانی به فسون بست
فرصت رمقی داشت نیاز صله کردم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از هر طلبی پیش ندامت‌گله‌کردم
سودم قدمی چند که دست آبله‌ کردم
هوش مصنوعی: من در پی هر خواسته‌ای به ندامت و پشیمانی رسیدم و به جای سودی که انتظار داشتم، تنها چند گام به عقب رفتم و دستانم را زخمی و آزار دیده کردم.
در غنچگی‌ام یکدلیی بود که چون گل
بر وهم شکفتن زدم و ده دله‌کردم
هوش مصنوعی: در دوران جوانی‌ام یک حس مشترک و عمیق وجود داشت، که مانند گل به آرامی شکوفا شد و من احساسات مختلفی را تجربه کردم.
بی‌صحبت پیران نگذشتم ز رعونت
تا حلقه شدن خدمت این سلسله‌ کردم
هوش مصنوعی: من بدون گفت و گو با بزرگ‌ترها از خودخواهی خود عبور نکردم و تا زمانی که به حلقه‌ و جمع این گروه نپیوندم، نمی‌توانم به خدمتشان برسم.
بنیاد شکیبایی من جزو زمین داشت
لرزیدم از اندام وفا زلزله‌ کردم
هوش مصنوعی: من از زمین و اساس صبرم، لرزیدم و با وفایم، زلزله‌ای به پا کردم.
نومیدی سعی از دم فرصت خبرم‌کرد
پا خورد به سنگم جرس قافله‌ کردم
هوش مصنوعی: نومیدی باعث شد که تلاش کنم و از لحظه‌های پیش رو باخبر شوم، اما ناگهان به مانع برخوردم و کارهایم متوقف شد.
پر منفعل افتاد دل از رغبت دنیا
نفرت عملی بود درین مزبله‌ کردم
هوش مصنوعی: دل به خاطر جذابیت‌های دنیا بی‌نوا و خاموش شده است. من در این زباله‌دانی، نشان از نفرت از کارهای دنیوی را مشاهده می‌کنم.
ضبط نفس‌، آیینه ز آفاق جلا داد
زین صیقل معنی مدد حوصله‌کردم
هوش مصنوعی: به هنگام کنترل و خویشتنداری، تصویر زیبایی از جهان را به نمایش می‌گذارم و با این توانایی معنای عمیق‌تری به دست می‌آورم.
مژگان نگشودم به تماشای تعین
سیر عدم و هستی بی‌فاصله‌ کردم
هوش مصنوعی: چشمانم را به روی تماشای دنیا و وجود باز نکردم و فاصله‌ای میان عدم و هستی قائل نشدم.
بیدل نفس اقسام معانی به فسون بست
فرصت رمقی داشت نیاز صله کردم
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر از قدرت و جذابیت زبان و بیان معانی مختلف سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که به دلیل آماده‌نبودن یا نداشتن فرصت، نتوانسته به خوبی از این زیبایی‌ها بهره‌برداری کند. در نهایت، او به شکلی از تقاضا و نیاز به ارتباط و پیوند اشاره می‌کند.