گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۷۰

خود را به عیش امکان پر متهم نکردم
خلقی به خنده نازند من‌ گریه هم نکردم
سیر خیال هستی رنگ فضولیی داشت
از خجلت جدایی یاد عدم نکردم
کاش انفعال هستی می‌داد شر به آبم
در آتشم ز خاکی‌ کز جهل نم نکردم
همواری آتشم را باغ خلیل می‌کرد
محراب‌ کبر گردید دوشی‌ که خم نکردم
از بسکه نقد هستی سرمایهٔ عدم داشت
هر چند صرف‌ کردم یک ذره‌ کم نکردم
پیری به دوشم آخر سرمشق لغزشی بست
تا سرنگون نگشتم جهد قلم نکردم
رنگ پریده یکسر محمل‌کش بهار است
از خود رمیدم اما جز با تو رم نکردم
آیینهٔ تجرد جوهر نمی‌پرستد
پرچم‌ گرانیی داشت خود را علم نکردم
از طبع بی‌تعلق حیران‌ کار خویشم
این صفحه نقش نگرفت یا من رقم نکردم
بیدل چه بگذرد کس از عالم‌ گذشتن
این جاده پی سپر بود رنج قدم نکردم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خود را به عیش امکان پر متهم نکردم
خلقی به خنده نازند من‌ گریه هم نکردم
هوش مصنوعی: من خود را به لذت‌های ممکن متهم نکردم، در حالی که دیگران به خوشحالی می‌خندند، حتی من گریه هم نکردم.
سیر خیال هستی رنگ فضولیی داشت
از خجلت جدایی یاد عدم نکردم
هوش مصنوعی: در جریان تفکر و خیال، احساساتی از خجالت و تردید نسبت به جدایی داشتم و به یاد عدم وجود چیزی نیفتادم.
کاش انفعال هستی می‌داد شر به آبم
در آتشم ز خاکی‌ کز جهل نم نکردم
هوش مصنوعی: ای کاش وجودم به من احساس ناتوانی می‌داد، تا شر آب زندگیم را در آتش وجودم بریزد. من از خاکی‌ام که به خاطر نادانی‌ام، نتوانستم خود را تغییر دهم.
همواری آتشم را باغ خلیل می‌کرد
محراب‌ کبر گردید دوشی‌ که خم نکردم
هوش مصنوعی: آتش دل من به خاطر محبت و دوست داشتن خلیل، آرامش پیدا می‌کرد. اما در دیشب، با تکبر و غرور، به نوبه خود حالت عبادی را برهم زدم و خاضعانه نه ایستادم.
از بسکه نقد هستی سرمایهٔ عدم داشت
هر چند صرف‌ کردم یک ذره‌ کم نکردم
هوش مصنوعی: وجود مادّی و مادیات آن‌قدر ارزشمند است که حتی اگر از آن مقدار کمی خرج کنی، باز هم از میزان آن کم نخواهد شد.
پیری به دوشم آخر سرمشق لغزشی بست
تا سرنگون نگشتم جهد قلم نکردم
هوش مصنوعی: در پایان عمر، تجربیات و سختی‌ها مانند یک درس مهم بر دوش من قرار گرفتند. این تجارب باعث شدند که با احتیاط بیشتری رفتار کنم و از افتادن پرهیز کنم. در واقع، تا زمانی که تلاش نکردم و خود را کنترل نکردم، به نتایج منفی دچار نشدم.
رنگ پریده یکسر محمل‌کش بهار است
از خود رمیدم اما جز با تو رم نکردم
هوش مصنوعی: من از زیبایی بهار به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم و احساس می‌کنم به خاطر آن، رنگ و رویم پریده است. با اینکه از خیلی چیزها فاصله گرفته‌ام، اما هرگز از تو دور نشدم.
آیینهٔ تجرد جوهر نمی‌پرستد
پرچم‌ گرانیی داشت خود را علم نکردم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چیزی که خود را از ماده و دنیای مادی جدا کرده، به ارزش و اهمیت آنچه که واقعا ارزشمند است توجه نمی‌کند. همچنین اشاره به این دارد که داشتن مقام و اعتبار نباید انسان را از شناخت و پرستش حقیقت باز دارد. در واقع، فرد باید به ذات و جوهر واقعی خود بپردازد و در درون خود علم و آگاهی را جستجو کند، نه اینکه به دنیای ظاهری و خودنمایی توجه کند.
از طبع بی‌تعلق حیران‌ کار خویشم
این صفحه نقش نگرفت یا من رقم نکردم
هوش مصنوعی: از روی خصلت بی‌تعلق و آزادی‌ام، کارهایی که به‌دست آورده‌ام به هیچ وجه نقش نمی‌زنند یا من خودم آن‌ها را نساخته‌ام.
بیدل چه بگذرد کس از عالم‌ گذشتن
این جاده پی سپر بود رنج قدم نکردم
هوش مصنوعی: بیدل، چه کسی از دنیای گذشتن دیگر به راحتی عبور می‌کند؟ این مسیر مانند سپری است که برای تحمل درد و زحمت قدم برداشته‌ام.