گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۶۹

گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم
هزارگل به بغل داشتم بهار نکردم
جهان به ضبط نفس بود و من ز هرزه‌دویها
به این کمند رسا یک دو چین شکار نکردم
نساختم به تنک رویی از تعلق دنیا
به قطع وهم دم تیغی آبدار نکردم
ز دست سوده نجستم علاج رنگ علایق
به درد سر زدم و صندل اختیار نکردم
وفا به عبرت انجام کار، کار ندارد
ز شرم می‌کشی اندیشهٔ خمار نکردم
جهان ز جوش دل آیینه خانه بود به چشمم
گذشتم از نفس و هیچ جا غبار نکردم
غبار جلوهٔ امکان گرفت آینهٔ من
ولی چه سودکه خود را به خود دچار نکردم
ز سیر این چمنم آب کرد غیرت شبنم
که هرزه تار نگه را عرق سوار نکردم
هوای صحبت دلمردگان نخواند فسونم
دماغ سوخته را شمع هر مزار نکردم
درین چمن به چه داغ آشنا شدم من بیدل
که طوف سوخته جانان لاله‌زار نکردم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم
هزارگل به بغل داشتم بهار نکردم
هوش مصنوعی: من سال‌ها را گذراندم و هرگز درد دل خود را نمایش ندادم؛ با وجود اینکه هزاران گل را در آغوش داشتم، هرگز از زیبایی و شادابی زندگی بهره‌مند نشدم.
جهان به ضبط نفس بود و من ز هرزه‌دویها
به این کمند رسا یک دو چین شکار نکردم
هوش مصنوعی: زندگی به گونه‌ای است که انسان‌ها در تلاش و کوشش هستند و من در میان بی‌نظمی‌ها و حواشی، نتوانستم هیچ دستاوردی به دست آورم.
نساختم به تنک رویی از تعلق دنیا
به قطع وهم دم تیغی آبدار نکردم
هوش مصنوعی: من به خاطر دنیا و وابستگی‌های آن، خود را ضعیف نکردم و به هیچ وجه اجازه ندادم که شکنندگی‌ام به دردسر بیفتد.
ز دست سوده نجستم علاج رنگ علایق
به درد سر زدم و صندل اختیار نکردم
هوش مصنوعی: از دست رفتن را درمان نکردم و برای آرامش خاطر به مشکلات خودم پرداختم و به سراغ خوش‌گذرانی نرفتم.
وفا به عبرت انجام کار، کار ندارد
ز شرم می‌کشی اندیشهٔ خمار نکردم
هوش مصنوعی: وفا به یادآوری نتیجهٔ عمل خود، به شرم و خجالت نیازی ندارد؛ من در فکر نوشیدن شراب نیستم.
جهان ز جوش دل آیینه خانه بود به چشمم
گذشتم از نفس و هیچ جا غبار نکردم
هوش مصنوعی: دنیا به مانند آینه‌ای است که از شور و شوق دل ساخته شده است. من از میان آن عبور کردم و در هیچ جایی اثری از خود برجای نگذاشتم.
غبار جلوهٔ امکان گرفت آینهٔ من
ولی چه سودکه خود را به خود دچار نکردم
هوش مصنوعی: غبار ممکنات بر روی آینهٔ وجود من نشسته است، اما چه فایده که نتوانستم حقیقت خود را بشناسم و به آن پی ببرم.
ز سیر این چمنم آب کرد غیرت شبنم
که هرزه تار نگه را عرق سوار نکردم
هوش مصنوعی: از زیبایی این گلستان، غیرت شبنم مرا تحت تأثیر قرار داده است به‌طوری‌که هرگز اجازه نداده‌ام نگاه سرگردان و بی‌هدف بر من غلبه کند و خود را در عرق و تنهایی غرق کنم.
هوای صحبت دلمردگان نخواند فسونم
دماغ سوخته را شمع هر مزار نکردم
هوش مصنوعی: من به خواستِ گفتگو با مردگان نیاز ندارم و نمی‌خواهم گرفتار جاذبه‌های فریبنده‌شان شوم. هرگز به یاد آن شمعی که بر سر هر قبر روشن شده، نیفتادم؛ چون خودم را هنوز زنده می‌دانم.
درین چمن به چه داغ آشنا شدم من بیدل
که طوف سوخته جانان لاله‌زار نکردم
هوش مصنوعی: در این گلزار به چه درد و رنجی آشنا شدم، من بیدل که عشق جانان، مرا مانند طوفانی در لاله‌زار نمی‌سوزاند.

حاشیه ها

1396/06/28 14:08
حبیب حصیر

در بیت هشتم مصرع دوم اصطلاح (هرزه تار ) به ( هرزه تاز) تصحیح شود.