غزل شمارهٔ ۲۰۵۷
نه دنیا دیدم و نی سوی عقبا چشم وا کردم
غباری پیش رویم بود نذر پشت پا کردم
شبی سیر خیال آن حنایی نقش پا کردم
گریبانها پر از کیفیت برگ حنا کردم
به استقبال شوقش از غبار وادی امکان
گذشتم آنقدر از خویش هم رو بر قفا کردم
نشان دل نجستم کوشش تحقیق شد باطل
برون زین پرده هر تیری که افکندم خطا کردم
نبودم شمع تا از سوختن حاصل کنم رنگی
درین محفل به امید چه یا رب چشم وا کردم
به ملک بیتمیزی داشت عالم ربط امکانی
گشودم چشم و خلقی را ز یکدیگر جدا کردم
گرانی کرد بر طبعم غرور ناز یکتایی
خمی بر دوش فطرت بستم و خود را دوتا کردم
به سعی آبله بینم ز ننگ هرزه جولانی
رفیقان چشمی ایجاد از برای خواب پا کردم
به رنگ انباشتم آیینهٔ سوز محبت را
به ناموس وفا از آب گردیدن حیا کردم
نمی از پیکرم جوشاند شرم ساز یکتایی
عرق غواصیی میخواستم باری شنا کردم
غنا میباید از فقرم طریق شفقت آموزد
که بر فرق جهانی سایه از دست دعا کردم
به ترک های و هویم بیتلافی نیست آسایش
نی بزم غنا گر بینوا شد بوریا کردم
کلامم اختیاری نیست در عرض اثر بیدل
دل از بس آب شد ساز نفس را تر صدا کردم
غزل شمارهٔ ۲۰۵۶: شبی سیر خیال نقش پای دلربا کردمغزل شمارهٔ ۲۰۵۸: عبث خود را چو آتش تهمت آلود غضب کردم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه دنیا دیدم و نی سوی عقبا چشم وا کردم
غباری پیش رویم بود نذر پشت پا کردم
هوش مصنوعی: من نه به دنیا توجهی داشتم و نه به آخرت، فقط یک غبار در برابر خود میدیدم و تصمیم گرفتم که به آن پشت پا بزنم.
شبی سیر خیال آن حنایی نقش پا کردم
گریبانها پر از کیفیت برگ حنا کردم
هوش مصنوعی: در یک شب، با خیال آن کسی که رد پایش مانند حنایی است، به طور مداوم در ذهنم به او فکر کردم و لباسهایم را پر از نشانهها و زیباییهای حنا کردم.
به استقبال شوقش از غبار وادی امکان
گذشتم آنقدر از خویش هم رو بر قفا کردم
هوش مصنوعی: برای رسیدن به شادی او، از دشواریهای زندگی گذشتم و آنقدر از خودم فاصله گرفتم که به کلی رویم را به سمت دیگری برگرداندم.
نشان دل نجستم کوشش تحقیق شد باطل
برون زین پرده هر تیری که افکندم خطا کردم
هوش مصنوعی: من نتوانستم نشانهای از دل پیدا کنم و تلاشهای تحقیقاتیام بینتیجه ماند. هر تیری که از پس این پرده پرتاب کردم، خطا بود.
نبودم شمع تا از سوختن حاصل کنم رنگی
درین محفل به امید چه یا رب چشم وا کردم
هوش مصنوعی: من در این جمع حضور نداشتم که با سوختن خود رنگی به این محفل بیفزایم، حالا به امید چه چیزی، ای پروردگار، چشمانم را بهروشنایی گشودهام؟
به ملک بیتمیزی داشت عالم ربط امکانی
گشودم چشم و خلقی را ز یکدیگر جدا کردم
هوش مصنوعی: من در دنیای پر از نقص و ناپاکی، درک و ارتباطات را باز کردم و با روشنی نگاه، انسانها را از یکدیگر تفکیک کردم.
گرانی کرد بر طبعم غرور ناز یکتایی
خمی بر دوش فطرت بستم و خود را دوتا کردم
هوش مصنوعی: بهرهمندی از حس خودبزرگبینی به من فشار آورد، بهطوری که احساس کردم نیاز به داشتن یک ظاهر درخشان دارم. این احساس درونی مرا واداشت که خودم را به دو شخصیت تقسیم کنم.
به سعی آبله بینم ز ننگ هرزه جولانی
رفیقان چشمی ایجاد از برای خواب پا کردم
هوش مصنوعی: من با تلاش و سختی درک میکنم که از ننگ و شرمندگی دوستان بیفکر، دچار دردسر شدهام و برای فرار از این وضعیت، به خواب رفتم.
به رنگ انباشتم آیینهٔ سوز محبت را
به ناموس وفا از آب گردیدن حیا کردم
هوش مصنوعی: من خود را به رنگ عشق آراستهام و در مقابل وفا به خاطر حیا و خجالت، از آبزدن خودداری کردهام.
نمی از پیکرم جوشاند شرم ساز یکتایی
عرق غواصیی میخواستم باری شنا کردم
هوش مصنوعی: به خاطر تنهایی و افتادگیام، از وجودم احساس خجالت میکنم و میخواهم که مانند یک غواص به عمق دریا بروم تا از این احساس نجات پیدا کنم.
غنا میباید از فقرم طریق شفقت آموزد
که بر فرق جهانی سایه از دست دعا کردم
هوش مصنوعی: برای رهایی از فقر، ثروت باید به من درس محبت بدهد، زیرا من با دعا کردن، سایهام بر سر همه جهان گستردهام.
به ترک های و هویم بیتلافی نیست آسایش
نی بزم غنا گر بینوا شد بوریا کردم
هوش مصنوعی: در این زندگی پر از نگرانی و درد، آرامشی به دست نمیآورم. حتی اگر لحظاتی شاد و مفرح داشته باشم، باز هم دردی درونم وجود دارد و اگر روزی به فقر دچار شوم، مانند یک زیرانداز ساده میشوم که به راحتی کنار میرود.
کلامم اختیاری نیست در عرض اثر بیدل
دل از بس آب شد ساز نفس را تر صدا کردم
هوش مصنوعی: سخنان من تحت تأثیر احساسات قرار دارد و به همین خاطر، دل بیدل از شدت تأثر به حالتی نرم و لطیف درآمده است؛ به طوری که ساز نفس من به نوایی دلنشین و رسا درآمده است.