غزل شمارهٔ ۲۰۵۳
ز دست عافیت داغم سپند یأس پروردم
به این آتش که من دارم مگر آتش کند سردم
اسیر ششدر و تدبیر آزادی جنونست این
چو طاس نرد هر نقشیکه آوردم نیاوردم
چو شبنم شرم پیداییست آثار سراغ من
عرق چندان که میبالد بلندی میکند گردم
چو اوراق خزان بیاعتبارم خواندهاند اما
جهانی رنگ سیلی خورده است از چهرهٔ زردم
در آن مکتب که استغنا عیار معنیام گیرد
کلاه جم بنازد بر شکستگوشهٔ فردم
ز خویشم میبرد یاد خرام او به آن مستی
کهگل پیمانهگرداند اگر چون رنگ برگردم
ز عریانی درین میدان ندارم ننگ رسوایی
شکوه جوهر تیغم خط پیشانی مردم
وفایم خجلت ناقدردانی برنمیدارد
اگر بر آبله پا مینهم دل میکند دردم
نیام بیدل خجالت مایهٔ ننگ تهیدستی
چو مضمون در خیال هر که میآیم ره آوردم
غزل شمارهٔ ۲۰۵۲: دلبر شد و من پا به دلِ سخت فشردمغزل شمارهٔ ۲۰۵۴: نگه واری بس است از جیب عبرت سر برآوردم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز دست عافیت داغم سپند یأس پروردم
به این آتش که من دارم مگر آتش کند سردم
هوش مصنوعی: از زندگی راحت و آرام، دلی پر از ناامیدی محکوم شدهام. این آتش درونم تنها چیزی است که دارم و امیدوارم که گرمای آن مرا از سردی و بیاحساسی دور کند.
اسیر ششدر و تدبیر آزادی جنونست این
چو طاس نرد هر نقشیکه آوردم نیاوردم
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که در تلاش برای آزاد شدن از قید و بندها و محدودیتهای عقل و تدبیر، انسان به نوعی دیوانگی و بیملاحظهگی دچار میشود. مانند بازیگری که در یک بازی شطرنج بر روی صفحهای که فقط از حرکتهای مشخصی پیروی میکند، هر نقشی که تلاش میکند ایفا کند، در واقع موفق به ارائهی چیزی جدید نمیشود.
چو شبنم شرم پیداییست آثار سراغ من
عرق چندان که میبالد بلندی میکند گردم
هوش مصنوعی: مانند شبنم، آثار حضورم به شکل شرم و خجالت نمایان است، به طوری که عرق وجودم به اندازهای است که برمیخیزد و سر بلند میکند.
چو اوراق خزان بیاعتبارم خواندهاند اما
جهانی رنگ سیلی خورده است از چهرهٔ زردم
هوش مصنوعی: مانند ورقهای خشک و بیاهمیت پاییز به من نگاه میکنند، اما در جهانی که رنگش تحت تأثیر غم من است، چهرهام زرد و ناراحت است.
در آن مکتب که استغنا عیار معنیام گیرد
کلاه جم بنازد بر شکستگوشهٔ فردم
هوش مصنوعی: در آن جایی که بینیازی به معنی واقعی من تبدیل میشود، کلاهی که ویژه جم است بر گوشهای از خودم مینشیند.
ز خویشم میبرد یاد خرام او به آن مستی
کهگل پیمانهگرداند اگر چون رنگ برگردم
هوش مصنوعی: یاد رفتار دلنواز او مرا از خود بیخود میکند. آنقدر شوق او در وجودم است که میتوانم با لبخند و خوشحالی مانند گل، از خودم دور شوم و به غم و شادی او فکر کنم.
ز عریانی درین میدان ندارم ننگ رسوایی
شکوه جوهر تیغم خط پیشانی مردم
هوش مصنوعی: من از عریانی و بیپناهی در این عرصه شرمنده نیستم، زیرا ارزش و اصالت من به قدری بالاست که حتی در برابر نگاههای دیگران هم احساس ضعف نمیکنم.
وفایم خجلت ناقدردانی برنمیدارد
اگر بر آبله پا مینهم دل میکند دردم
هوش مصنوعی: اگرچه از محبت و وفای من قدردانی نشده و به من بیتوجهی میشود، اما باز هم اگر بر روی زخمهایم پا بگذارم و درد این موضوع را تحمل کنم، از دل نمیتوانم جدا شوم و همچنان دردم را احساس میکنم.
نیام بیدل خجالت مایهٔ ننگ تهیدستی
چو مضمون در خیال هر که میآیم ره آوردم
هوش مصنوعی: من، نی بیدل، خجالت را به عنوان نشانهای از ناتوانی قبول ندارم. هر کجا که میروم، هدیهای به همراه میآورم، حتی اگر دست خالی باشم.
حاشیه ها
1391/10/02 23:01
درود باد بر شما
در مصرع دوم بجای آتش سوزی است به شکل ذیل
((به این سوزی که من دارم مگر آتش کند سردم ))
با احترام
1397/09/30 22:11
فیض بارش
دورد
با طوفان عزیز موافقم نمونه های قدیمی که به دسترس مان قرار دارد همه واژه سوز است و سوز هم درست میاید چون در واژه یاب ها هم به موارد زیر اشاره میشود:
1. باد بسیارسرد.
2. [مجاز] غم بسیار.
3. (بن مضارعِ سوختن) = سوختن
4. سوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانسوز، جهانسوز، خانمانسوز، دلسوز.
5. (اسم مصدر) سوزش.
6. (اسم مصدر) [قدیمی] اشتعال.
7. [قدیمی] آتش.
⟨ سوزوساز: [مجاز] صبر و بردباری در برابر ناکامیها و مصیبتها.
⟨ سوزوگداز: [مجاز] بیتابی و بیقراری.
پس " به این سوز ای که من دارم مگر آتش کند سردم" درست است.
با مهر بارش