غزل شمارهٔ ۲۰۵۲
دلبر شد و من پا به دلِ سخت فشردم
خاکم به سر ایوای که جان رفت و نمردم
جانسختی صبرم چقدر لنگ برآورد
کاین یک مژهرَه جز به قیامت نسپردم
پایم ته سنگ آمد از افسردس دل
تاب رگ خواب از گره آبله خوردم
برگ طرب من ورق لاله برآمد
آه از کف خونی که سیه گشت و فسردم
دل نیز ز افسردگیم سرمهنوا ماند
بر شیشه اثر کرد سیهروزی دردم
چون شمع قیامت به سرم میکند امروز
داغی که چرا سر به خرامش نسپردم
ای هستی مبرم چه ندامتهوسیهاست
گیرم دو سه روزت نفسی بود شمردم
بی شربت مرگ اینقدرم داغ تپیدن
فریاد ز آبی که ندادند به خوردم
بیدل مژه از خویش نبستم، گنهِ کیست؟
راحت عملی داشت که من پیش نبردم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلبر شد و من پا به دلِ سخت فشردم
خاکم به سر ایوای که جان رفت و نمردم
هوش مصنوعی: عشق من به حدی عمیق شده که حتی با وجود سختیها و دردها، همچنان تحمل میکنم و خود را به خاک میافکنم. ایوای، جانم در این کشمکش به سر میرود اما هنوز نمردهام.
جانسختی صبرم چقدر لنگ برآورد
کاین یک مژهرَه جز به قیامت نسپردم
هوش مصنوعی: صبر و استقامت من چقدر طول میکشد تا این یک لحظهی پر از غم و درد را فراموش کنم، چرا که جز در روز قیامت نمیتوانم آن را واگذار کنم.
پایم ته سنگ آمد از افسردس دل
تاب رگ خواب از گره آبله خوردم
هوش مصنوعی: پایم به خاطر اندوه و غم بر روی سنگ قرار گرفت و از شدت ناراحتی، رگ خوابم تحت تاثیر قرار گرفت و از زخم پایم درد کشیدم.
برگ طرب من ورق لاله برآمد
آه از کف خونی که سیه گشت و فسردم
هوش مصنوعی: برگ شادابی من شبیه گل لاله شده است. آه از دلی که خونین شد و در حسرت عشق پژمرده گشته است.
دل نیز ز افسردگیم سرمهنوا ماند
بر شیشه اثر کرد سیهروزی دردم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر اندوهی که دارم، مانند سرمهای بر شیشه باقی مانده و نشان تلخی روزهای سختی که گذراندهام، بر آن باقی مانده است.
چون شمع قیامت به سرم میکند امروز
داغی که چرا سر به خرامش نسپردم
هوش مصنوعی: امروز احساس سنگینی و داغی دارم مثل شعله شمع در روز قیامت، چون به این فکر میکنم که چرا به زیبایی او توجه نکردم و به آرامشی که میتوانستم داشته باشم، نپرداختم.
ای هستی مبرم چه ندامتهوسیهاست
گیرم دو سه روزت نفسی بود شمردم
هوش مصنوعی: ای وجود، چرا اینقدر در پی ندامت و پشیمانی هستی؟ فرض کن تنها چند روز برایت عمر باقی مانده، من آن را شمردم.
بی شربت مرگ اینقدرم داغ تپیدن
فریاد ز آبی که ندادند به خوردم
هوش مصنوعی: بدون نوشیدنی مرگ، اینقدر داغ و بیتاب هستم که فریاد میزنم از حس تشنگی که به من نرسید.
بیدل مژه از خویش نبستم، گنهِ کیست؟
راحت عملی داشت که من پیش نبردم
هوش مصنوعی: من مژههای خود را به خواب نبردم، حالا گناهی بر گردن کیست؟ کسی آرامشی داشت که من نتوانستم به دست بیاورم.
حاشیه ها
1393/10/28 18:12
بی سوم، مصرع اول اینگونه صحیحست:
پایم ته سنگ آمد از افسردگی دل
سپاس