گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۵۰

ای دلت حسرت‌ کمین انتخاب صبحدم
نقطه‌ای از اشک کن اندرکتاب صبحدم
عمر در اظهار شوخی پر تنک سرمایه است
یک نفس تاکی فروشد پیچ و تاب صبحدم
تیره‌روزان جنون‌ را هست بی‌انداز چرخ
چاک دل‌، صبح طرب‌؛ داغ‌، آفتاب صبحدم
هر دل افسرده داغ انتظار فیض نیست
آفتابست آنکه می‌بینی لباب صبحدم
وحشت ما بر تعلق دامنی افشانده است
تکمه نتوان یافت در بند نقاب صبحدم
عالم فرصت ندارد از غبار ما سراغ
می‌دود این ریشه یکسر در رکاب صبحدم
آسمان‌گر بی‌حسد می‌بود در ایثار فیض
دیده‌های اخترش می‌داشت تاب صبحدم
رنج الفت را علاج از غیر جستن آفت است
رعشه بر مخمور می می‌بندد آب صبحدم
نشئهٔ غفلت به هر رنگی که باشد مفت ماست
کاش ما را واگذارد دل به خواب صبحدم
از توهم چند خواهی زیست مغرور امل
ای نفس گم‌کرده درگرد سراب صبحدم
گر قدت خم‌کرد پیری راستی مفت صفاست
در دم صدق است بیدل فتح باب صبحدم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دلت حسرت‌ کمین انتخاب صبحدم
نقطه‌ای از اشک کن اندرکتاب صبحدم
هوش مصنوعی: ای دل، در حالی که حسرت می‌خوری، می‌تونی مثل یک نقطه از اشک که در کتاب صبحدم نوشته شده، خودت رو با انتخابی تازه و زیبا پر کنید.
عمر در اظهار شوخی پر تنک سرمایه است
یک نفس تاکی فروشد پیچ و تاب صبحدم
هوش مصنوعی: زندگی در بیان شوخی و بازی، زمان کمی را برای ما باقی می‌گذارد. پس چرا این لحظات را در پیچیدگی‌ها و ناز و نوازهای صبحگاه صرف کنیم؟
تیره‌روزان جنون‌ را هست بی‌انداز چرخ
چاک دل‌، صبح طرب‌؛ داغ‌، آفتاب صبحدم
هوش مصنوعی: در روزهای سخت و پرآشفتگی، دل‌های شکسته و غمگین در انتظار روشنی و شادی صبحانه هستند. این صبح، که با آفتاب جدید همراه است، می‌تواند داغی از درد و رنج را به روشنی و شادابی تبدیل کند.
هر دل افسرده داغ انتظار فیض نیست
آفتابست آنکه می‌بینی لباب صبحدم
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش غمگین و ناامید است، به این دلیل نیست که خوشبختی ممکن نیست. روشنایی و امید مثل آفتاب، در انتظار است و تو تنها باید به آن نگاه کنی تا زیبایی و خوشحالی صبح را ببینی.
وحشت ما بر تعلق دامنی افشانده است
تکمه نتوان یافت در بند نقاب صبحدم
هوش مصنوعی: ترس و هراسی که ما داریم، نگهداری و حفاظت از چیزی را دشوار کرده است و پیدا کردن دکمه‌ای برای باز کردن پوشش صبحگاهی بسیار سخت شده است.
عالم فرصت ندارد از غبار ما سراغ
می‌دود این ریشه یکسر در رکاب صبحدم
هوش مصنوعی: دنیا فرصت ندارد تا از سر و صدای ما آگاه شود، زیرا تمام وجود ما به پیوستگی و تعهد به صبح روشن اشاره دارد.
آسمان‌گر بی‌حسد می‌بود در ایثار فیض
دیده‌های اخترش می‌داشت تاب صبحدم
هوش مصنوعی: اگر آسمان بدون حسد بود و در بخشش فیض داشت، چشمان ستاره‌اش در صبحگاه روشنایی بیشتری می‌داشت.
رنج الفت را علاج از غیر جستن آفت است
رعشه بر مخمور می می‌بندد آب صبحدم
هوش مصنوعی: اگر کسی به عشق و دوستی دچار درد و رنج شود، نمی‌تواند به غیر از خود عشق، درمانی برای آن پیدا کند. همان‌طور که چگونگی اثر نوشیدن شراب در صبح زود، دلیلی بر این امر است.
نشئهٔ غفلت به هر رنگی که باشد مفت ماست
کاش ما را واگذارد دل به خواب صبحدم
هوش مصنوعی: هر نوع بی‌خبری و غفلت که بر ما حاکم باشد، بی‌دلیل و بی‌مقصد است. کاش دل ما را به خواب صبح رها کند تا از این حالت خارج شویم.
از توهم چند خواهی زیست مغرور امل
ای نفس گم‌کرده درگرد سراب صبحدم
هوش مصنوعی: ای نفس، دیگر به پندارهای بی‌پایه دل خوش مکُن، چرا که گم شده‌ای و در آرزوهای واهی گرفتار شده‌ای، همچون کویری که در سپیده‌دم تصویر آب را می‌بیند اما واقعیت ندارد.
گر قدت خم‌کرد پیری راستی مفت صفاست
در دم صدق است بیدل فتح باب صبحدم
هوش مصنوعی: اگر جوانی خود را از زیر بار پیری خم کند، به راستی که در صداقت و راست‌گویی، صفای باطنی بر او حاکم است. در لحظه‌ای از صدق و راست‌گویی، بیدل به بیداری و روشنایی صبح می‌رسد.