اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ازین حسرت قفس روزی دو مپسندید آزادم
که آن ناز آفرین صیاد خوش دارد به فریادم
هوش مصنوعی: از این حسرت قفس، هرگز این را نخواهید پسندید که من آزاد هستم، زیرا آن صیاد دلپسند به فریاد من توجه دارد.
خرد بیهوده میسوزد دماغ فکر تعمیرم
غمآباد جنونم خانه ویرانی است بنیادم
هوش مصنوعی: اندیشهی بیفایده تنها وقت را تلف میکند و ذهن من که در تلاش برای بهبود است، همچون شهری پر از غم و اندوه است. خانهی وجود من در حال ویرانی است و پایههایم سست و خراب شدهاند.
به توفان رفتهٔ شوقم ز آرامم چه میپرسی
که من گر خاک هم گردم همان در دامن بادم
هوش مصنوعی: شوق و هیجان من به حدی است که آرامش را از دست دادهام. نیازی نیست از من بپرسی، چرا که حتی اگر به خاک تبدیل شوم، باز هم در آغوش تو باقی خواهم ماند.
دماغ نکهت گل از وداع غنچه میبالد
محبت همچو آه از رفتن دل کرده ایجادم
هوش مصنوعی: عطر گل در زمانی که غنچه جدا میشود، باعث شادی و نشاط میشود، همانگونه که محبت به دل انسان میبالد و این احساس شبیه به آهی است که از دل برمیآید وقتی کسی را از دست میدهیم.
ز بسگرم است در یادت هوای عالم الفت
عرق آلوده میآید ز دل اشک شرر بادم
هوش مصنوعی: به خاطر یاد تو، هوای دنیا برایم بسیار گرم و دلگیر شده است. احساس میکنم که عرق بر پیشانیام نشسته و اشکهایم مانند آتش به درونم میسوزد.
خبر از خود ندارم لیک در دشت تمنایت
دلگمگشتهای دارم که از من میدهد یادم
هوش مصنوعی: من از حال و روز خود بیخبرم، اما در دشت آرزوی تو دلی سرگشته دارم که به من یادآوری میکند.
غبار ناتوانم بسته نقش دست امیدی
که نتواند ز دامانت کشیدن کلک بهزادم
هوش مصنوعی: غبار بیپناهی من، نشان از امیدی دارد که نمیتواند از دامنت جدا شود و به زندگی و رونق من کمک کند.
امید تلخکامان وفا شیرینیی دارد
لب حسرت به جوی شیر تر کرده است فرهادم
هوش مصنوعی: امید افرادی که تلخکام هستند، یک طعم دلپذیر و شیرین دارد. در حالی که حسرت و آرزو در دل آنان مانند آبی شیرین شده برای فرهاد است.
ز پرواز دگر چون بلبل تصویر محرومم
پری در رنگ میافشانم و حیران صیادم
هوش مصنوعی: از زمانی که مانند بلبل به پرواز درآمدم، احساس میکنم که از رسیدن به آرزوهایم محروم ماندهام. با وجود اینکه غرق در رنگها و زیباییها هستم، همچنان در حیرت و سردرگمی به سر میبرم، گویی صیاد من همیشه در کمین است.
قفس از ششجهت باز است اما ساز وحشت کو
من و آن بی پروبالی که نتوان کرد آزادم
هوش مصنوعی: قفس از تمام جهات باز است، اما چرا من هنوز احساس وحشت میکنم؟ من و آن کسی که بیپر و بال است، نمیتوانیم آزاد باشیم.
شکوه فطرتم فرشست هرجا میروی بیدل
ز هستی تا عدم یک سایه افکنده است شمشادم
هوش مصنوعی: هر جا که میروی، عظمت و شکوه وجود من چون فرشی زیر پای تو فرود آمده است. بیدل (دل شیدا) از هستی به سوی عدم حرکت میکند، و در این میان، من به مانند سایهای در کنار تو ایستادهام.
حاشیه ها
به توفان رفتهٔ شوقم، ز آرامم چه میپرسی!
که من گر خاک هم گردم همان در دامن بادم ..
1396/06/04 07:09
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com
نمی دانم که این کار ندانسته هست یا دانسته
بیت نخست مصرع دوم:
(نامهربان صیاد) را کسی یا گروهی (ناز آفرین صیاد) راستی راستی از اینگونه من درآئردیهای بند تنبانی به آدم تهوع دست می دهد امید در امانت داری سخنان شاعران دقت لازم را بکار گیریدو
این شعر را استاد محمد حسین سرآهنگ با طرز غزل خیلی زیبا سروده است
صورت ناوکش از دل نکشد جرأت من
به تکلف اگرم خامه ی بهزاد کنید
میگه من با هیچی نمیتونم این ناوک(تیر) را از دلم بیرون بکشم، حتی اگر بخوام با قلم بهزاد بکشم.
بیدل معمولا از «کشیدن» کلی مفاهیم ایهامی استخراج میکند:
۱- کشیده شدن به سمت چیزی
۲- حسرت کشیدن
۳- معمولا این کشیدن را همراه نقاش میآورد مثل همین بیت، که معنی نقاشیکردن هم بدهد.
یعنی حتی بهزاد هم نمیتونه اینو بکشه😃
یا در همین شعر
غبار ناتوانم بسته نقش دست امیدی
که نتواند ز دامانت کشیدن کلک بهزادم
در جایی دیگر هم میگوید:
به این سستی که میبینم ز بخت نارسا بیدل
کشد نقاش مشکل هم به دامان تو دست من
و در جای دیگر:
به این ضعیفی که بار دردم، شکسته در طبع رنگ زردم
بهگرد نقاش شوق گردم،که میکشد حسرتم به سویت