گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۴۶

نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم
صاحب خفتان شرمم عیب‌پوشی چلقدم
منفعل نشو و نمای سر به جیبم داده‌اند
رستن مو می‌کشد نقاش تصویر قدم
هرچه پیش ‌آید غنیمت مفت سعی ‌بیکسی است
آدمم اما هلاک صحبت دام و ددم
صد امل گر تازد آنسوی قیامت گرد من
انفعالم نیست‌، بیکار جهان سرمدم
عشرت این انجمن پر انفعال آماده بود
فرصت مستی عرقها کرد تا ساغر زدم
تنگی میدان هوشم‌ کرد محکوم جهات
زندگی در بیخودی‌ گر جمع‌ کردم بیحدم
رنگ و بوها جمع دارد میزبان نوبهار
هر دو عالم را صلا زد عشق تا من آمدم
کعبه و دیری ندیدم غیر الفت‌گاه دل
هرکجا رفتم به پیش آمد همین یک معبدم
خاکسار عشق را پامال نتوان یافتن
پرتو خورشید بر سرهاست در زیر قدم
از بهار من چراغ عبرتی روشن‌ کنید
همچو رنگ خون چمن پرداز چندین مشهدم
بیدل از ترک هوس موج‌گهر افسرده نیست
پشتی بنیاد اقبالیست در دست ردم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم
صاحب خفتان شرمم عیب‌پوشی چلقدم
هوش مصنوعی: در دنیای عبرت، انسان از نیک و بد خود نگران نیست. آن کسی که در لباس خفتان به سر می‌گذارد، به طور پنهانی عیوب دیگران را می‌پوشاند و به خود تکیه دارد.
منفعل نشو و نمای سر به جیبم داده‌اند
رستن مو می‌کشد نقاش تصویر قدم
هوش مصنوعی: ناامید نشو؛ فرصتی یاداوری کرده‌اند که در آن، موی سر به آرامی رشد می‌کند و هنرمند در حال خلق تصویر قدم‌های من است.
هرچه پیش ‌آید غنیمت مفت سعی ‌بیکسی است
آدمم اما هلاک صحبت دام و ددم
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست می‌آید، باید به عنوان یک فرصت ارزشمند مورد استفاده قرار گیرد. من آدمی هستم که به تنهایی تلاش می‌کنم، اما در عین حال، خطرات ناشی از ارتباط با دیگران می‌تواند به من آسیب برساند.
صد امل گر تازد آنسوی قیامت گرد من
انفعالم نیست‌، بیکار جهان سرمدم
هوش مصنوعی: اگر صد امید و آرزو در روز قیامت به سراغم بیاید، من تحت تأثیر آن‌ها قرار نمی‌گیرم؛ زیرا در این جهان جاودانه و بی‌انتها، من بی‌کارم و به دنبال چیزی نیستم.
عشرت این انجمن پر انفعال آماده بود
فرصت مستی عرقها کرد تا ساغر زدم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این محفل شاد و دل‌انگیز، زمانی برای خوشی و لذت وجود داشت. در این زمان، به واسطه نوشیدنی‌هایی که فراهم شده بود، من نیز آماده شدم تا یک جرعه از شوق و سرخوشی را بچشم.
تنگی میدان هوشم‌ کرد محکوم جهات
زندگی در بیخودی‌ گر جمع‌ کردم بیحدم
هوش مصنوعی: ذهنم در تنگناست و در شرایط دشوار زندگی، احساس می‌کنم که اگرچه در اوج بی‌خبری و ناهنجاری هستم، اما همچنان می‌توانم قابلیت‌های زیادی را در خودم جمع کنم.
رنگ و بوها جمع دارد میزبان نوبهار
هر دو عالم را صلا زد عشق تا من آمدم
هوش مصنوعی: زمان بهار، میزبان رنگ‌ها و بوی‌های تازه‌ای است که همه را به خود جذب می‌کند. عشق همه را دعوت کرد و وقتی من آمدم، این زیبایی‌ها نمایان شد.
کعبه و دیری ندیدم غیر الفت‌گاه دل
هرکجا رفتم به پیش آمد همین یک معبدم
هوش مصنوعی: کعبه و معبدی جز محل دوستی و محبت دل نمی‌شناسم، هر جا که رفتم، همین مکان مقدس من برایم به وجود آمد.
خاکسار عشق را پامال نتوان یافتن
پرتو خورشید بر سرهاست در زیر قدم
هوش مصنوعی: عشق حقیقی نمی‌تواند در زیر پا به سادگی نادیده گرفته شود؛ زیرا نشانه‌های آن همچون تابش خورشید بر سر افراد سبز و درخشان است، حتی اگر در زیر قدم‌ها باشد.
از بهار من چراغ عبرتی روشن‌ کنید
همچو رنگ خون چمن پرداز چندین مشهدم
هوش مصنوعی: از بهار من، با روشن کردن چراغی، عبرت بگیرید. چمن سرخ رنگی را در برابر خود تصور کنید که یادآور مشهدهای متعددی است.
بیدل از ترک هوس موج‌گهر افسرده نیست
پشتی بنیاد اقبالیست در دست ردم
هوش مصنوعی: بیدل از آرزوی دنیوی و ناپایداری احساس ناامیدی نمی‌کند، زیرا بر این باور است که در دستان او، پشتوانه‌ای از آینده‌ brillants وجود دارد.