گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۴۵

شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم
تصویر تو گل ‌کرد ز آهی که ‌کشیدم
تا هیچکسم منتظر وصل نداند
گشتم عرق و در سر راه تو چکیدم
عجزم چقدر پایهٔ اقبال رسا داشت
جایی نخمیدم که به پایی نرسیدم
گل ‌کردن ازین باغ‌، جنون هوس ‌کیست
پرواز غبارم سحری داشت دمیدم
در تخم ‌، محالست ‌کند ریشه فضولی
پایم به در افتاد ز دامن که دوبدم
نیرنگ دل‌ از صورت من شبهه تراشید
رفتم‌ که‌ کنم رفع دوبی آینه دیدم
آخر الم زندگی‌ام تیر برآورد
برداشت نفس آن همه زحمت‌که خمیدم
تا خون من از خواب به صد حشر نخیزد
در سایهٔ مژگان تو کردند شهیدم
هستی چمنی داشت ز آرایش عبرت
چون شمع‌ گلی چند به نوک مژه چیدم
حیرت قفس خانهٔ چشمم‌، چه توان ‌کرد
هرگه بهم آرم مژه قفل است‌کلیدم
بیدل چقدر سرمه نوا بود ندامت
کز سودن دست تو صدایی نشنیدم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم
تصویر تو گل ‌کرد ز آهی که ‌کشیدم
هوش مصنوعی: در دل سوخته‌ام شب رویایی را با یاد تو ترتیب دادم و تصورت مثل گلی شکوفا شد از آهی که به خاطر تو از دلم برخاست.
تا هیچکسم منتظر وصل نداند
گشتم عرق و در سر راه تو چکیدم
هوش مصنوعی: من طوری شدم که هیچ‌کس دیگر به انتظار دیدار تو نباشد، زیرا همواره در تلاش و کمال هستم و در این مسیر، از خودم مایه گذاشته‌ام.
عجزم چقدر پایهٔ اقبال رسا داشت
جایی نخمیدم که به پایی نرسیدم
هوش مصنوعی: من چقدر در ناکامی و محدودیت خود موفقیت‌های بزرگ و نابی داشتم، اما هرگز در جایی نتوانستم به چیزی دست یابم که ارزشش را داشته باشد.
گل ‌کردن ازین باغ‌، جنون هوس ‌کیست
پرواز غبارم سحری داشت دمیدم
هوش مصنوعی: این بیت به احساس شگفت‌انگیز و جذابیتی اشاره دارد که از زیبایی‌های باغ به وجود می‌آید. گوینده در اینجا به نوعی دیوانگی و شوق پرواز اشاره می‌کند، گویی غباری از شادی و زیبایی او را تحت تأثیر قرار داده است. با دمیدن در این فضا، او حس می‌کند که نوعی سحر و جادو در اطرافش وجود دارد.
در تخم ‌، محالست ‌کند ریشه فضولی
پایم به در افتاد ز دامن که دوبدم
هوش مصنوعی: بیت اشاره دارد به اینکه انسان باید از دخالت و فضولی در امور دیگران پرهیز کند. اگر کسی پایش را از دامن خود فراتر بگذارد و به مسائل دیگران وارد شود، ممکن است با مشکلاتی مواجه شود. به عبارت دیگر، گاهی اوقات بهتر است به کار خود مشغول باشیم و در کار دیگران فضولی نکنیم.
نیرنگ دل‌ از صورت من شبهه تراشید
رفتم‌ که‌ کنم رفع دوبی آینه دیدم
هوش مصنوعی: دل من با نیرنگ خود چنان نمایشی از من به وجود آورد که باعث شگفتی‌ات شد. من تصمیم گرفتم که مشکلی را حل کنم و ناگهان در آینه خودم را دیدم.
آخر الم زندگی‌ام تیر برآورد
برداشت نفس آن همه زحمت‌که خمیدم
هوش مصنوعی: در پایان زندگی‌ام، پس از تمام زحماتی که کشیدم و سختی‌هایی که تحمل کردم، به یک تیر غم انگیز برخورد کردم که همه‌ی تلاش‌هایم را ناامید کرد.
تا خون من از خواب به صد حشر نخیزد
در سایهٔ مژگان تو کردند شهیدم
هوش مصنوعی: تا زمانی که خون من از خواب بیدار نشود و به آرامش نیاید، در سایهٔ نگاه پر از محبت تو قربانی شدم.
هستی چمنی داشت ز آرایش عبرت
چون شمع‌ گلی چند به نوک مژه چیدم
هوش مصنوعی: وجودی مانند یک چمنزار داشت که از زیبایی‌اش عبرت می‌گرفت. همان طور که چند شمع گلی را بر نوک مژه‌ام چیدم.
حیرت قفس خانهٔ چشمم‌، چه توان ‌کرد
هرگه بهم آرم مژه قفل است‌کلیدم
هوش مصنوعی: مژه‌های چشمم مانند قفلی هستند که نمی‌توانم آنها را کنار بزنم و به دنیای خارج بنگرم. در این حالت حیران و سردرگم هستم و نمی‌دانم چطور می‌توانم این حالت را تغییر دهم.
بیدل چقدر سرمه نوا بود ندامت
کز سودن دست تو صدایی نشنیدم
هوش مصنوعی: بیدل، چقدر غمگین و افسرده‌ام که از گناه خودم پشیمان هستم، چون اصلاً صدای تو را نشنیدم و نتوانستم به تو نزدیک شوم.