گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۴۴

کند هر جا عرق ز آن ماه تابان‌ گلفشان انجم
شکست رنگ سازد جمع چون برگ خزان انجم
جبین و عارضش از دور دیدم در عرق‌ گفتم
که این ماه است و آن خورشید تابان است و آن انجم
تو بر خاک درش یک نقش پا کسب سعادت ‌کن
به اظهار اثرگو داغ شو بر آسمان انجم
در آن وادی که یاد اوست شمع راه امیدم
توان خرمن نمودن از غبار کاروان انجم
عرق جوش است حسن ای شوق چشم حیرتی وا کن
قدح باید گرفت آندم‌ که آمد در میان انجم
به هرجا شکوه‌ای گل کرده است از بخت ناسازم
ز خجلت چون شرر در سنگ می‌باشد نهان انجم
به غیر از سوختن تخمی ندارد مزرع امکان
به این حاصل مگر در خاک‌ کارد آسمان انجم
شراری چند سامان‌ کن اگر در خود زدی آتش
نمی‌تابد به‌ کام بینوایان رایگان انجم
چراغ این شبستان قابل پرتو نمی‌باشد
نتابد کرم شبتابی مگر در آشیان انجم
تو از غفلت به صد امید سودا کرده‌ای ورنه
به غیر از چشمک خشکی ندارد در دکان انجم
درین حسرت‌ که مهر طلعتش‌ کی پرده برگیرد
چو بیدل می‌تپد هر شب به چشم خون فشان انجم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کند هر جا عرق ز آن ماه تابان‌ گلفشان انجم
شکست رنگ سازد جمع چون برگ خزان انجم
هوش مصنوعی: هر جا که عرق آن ماه زیبا بریزد، رنگ و جلوه می‌سازد و جمعی مانند برگ‌های خزان می‌شوند.
جبین و عارضش از دور دیدم در عرق‌ گفتم
که این ماه است و آن خورشید تابان است و آن انجم
هوش مصنوعی: از دور، پیشانی و صورت او را در حال عرق‌ریزی دیدم و گفتم که این چهره مانند ماه است و آن درخشش مشابه خورشید تابان و ستاره‌هاست.
تو بر خاک درش یک نقش پا کسب سعادت ‌کن
به اظهار اثرگو داغ شو بر آسمان انجم
هوش مصنوعی: بر خاک در خانه‌اش رد پای خود را بگذار و برای رسیدن به سعادت تلاش کن، تا به نشان آثار خودت بر آسمان ستارگان دیده شوی.
در آن وادی که یاد اوست شمع راه امیدم
توان خرمن نمودن از غبار کاروان انجم
هوش مصنوعی: در جایی که یاد او در ذهن من ساری و جاری است، شمع امید من می‌تواند از غبار و کدورت‌های زندگی، روشنی و روشنایی بیافریند.
عرق جوش است حسن ای شوق چشم حیرتی وا کن
قدح باید گرفت آندم‌ که آمد در میان انجم
هوش مصنوعی: خوشی و زیبایی مانند عرقی در جوش و خروش است. ای شوق و اشتیاق، چشمانت را باز کن و ببین! باید در آن لحظه‌ای که ستاره‌ها در میان آسمان پدیدار می‌شوند، جامی را پر کن و لحظه را غنیمت بشماری.
به هرجا شکوه‌ای گل کرده است از بخت ناسازم
ز خجلت چون شرر در سنگ می‌باشد نهان انجم
هوش مصنوعی: در هر مکان، زیبایی و شکوهی وجود دارد، اما از سر نارضاتی که از سرنوشت خود دارم، خجالت‌زده‌ام. این احساس مانند شعله‌وری است که درون سنگ پنهان شده و نمی‌تواند خود را نشان دهد.
به غیر از سوختن تخمی ندارد مزرع امکان
به این حاصل مگر در خاک‌ کارد آسمان انجم
هوش مصنوعی: جز سوختن، زمین هیچ ثمره‌ای ندارد؛ دستاورد خاصی نمی‌توان از آن برداشت کرد، مگر اینکه باران آسمان بر آن ببارد.
شراری چند سامان‌ کن اگر در خود زدی آتش
نمی‌تابد به‌ کام بینوایان رایگان انجم
هوش مصنوعی: با ایجاد نظم و ترتیب در افکار و احساساتت، می‌توانی آتش درون خود را کنترل کنی. این آتش اگر به درستی مدیریت نشود، نمی‌تواند به دیگران نفعی برساند و فقط به درد و رنج آن‌ها می‌افزاید.
چراغ این شبستان قابل پرتو نمی‌باشد
نتابد کرم شبتابی مگر در آشیان انجم
هوش مصنوعی: نور این شبستان قابل درخشش نیست، مگر اینکه شب‌تابی چون کرم در آشیانه ستاره‌ها بدرخشد.
تو از غفلت به صد امید سودا کرده‌ای ورنه
به غیر از چشمک خشکی ندارد در دکان انجم
هوش مصنوعی: تو به خیال‌های بی‌اساس و امیدواری‌های بی‌جای خود ادامه می‌دهی، در حالی که اگر از خواب غفلت بیدار شوی، خواهی دید که جز چشمک زدن ستاره‌ها، چیزی در آسمان وجود ندارد.
درین حسرت‌ که مهر طلعتش‌ کی پرده برگیرد
چو بیدل می‌تپد هر شب به چشم خون فشان انجم
هوش مصنوعی: در این آرزو هستم که کی چهره محبوبم از پشت پرده بیرون خواهد آمد. مانند بیدل، هر شب چشمانم به خاطر عشق او به شدت اشک می‌ریزند و می‌درخشند.