گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۳۲

شب‌که عبرت را دلیل این شبستان یافتم
هر قدرچشمم به خود وا شد چراغان یافتم
جام می خمیازهٔ جمعیت آفاق بود
قلقل مینا شکست رنگ امکان یافتم
سیر این هنگامه‌ام آگاه کرد از ما و من
ناله‌ای گم کرده بودم در نیستان یافتم
سایهٔ ژولیده‌مویی از سر من کم مباد
پشم اگر رفت از کلاهم سنبلستان یافتم
هر کسی چون گل در این‌گلشن به رنگی می‌کش است
لب به ساغر باز کردم بیرهٔ پان یافتم
عمرها می‌آمد از گردونم آهنگی به گوش
پرده تا بشکافت دوکی را غزلخوان یافتم
سیر کردم از بروج اختران تا ماه و مهر
جمله را در خانه‌های خویش مهمان یافتم
ربط اجزای عناصر بس که بی‌شیرازه بود
هریکی را چار موج فتنه توفان یافتم
میوهٔ باغ موالید آن‌قدر ذوقم نداد
از سه پستان شیر دوشیدم شبستان یافتم
بر رعونت ناز تمکین داشت تیغ‌کوهسار
جوهرش را در دم صبحی پر افشان یافتم
دشت را نظاره‌کردم‌ گرد دامن بود و بس
بحر را دیدم نمی در چشم حیران یافتم
آسمان هر گه مهیا کرد آغوش هلال
پستیی را از لب این بام خندان یافتم
خانهٔ خورشید جاروب تامل می‌زند
سایه را آنجا چراغ زیر دامان یافتم
صبح تا فرصت شمارد شمع دامن چیده بود
از تلاش زندگانی مردن آسان یافتم
مور روزی دانه‌ای می‌برد در زیر زمین
چون برون افکند خال روی خوبان یافتم
آن سماروغی‌که می‌رست از غبارکوچه‌ها
چشم مالیدم شکوه چتر شاهان یافتم
موی مجنون رنگی از آشفتگی پرواز داد
گرد چینی خانهٔ فغفور و خاقان یافتم
چشمهٔ اسکندر آبش موج در آیینه داشت
کوس اقبال سلیمان‌، شور مرغان یافتم
ناامیدی بسکه سامان طمع در خاک ر یخت
ریگ صحرای قیامت جمله دندان یافتم
عالمی‌گردن به رعنایی‌کشید و محو شد
مجمع این شیشه‌ها در طاق نسیان یافتم
هر زمینی ربشهٔ وهمی دگر می‌پرورد
ربش زاهد شانه‌ کردم باغ رضوان یافتم
سر بریدن در طریق وهم رسم ختنه داشت
نفس ‌کافر را درین صورت مسلمان یافتم
حرص واماند از تردد راحت استقبال‌کرد
پای خر در گل فرو شد گنج پنهان یافتم
خلق زحمت می‌کشد در خورد تمییز فضول
ناقه مست و بار بر دوش شتربان یافتم
هرکرا جستم چو من‌گمگشتهٔ تحقیق بود
بی‌تکلف کعبه را هم در بیابان یافتم
چرخ هم نگشود راه خلوت اسرار خویش
دامن این هفت خلعت بی‌گریبان یافتم
بیدل اینجا هیچکس از هیچکس چیزی نیافت
پرتو خورشید بر مهتاب بهتان یافتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب‌که عبرت را دلیل این شبستان یافتم
هر قدرچشمم به خود وا شد چراغان یافتم
هوش مصنوعی: در شب، وقتی به تماشای اطراف پرداختم و درک عمیق‌تری از زندگی پیدا کردم، هر چقدر که ریزتر به خودم نگاه کردم، نور و روشنایی بیشتری در وجودم احساس کردم.
جام می خمیازهٔ جمعیت آفاق بود
قلقل مینا شکست رنگ امکان یافتم
هوش مصنوعی: جامی که در دست دارم به خواب و خمیازه‌ی تمام عالم تشبیه شده است. وقتی مینا (ظرف شیشه‌ای) به زمین می‌افتد و می‌شکند، رنگ و امکان ما از این حادثه نمایان می‌شود.
سیر این هنگامه‌ام آگاه کرد از ما و من
ناله‌ای گم کرده بودم در نیستان یافتم
هوش مصنوعی: در این لحظه پرهیاهو، به من آگاهی بخشید و متوجه شدم که در دنیای شخصی‌ام، صدایی از من گم شده بود که آن را در نیستان پیدا کردم.
سایهٔ ژولیده‌مویی از سر من کم مباد
پشم اگر رفت از کلاهم سنبلستان یافتم
هوش مصنوعی: هرگز سایهٔ پریشان‌مویی که بر سر دارم را از من نگیرید؛ حتی اگر پشم‌های کلاهم کم شود، باز هم در دنیای زیبایی‌ها و گل‌ها چیزهای جدیدی پیدا می‌کنم.
هر کسی چون گل در این‌گلشن به رنگی می‌کش است
لب به ساغر باز کردم بیرهٔ پان یافتم
هوش مصنوعی: هر انسانی در این باغ به نوعی خود را نشان می‌دهد و به رنگ و زیبایی خود زینت می‌بخشد. من نیز با نوشیدن از جام زندگی تازه‌ای را یافتم.
عمرها می‌آمد از گردونم آهنگی به گوش
پرده تا بشکافت دوکی را غزلخوان یافتم
هوش مصنوعی: از زمان‌های دور، آهنگی از آسمان به گوشم می‌رسید تا پرده‌ای را شکافتم و در آنجا شاعری را یافتم که غزل می‌خواند.
سیر کردم از بروج اختران تا ماه و مهر
جمله را در خانه‌های خویش مهمان یافتم
هوش مصنوعی: من در سفر خود از برج‌های ستاره‌ها تا ماه و خورشید را پیمودم و در خانه‌هایشان مهمانانی را یافتم.
ربط اجزای عناصر بس که بی‌شیرازه بود
هریکی را چار موج فتنه توفان یافتم
هوش مصنوعی: اجزای عناصر به قدری بی‌نظم و ناهمگون هستند که هر کدام از آن‌ها را در دل موج‌های فتنه و طوفان یافتم.
میوهٔ باغ موالید آن‌قدر ذوقم نداد
از سه پستان شیر دوشیدم شبستان یافتم
هوش مصنوعی: میوه‌های باغ به من آن‌قدر لذت نبخشیدند که دوشیدن شیر از سه پستان به من احساس خوشایند و آرامش بخش داد و به این ترتیب به مکانی ملایم و دل‌انگیز رسیدم.
بر رعونت ناز تمکین داشت تیغ‌کوهسار
جوهرش را در دم صبحی پر افشان یافتم
هوش مصنوعی: در یک صبح دل‌انگیز، وقتی که خواب و آرامش شب از بین رفته بود، تیغ‌های کوهسار را دیدم که با افتخاری خاص و زیبایی درخشان خود را نشان می‌دادند.
دشت را نظاره‌کردم‌ گرد دامن بود و بس
بحر را دیدم نمی در چشم حیران یافتم
هوش مصنوعی: به تماشای دشت نشستم که فقط دور تا دورش را مشاهده کردم و وقتی به دریا نگاه کردم، در چشمانم تنها حیرت و تعجب بود و هیچ چیز دیگری نیافتم.
آسمان هر گه مهیا کرد آغوش هلال
پستیی را از لب این بام خندان یافتم
هوش مصنوعی: هر بار که آسمان به ما امکانی می‌دهد، من در بالای این بام شاداب، هلال ماه را در آغوش می‌گیرم.
خانهٔ خورشید جاروب تامل می‌زند
سایه را آنجا چراغ زیر دامان یافتم
هوش مصنوعی: در خانه‌ای که نور خورشید وجود دارد، سایه را به دقت می‌نگرند. در آنجا، من چراغی را زیر دامان یافتم.
صبح تا فرصت شمارد شمع دامن چیده بود
از تلاش زندگانی مردن آسان یافتم
هوش مصنوعی: در صبح زود که فرصت داشت، شمعی را روشن کرده بود، و من از تلاش برای زندگی متوجه شدم که مرگ راحت‌تر به نظر می‌رسد.
مور روزی دانه‌ای می‌برد در زیر زمین
چون برون افکند خال روی خوبان یافتم
هوش مصنوعی: یک مورچه، روزی دانه‌ای را به زیر زمین می‌برد. زمانی که به بیرون می‌آید، زیبایی خاصی را مشاهده می‌کند.
آن سماروغی‌که می‌رست از غبارکوچه‌ها
چشم مالیدم شکوه چتر شاهان یافتم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که آن دسته از گل‌وگیاهانی که از غبار کوچه‌ها روییده‌اند، به من نشان دادند که چه شکوهی در چتر شاهان نهفته است.
موی مجنون رنگی از آشفتگی پرواز داد
گرد چینی خانهٔ فغفور و خاقان یافتم
هوش مصنوعی: موی مجنون نشان از آشفتگی و طغیانی دارد که حس پرواز را به وجود آورده، و من در این حال و هوای خود به یاد بنای زیبا و دلنشین چین، خانهٔ پادشاهان بزرگ، افتادم.
چشمهٔ اسکندر آبش موج در آیینه داشت
کوس اقبال سلیمان‌، شور مرغان یافتم
هوش مصنوعی: چشمه‌ای که به اسکندر نسبت داده شده، در آب خود انعکاس تصویر زیبایی را داشت و من صدای خوشبختی سلیمان و نشاط پرندگان را شنیدم.
ناامیدی بسکه سامان طمع در خاک ر یخت
ریگ صحرای قیامت جمله دندان یافتم
هوش مصنوعی: من از ناامیدی به حدی رسیدم که دیگر امیدی به آینده ندارم؛ در این شرایط، تمام آرزوهایم به مانند دانه‌های ریز شن در بیابان قیامت پراکنده شده و فقط دردی از دندان‌هایم باقی مانده است.
عالمی‌گردن به رعنایی‌کشید و محو شد
مجمع این شیشه‌ها در طاق نسیان یافتم
هوش مصنوعی: دنیا با زیبایی‌هایش خود را به من نشان داد و من در این میان، به فراموشی سپردم که چه چیزهایی را گردآوری کرده‌ام.
هر زمینی ربشهٔ وهمی دگر می‌پرورد
ربش زاهد شانه‌ کردم باغ رضوان یافتم
هوش مصنوعی: هر زمینی نوع خاصی از خیال و اندیشه را بارور می‌کند. من نیز با تفکرات عارفانه و زاهدانه‌ام، تلاش کردم و به باغ خوشبختی و آرامش رسیدم.
سر بریدن در طریق وهم رسم ختنه داشت
نفس ‌کافر را درین صورت مسلمان یافتم
هوش مصنوعی: در مسیر خیال، قیامتی به راه است که نشان از رهایی نفس کافر دارد، و من در این حالت او را به نوعی مسلمان دیدم.
حرص واماند از تردد راحت استقبال‌کرد
پای خر در گل فرو شد گنج پنهان یافتم
هوش مصنوعی: حرص و طمع مانع از حرکت و پیشرفت شد. در حالی که به راحتی می‌توانستم از موقعیت‌ها استفاده کنم، اما به دلیل بی‌توجهی و گذراندن زمان در شرایط نامساعد، در مشکلات گرفتار شدم. در نهایت، پس از این تجربه، راز و گنج پنهانی را کشف کردم.
خلق زحمت می‌کشد در خورد تمییز فضول
ناقه مست و بار بر دوش شتربان یافتم
هوش مصنوعی: مردم در تلاش هستند تا از هر چیز اضافی و بی‌فایده‌ای دوری کنند، همان‌طور که بارهای سنگین بر دوش شترها سنگینی می‌کند.
هرکرا جستم چو من‌گمگشتهٔ تحقیق بود
بی‌تکلف کعبه را هم در بیابان یافتم
هوش مصنوعی: هر کسی را که در جستجوی حقیقت دیده‌ام، مانند من گم‌شده در این مسیر بوده است. بدون هیچ تلاشی، حتی کعبه را در دل بیابان پیدا کرده‌ام.
چرخ هم نگشود راه خلوت اسرار خویش
دامن این هفت خلعت بی‌گریبان یافتم
هوش مصنوعی: چرخ به من اجازه نداد که به رازهای درونی‌ام دسترسی پیدا کنم، اما من توانستم این هفت پوشش بدون یقه را پیدا کنم.
بیدل اینجا هیچکس از هیچکس چیزی نیافت
پرتو خورشید بر مهتاب بهتان یافتم
هوش مصنوعی: در اینجا هیچ‌کس هیچ‌چیزی از دیگری دریافت نمی‌کند، اما من توانستم حیرت و زیبایی‌های آسمانی را با درخشش خورشید بر روی ماه مشاهده کنم.