گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۳۱

کو شور دماغی ‌که به سودای تو افتم
گردی کنم ایجاد و به صحرای تو افتم
عمری‌ست درین باغ پر افشان امیدم
شاید چو نگه بر گل رعنای تو افتم
آن زلف پریشان همه جا فتنه فکنده‌ست
هر دام که بینم به تمنای تو افتم
چون سایه ز سر تا قدمم ذوق سجودی ست
بگذار که در پای سراپای تو افتم
مپسند که امروز من گمشده فرصت
در کشمکش وعدهٔ فردای تو افتم
خورشید گریبان خیالات ندارد
کو لفظ‌ که در فکر معمای تو افتم
پروای خم ابروی ناز فلکم نیست
هیهات‌ گر از طاق دل‌آرای تو افتم
چون سیل درین دشت و درم نیست تسلی
یا رب روم از خویش به درباب تو افتم
بیدل به ره عشق تلاشت خجلم کرد
پیش‌آ قدمی چند که در پای تو افتم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کو شور دماغی ‌که به سودای تو افتم
گردی کنم ایجاد و به صحرای تو افتم
هوش مصنوعی: کسی را نمی‌بینم که به خاطر عشق تو دیوانه شود و در دشت‌های تو رها بماند.
عمری‌ست درین باغ پر افشان امیدم
شاید چو نگه بر گل رعنای تو افتم
هوش مصنوعی: مدت‌هاست در این باغ پر از زیبایی، در انتظار لحظه‌ای هستم که شاید بتوانم با نگاه به گل زیبا و دلربای تو، امیدوار شوم.
آن زلف پریشان همه جا فتنه فکنده‌ست
هر دام که بینم به تمنای تو افتم
هوش مصنوعی: زلف‌های آشفته‌ات در هر جا باعث آشوب و درگیری شده است. هر بار که به دام تو نگاه می‌کنم، به شدت به تو علاقه‌مند می‌شوم.
چون سایه ز سر تا قدمم ذوق سجودی ست
بگذار که در پای سراپای تو افتم
هوش مصنوعی: چون سایه‌ای که از سر تا پایم را عشق و شوق سجده پر کرده، بگذار که در برابر تمام وجود تو فرود آیم.
مپسند که امروز من گمشده فرصت
در کشمکش وعدهٔ فردای تو افتم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نباید خوشحال باشی که من امروز در تلاش برای نگهداری از فرصت‌ها هستم و به خاطر وعده‌های فردا درگیر مشکلات می‌شوم.
خورشید گریبان خیالات ندارد
کو لفظ‌ که در فکر معمای تو افتم
هوش مصنوعی: خورشید به فکر خیالات نیست و نمی‌تواند به سخن‌هایی که در ذهن من درباره‌ی معمای تو وجود دارد، پاسخ دهد.
پروای خم ابروی ناز فلکم نیست
هیهات‌ گر از طاق دل‌آرای تو افتم
هوش مصنوعی: من نگران خم ابروی زیبای تو نیستم، هرگز. اگر از زیبایی دل‌انگیز تو بیفتم، برایم اهمیتی ندارد.
چون سیل درین دشت و درم نیست تسلی
یا رب روم از خویش به درباب تو افتم
هوش مصنوعی: در این دشت، مانند سیل، نه آرامشی وجود دارد و نه تسلی. ای خدا، مرا از خودم برهان تا به درگاه تو بیفتم و پناهم را پیدا کنم.
بیدل به ره عشق تلاشت خجلم کرد
پیش‌آ قدمی چند که در پای تو افتم
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، تلاش من باعث شرمندگی‌ام شد؛ به قدم‌هایی اندیشیدم که امیدوارم بتوانم در برابر تو افتاده باشم.