غزل شمارهٔ ۲۰۲۸
به فقر آخر سر و برگ فنای خویشتن گشتم
سراب موج نقش بوریای خویشتن گشتم
به تمثال خمی چون ماه نو از من قناعت کن
بس است آیینهٔ قد دوتای خویشتن گشتم
به قدر گفتوگو هر کس در این جا محملی دارد
دو روزی من هم آواز درای خویشتن گشتم
سپند مجمر آهم مپرسید از سراغ من
پری افشاندم و گرد صدای خویشتن گشتم
غبارم عمرها برد انتظار باد دامانی
ز خود برخاستم آخر عصای خویشتن گشتم
دمیدن دانهام را صید چندین ربشه کرد آخر
قفس تا بشکنم دامی برای خویشتن گشتم
حیا یک ناله بال افشان اظهارم نمیخواهد
قفس فرسود دل چون مدعای خویشتن گشتم
خط پرگار وحدت را سراپایی نمیباشد
به گرد ابتدا و انتهای خویشتن گشتم
ندانم شعلهٔ افسردهام یا گرد نمناکم
که تا از پا نشستم نقش پای خویشتن گشتم
مآل جستجوی شعلهها خاکستر است اینجا
نفس تا سوخت پرواز رسای خویشتن گشتم
درین دریا که غارتگاه بیتابیست امواجش
گهروار از دل صبرآزمای خویشتن گشتم
سراغ مطلب نایاب مجنون کرد عالم را
به ذوق خویش من هم در قفای خویشتن گشتم
سواد نسخهٔ عیشم به درس حسن شد روشن
گشودم بر تو چشم و آشنای خویشتن گشتم
خطا پیمای جام بیخودی معذور میباشد
به یاد گردش چشمت فدای خویشتن گشتم
کباب یک نگاهم بود اجزای من بیدل
به رنگ شمع از سر تا به پای خویشتن گشتم
غزل شمارهٔ ۲۰۲۷: به تحریک نقابش گر شود مایل سر انگشتمغزل شمارهٔ ۲۰۲۹: کو جهد که چون بوی گل از هوش خود افتم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به فقر آخر سر و برگ فنای خویشتن گشتم
سراب موج نقش بوریای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: به دلیل فقر و تنگدستی، نهایتاً به بیهویتی و نابودی خود رسیدم؛ گویی که در دریای زندگی، تنها تصویر توهمی از خودم را میبینم.
به تمثال خمی چون ماه نو از من قناعت کن
بس است آیینهٔ قد دوتای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: به شکل و ظاهری شبیه به ماه نو، از من راضی باش، همین کافی است. من به اندازهٔ دو بار گذشتهٔ خودم به خودم نگاه کردهام.
به قدر گفتوگو هر کس در این جا محملی دارد
دو روزی من هم آواز درای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: هر کس در این مکان به اندازه صحبت و گفتوگویی که دارد، جایی برای خود پیدا کرده است. من نیز به مدت دو روز در پی صدای خودم گشتم.
سپند مجمر آهم مپرسید از سراغ من
پری افشاندم و گرد صدای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: از من نپرس که کجا هستم، من در پی دلتنگیام. پری خود را به خاطر صدای خودم میزایم و در حین آن، گرد و غبار خود را پراکنده میکنم.
غبارم عمرها برد انتظار باد دامانی
ز خود برخاستم آخر عصای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: مدتها در انتظار کسی بودم و حالا از خودم جدا شدم و به صورت مستقل و مستقل به راه خود ادامه میدهم.
دمیدن دانهام را صید چندین ربشه کرد آخر
قفس تا بشکنم دامی برای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده از تلاشهای خود در مسیر زندگی و مبارزه با مشکلات سخن میگوید. او به تصویرگری از احساس trapped اشاره میکند که در آن به دام افتاده و به دنبال راهی برای آزادی از آن وضعیت است. در نهایت، این تلاشها و جستجوها به او کمک میکند تا دست به کار جدیدی بزند و بتواند بر محدودیتها غلبه کند.
حیا یک ناله بال افشان اظهارم نمیخواهد
قفس فرسود دل چون مدعای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: حیا مانند یک نالهای است که برای بیرون رفتن از قفس دل دلزدهام نیازی به آن ندارم، زیرا اکنون خودم را بهعنوان مدعای وجودم شناختهام.
خط پرگار وحدت را سراپایی نمیباشد
به گرد ابتدا و انتهای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: این خطی که به وسیله پرگار کشیده شده، نشاندهنده وحدت است و نمیتوان آن را به صورت کامل در یک نقطه محدود کرد. بنابراین، من در جستجوی ابتدا و انتهای خود گشتم و در این مسیر نتوانستم به یک نتیجه کامل دست یابم.
ندانم شعلهٔ افسردهام یا گرد نمناکم
که تا از پا نشستم نقش پای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا من شمعی خاموش هستم یا بخار مرطوبی که از زمین بلند میشود، زیرا وقتی روی پاهای خود نشستم، تصویر خودم را بر زمین دیدم.
مآل جستجوی شعلهها خاکستر است اینجا
نفس تا سوخت پرواز رسای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: نتیجه جستجوی آرزوها و هیجانات، در نهایت به ناامیدی و سردی میانجامد. در این میان، زمانی که تلاش میکنم تا فراتر از محدودیتهایم حرکت کنم و به تعالی دست یابم، به خودشناسی و ورای خودم میرسم.
درین دریا که غارتگاه بیتابیست امواجش
گهروار از دل صبرآزمای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: در این دریا که پر از آشفتگی و هیجان است، امواج آن همچون سنگ قیمتی از اعماق صبر و تحمل من بیرون میآید.
سراغ مطلب نایاب مجنون کرد عالم را
به ذوق خویش من هم در قفای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: مجنون برای یافتن موضوعی نادر و خاص به سراغ دانشمندان رفت. من نیز با شوق و ذوق خودم در پی یافتن حقیقت در درون خودم شروع به جستجو کردم.
سواد نسخهٔ عیشم به درس حسن شد روشن
گشودم بر تو چشم و آشنای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: خوشیها و لذتهای زندگیام با دانایی و زیبایی تو روشن شد. وقتی به تو نگاه کردم، به شناختی از خودم رسیدم.
خطا پیمای جام بیخودی معذور میباشد
به یاد گردش چشمت فدای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که شخص به خاطر بیخود شدن و نشئه بودن، اشتباهاتش را توجیه میکند. او به یاد چشمان معشوقش و زیباییهایش، دلیلی برای فدای خود پیدا کرده است. به عبارت دیگر، او به خاطر عشق و زیبایی که در یادش است، حاضر است از خود بگذرد و اشتباهاتش را نادیده بگیرد.
کباب یک نگاهم بود اجزای من بیدل
به رنگ شمع از سر تا به پای خویشتن گشتم
هوش مصنوعی: نگاه اول من مانند کباب است، من بیدل شدم و همه اجزای وجودم مانند شمع از سر تا پا به رنگ در آمده است.