غزل شمارهٔ ۲۰۲۶
شبی مشتاق رنگ آمیزی تصویر دل گشتم
زگال مشق این فن بر سیاهی زد خجل گشتم
غباری بودم از آشفتگی نومید آسودن
پر افشانی عرقها کرد تا امروز گل گشتم
ستم از هیأت تسلیم خوبان شرم میدارد
دم تیغ قضا برگشت تا خون بحل گشتم
وبال موی پیری در نگیرد هیچ کافر را
شبم این بسکه با صبح قیامت متصلگشتم
حیا ضبط عنان آتش یاقوت من دارد
شررها آب شد تا اینقدرها مشتعل گشتم
ز دقت تنگ کردم فطرت ارباب دانش را
چو مو در دیدهها از معنی نازک مخل گشتم
قناعت هر چه باشد زحمت دلها نمیخواهد
در مطلب زدم بر طبع خلقی دق و سلگشتم
به دل چندان که میجویم سراغ خود نمییابم
نمیدانم چه بودم در خیالش مضمحلگشتم
سحر هر سو خرامد شبنم ایجاد عرق دارم
نفس پرواز دادم کاینقدرها منفعل گشتم
بهار رنگم از آسودگی طرفی نبست آخر
چه سازم آشنای فرصت پیمان گسل گشتم
تلاش شوق از محرومی من داغ شد بیدل
که برگرد جهانی چون نفس بیرون دل گشتم
غزل شمارهٔ ۲۰۲۵: به جستجوی خود از سعی بی دماغ گذشتمغزل شمارهٔ ۲۰۲۷: به تحریک نقابش گر شود مایل سر انگشتم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی مشتاق رنگ آمیزی تصویر دل گشتم
زگال مشق این فن بر سیاهی زد خجل گشتم
هوش مصنوعی: شبی آرزو داشتم که تصویر دلام را رنگ بزنم، اما وقتی دیدم که بیهنر میخواهم این کار را انجام دهم و نتوانستم، شرمنده شدم.
غباری بودم از آشفتگی نومید آسودن
پر افشانی عرقها کرد تا امروز گل گشتم
هوش مصنوعی: من در گذشته مانند غباری سرگردان و آشفته بودم و امیدی به آرامش نداشتم. اما حالا به لطف تلاشها و رنجهایی که کشیدهام، به گل زیبا و خوشبویی تبدیل شدهام.
ستم از هیأت تسلیم خوبان شرم میدارد
دم تیغ قضا برگشت تا خون بحل گشتم
هوش مصنوعی: ستم به حضور آرام و زیبای خوبان احساس شرم میکند و در برابر آنها، حتی زمان جبر و قضا نیز عقبنشینی میکند تا بر محبت و مهربانی حاکم شود.
وبال موی پیری در نگیرد هیچ کافر را
شبم این بسکه با صبح قیامت متصلگشتم
هوش مصنوعی: در دوران پیری، هیچ کافری به خاطر موهای سفیدش عذاب نمیبیند؛ زیرا شب من به روشنی صبح قیامت متصل شده است.
حیا ضبط عنان آتش یاقوت من دارد
شررها آب شد تا اینقدرها مشتعل گشتم
هوش مصنوعی: شرم و حیا مانع از این میشود که آتش درونم به شدت شعلهور شود، تا جایی که شرارهها و آتشفشانها به آب تبدیل شدهاند و من اینقدر درونم پرشور و خروشان هستم.
ز دقت تنگ کردم فطرت ارباب دانش را
چو مو در دیدهها از معنی نازک مخل گشتم
هوش مصنوعی: به دلیل دقت بسیار زیاد و نگرشام به جزئیات، طبیعت افراد عالم را به گونهای تغییر دادهام که مانند مویی در چشمهایم شده است. از این رو، از معنای لطیف مخلوقات فاصله گرفتهام.
قناعت هر چه باشد زحمت دلها نمیخواهد
در مطلب زدم بر طبع خلقی دق و سلگشتم
هوش مصنوعی: قناعت، هرچه که باشد، نیازمند زحمت روحی و احساسی نیست. در اینجا، من به نوعی احساس طبیعی انسانها اشاره کردهام و به نوعی دچار دلزدگی و خستگی شدهام.
به دل چندان که میجویم سراغ خود نمییابم
نمیدانم چه بودم در خیالش مضمحلگشتم
هوش مصنوعی: هرچه بیشتر در دل و ذهنم به دنبال خود و هویتم میگردم، نمیتوانم آن را پیدا کنم. نمیدانم چه چیزی بود که در خیال او، تمام وجودم از هم پاشید و محو شدم.
سحر هر سو خرامد شبنم ایجاد عرق دارم
نفس پرواز دادم کاینقدرها منفعل گشتم
هوش مصنوعی: سحرگاهان، در هر طرف قطرات شبنم به آرامی میدرخشند و من از شدت احساساتم، نفس پرواز را به خود گرفتم و متوجه شدم که چقدر تحت تأثیر قرار گرفتهام.
بهار رنگم از آسودگی طرفی نبست آخر
چه سازم آشنای فرصت پیمان گسل گشتم
هوش مصنوعی: بهار به من رنگ و حالتی از آرامش نمیدهد، پس چه کنم؟ در این فرصت آشنا، برای خودم پیمان و رضایت را گسستم.
تلاش شوق از محرومی من داغ شد بیدل
که برگرد جهانی چون نفس بیرون دل گشتم
هوش مصنوعی: کوشش اشتیاق من به خاطر بیاحوالیام به شدت افزایش یافته است، بیدل، زیرا به سرعت از دل بیرون آمدهام و به جهانی دیگر مینگرم.