گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۲۵

به جستجوی خود از سعی بی ‌دماغ ‌گذشتم
غبار من به فضا ماند کز سراغ‌ گذشتم
نچیدم از چمن فرصت یقین‌ گل رنگی
چو عمر هرزه خیالان به لهو و لاغ‌ گذشتم
شرار کاغذم آمد چمن پیام تغافل
به بال بلبلی آتش زدم ز باغ ‌گذشتم
نساخت حوصلهٔ شوق با مراتب همت
ز بس بلند شد این نشئه از دماغ‌ گذشتم
بهانه جوی هوس بود دور گردش رنگم
چو می‌ببوس لبی از سرایاغ ‌گذشتم
نقاب راز دو عالم شکافتم به خیالت
ز صدهزار شبستان به یک چراغ‌ گذشتم
جنون ترک علایق هزار سلسله دارد
گر این بلاست رهایی من از فراغ‌ گذشتم
اگر به لهو و لعب بردن است گوی محبت
ز دوستی به پل بستن جناغ ‌گذشتم
نوای الفت این همرهان‌ کشید به ماتم
ز کاروان به دراهای بانگ زاغ گذشتم
چرا چو شمع ننازم به قدردانی الفت
که من ز آتش سوزنده هم‌ به داغ‌ گذشتم
نیافتم چمن عافیت چو دامن عزلت
به پای خفتهٔ بیدل ز باغ و راغ‌ گذشتم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جستجوی خود از سعی بی ‌دماغ ‌گذشتم
غبار من به فضا ماند کز سراغ‌ گذشتم
هوش مصنوعی: در تلاش برای یافتن خود دست از کوشش بی‌ثمر کشیدم و غبار نشانه‌های من در فضا باقی ماند، زیرا به دنبال سرنخی از خود رفته بودم.
نچیدم از چمن فرصت یقین‌ گل رنگی
چو عمر هرزه خیالان به لهو و لاغ‌ گذشتم
هوش مصنوعی: من از گل‌های رنگی چمن بهره‌ای نبردم، چون عمر خیال‌پردازان بی‌فایده و بی‌ثمر در گذر است.
شرار کاغذم آمد چمن پیام تغافل
به بال بلبلی آتش زدم ز باغ ‌گذشتم
هوش مصنوعی: آتش کاغذم شعله‌ور شد و پیام نادیده‌گیری را به پرنده‌ای که در باغ می‌خواند، منتقل کردم. از باغ رفتم و مشغول سوختن شدم.
نساخت حوصلهٔ شوق با مراتب همت
ز بس بلند شد این نشئه از دماغ‌ گذشتم
هوش مصنوعی: شوق و انگیزه‌ام به اندازه‌ای بزرگ و زیاد است که حوصله‌ام کفاف نمی‌دهد، به همین خاطر از مرزهای معمولی خود فراتر رفتم و از مرزهای تحمل و انتظار عبور کردم.
بهانه جوی هوس بود دور گردش رنگم
چو می‌ببوس لبی از سرایاغ ‌گذشتم
هوش مصنوعی: دلایلی برای جستجوی عشق و هوس داشتم، رنگ و حالتی مثل شراب داشتم. به آرامی از کنار لبان معشوق گذشتم.
نقاب راز دو عالم شکافتم به خیالت
ز صدهزار شبستان به یک چراغ‌ گذشتم
هوش مصنوعی: با خیال تو، پرده‌ی اسرار دو جهان را کنار زدم و با تنها یک چراغ، از هزاران شبستان عبور کردم.
جنون ترک علایق هزار سلسله دارد
گر این بلاست رهایی من از فراغ‌ گذشتم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که دیوانگی و شوق عشق، با انواع مختلفی از وابستگی‌ها و علایق همراه است. اگر این حالت دیوانگی و عشق، به من رهایی از دوری و جدایی می‌دهد، من توانستم از آن گذر کنم.
اگر به لهو و لعب بردن است گوی محبت
ز دوستی به پل بستن جناغ ‌گذشتم
هوش مصنوعی: اگر سرگرمی و خوشگذرانی در کار باشد، من گوی محبت را از دوستی دور کرده و از پل گذشتم.
نوای الفت این همرهان‌ کشید به ماتم
ز کاروان به دراهای بانگ زاغ گذشتم
هوش مصنوعی: صدای دوستی این همراهان باعث شد تا به خاطر کاروان، به سوگ بنشینم و از آنجا که صدای زاغ را شنیدم، گذر کردم.
چرا چو شمع ننازم به قدردانی الفت
که من ز آتش سوزنده هم‌ به داغ‌ گذشتم
هوش مصنوعی: چرا باید به خاطر دوستی و محبت سپاسگزاری کنم، وقتی که من خود از آتش سوزنده‌ای که در دل دارم، دردها و رنج‌های زیادی را تحمل کرده‌ام؟
نیافتم چمن عافیت چو دامن عزلت
به پای خفتهٔ بیدل ز باغ و راغ‌ گذشتم
هوش مصنوعی: در جستجوی آرامش و خوشی در طبیعت بودم، اما نتوانستم آن را پیدا کنم. به همین دلیل از باغ‌ها و باغچه‌ها عبور کردم و به جایی رسیدم که در آن به خواب و تعمق نشستم.