غزل شمارهٔ ۲۰۲۴
ز خود تهی شدم از عالم خرابگذشتم
چه سحر بود که برکشتی از سراب گذشتم
شرار بود که در سنگ بود آینهٔ من
به خویش دیر رسیدم که از شتاب گذشتم
عنان به دست تپیدن ندارد عزم سپندم
به بزم تا رسم از پهلوی کباب گذشتم
به هر زمین که رسیدم ز قحطسال اقامت
گریستم نفسی چند و چون سحابگذشتم
ز دیده تا رسدم زیر پا پیام نگاهی
چو شمع تا سحر از خود به پیچ و تاب گذشتم
به مایهٔ نفس اندوه حشر منفعلم کرد
وبال لغزشم این بود کز حساب گذشتم
عرق نماند به پیشانی از تردد حاجت
جز انفعال که داند که از چه آب گذشتم
به پیریم هوس مستی از دماغ بهدر زد
قدم نگون شد و پل بست کز سراب گذشتم
شرارکاغذم افتاد ختم نسخهٔ هستی
براین حروفی چند انتخاب گذشتم
تری سراغ برآمد غبار هرزه دویها
گریست نقش قدم هرکجا چو آبگذشتم
نفس غنیمت شوقست ترک وهم چه لازم
کجاست بحر و چه گوهر گر از حباب گذشتم
سخن به پرده چه گویم برون پرده چه جویم
ز جلوه نیزگذشتم گر از نقاب گذشتم
چه ممکن است به این جرأتم ز خویشگذشتن
اگر ز سایه گذشتم ز آفتاب گذشتم
چو بویگل سبقی داشتم به جیب تأمل
چه رنگ صفحه تکانید کز کتاب گذشتم
فغانکه چشم به رفتار زندگی نگشودم
ز خود چو سایه گذشتم ولی به خواب گذشتم
سوال بیدل اگر جوهر قبول ندارد
تو لب به عربده مگشا من از جواب گذشتم
غزل شمارهٔ ۲۰۲۳: کاش یک نم گردش چشم تری میداشتمغزل شمارهٔ ۲۰۲۵: به جستجوی خود از سعی بی دماغ گذشتم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز خود تهی شدم از عالم خرابگذشتم
چه سحر بود که برکشتی از سراب گذشتم
هوش مصنوعی: از خود بینصیب شدم و از دنیای خراب و ویران عبور کردم. چه جادویی بود که مرا از آبی که فقط ظاهراً وجود داشت، گذراندی.
شرار بود که در سنگ بود آینهٔ من
به خویش دیر رسیدم که از شتاب گذشتم
هوش مصنوعی: شعلهای وجود داشت که در دل سنگ نهفته بود و من که مثل آینهای به خودم نگاه میکردم، بهدلیل عجلهای که داشتم دیر به خودم رسیدم.
عنان به دست تپیدن ندارد عزم سپندم
به بزم تا رسم از پهلوی کباب گذشتم
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که من در تلاش هستم تا تصمیم جدی خود را در میهمانی بگیرم و از کنار کبابها بگذرم، در حالی که احساسات و شوق در من کنترل شده نیست. به عبارت دیگر، میخواهم بر وسوسهها غلبه کنم و به هدفم ادامه دهم.
به هر زمین که رسیدم ز قحطسال اقامت
گریستم نفسی چند و چون سحابگذشتم
هوش مصنوعی: هر جایی که به آن رسیدم، به خاطر کمبود و خشکسالیای که دیدهام، مدتی گریه کردم و سپس مانند باران از آنجا عبور کردم.
ز دیده تا رسدم زیر پا پیام نگاهی
چو شمع تا سحر از خود به پیچ و تاب گذشتم
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگاه کسی به من برسد، احساس میکنم مثل شمعی هستم که به خاطر نور آن تا صبح در پیچ و تاب میافتد و از خودم دور میشوم.
به مایهٔ نفس اندوه حشر منفعلم کرد
وبال لغزشم این بود کز حساب گذشتم
هوش مصنوعی: نفس من، که به خاطر آن به روز قیامت دچار اندوه شدم، باعث شد که من به عواقب کارهایم بیتوجهی کنم و غفلت از حساب و کتاب اعمالم، زمینهساز لغزشهایم شد.
عرق نماند به پیشانی از تردد حاجت
جز انفعال که داند که از چه آب گذشتم
هوش مصنوعی: به دلیل رفت و آمد و تلاش برای برآورده کردن خواستهها، دیگر عرقی روی پیشانیام باقی نماند جز اینکه در حالتی بیحرکت و منفعل به سر میبرم و نمیدانم از چه موضوعی عبور کردم.
به پیریم هوس مستی از دماغ بهدر زد
قدم نگون شد و پل بست کز سراب گذشتم
هوش مصنوعی: در پیری، آرزوی مستی و شادابی از سرم گذشت و قدمهایم بیفروغ شد و به افکار رویاپردازانه دچار شدم، زیرا از فریبهای زندگی عبور کردم.
شرارکاغذم افتاد ختم نسخهٔ هستی
براین حروفی چند انتخاب گذشتم
هوش مصنوعی: برگهای از زندگیام به زمین افتاد و پایان نسخهٔ وجودم را بر روی چند حرف مشخص نگاشتم.
تری سراغ برآمد غبار هرزه دویها
گریست نقش قدم هرکجا چو آبگذشتم
هوش مصنوعی: پرندهای به جستجوی غبار و نشانههای بیفایده میرود و هر بار که از جایی عبور میکند، آثاری از خود به جا میگذارد.
نفس غنیمت شوقست ترک وهم چه لازم
کجاست بحر و چه گوهر گر از حباب گذشتم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که در زندگی باید به دنبال شوق و آرزوهای واقعی خود باشیم و نیاز نیست که به افکار منفی و وهمها توجه کنیم. اگر به حقیقت و اصالت وجود خود برسیم، دیگر به دنیای ظاهری و سطحی وابسته نخواهیم بود، چرا که آنچه که ارزشمند است در درون ماست و با گذشتن از ظاهر میتوانیم به عمق وجود برسیم.
سخن به پرده چه گویم برون پرده چه جویم
ز جلوه نیزگذشتم گر از نقاب گذشتم
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور سخن بگویم که از پرده بیرون نیفتد و جستجو کنم برای حقیقت، حتی اگر از ظاهر و نقاب بگذرم.
چه ممکن است به این جرأتم ز خویشگذشتن
اگر ز سایه گذشتم ز آفتاب گذشتم
هوش مصنوعی: اگر توانستهام به این بیباکی دست پیدا کنم و از خودگذشتگی نشان دهم، پس حتماً از سایهٔ خود عبور کردهام و از نور آفتاب هم گذشتهام.
چو بویگل سبقی داشتم به جیب تأمل
چه رنگ صفحه تکانید کز کتاب گذشتم
هوش مصنوعی: وقتی بوی گل را در جیبم حس کردم، تا چه حد در فکر فرو رفتم و متوجه شدم که صفحاتی که از کتاب گذشتهام چه رنگ و طراحی زیبایی دارد.
فغانکه چشم به رفتار زندگی نگشودم
ز خود چو سایه گذشتم ولی به خواب گذشتم
هوش مصنوعی: آه که من نتوانستم به تماشا و درک رفتار زندگی بپردازم. مانند سایهای از خودم عبور کردم، اما این گذر فقط در خواب و بیتوجهی بود.
سوال بیدل اگر جوهر قبول ندارد
تو لب به عربده مگشا من از جواب گذشتم
هوش مصنوعی: اگر سوال بیدل ارزش پاسخ ندارد، تو چرا زبان به فریاد میگشایی؟ من از پاسخ دادن گذشتهام.