گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۲۰

شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم
گل چید خیال تو و من رنگ شکستم
مژگان بهم آوردم و رفتم به خیالت
پرهیز تماشا به چه نیرنگ شکستم
خلوتکدهٔ غنچه طربگاه بهار است
در یاد تو خود را به دل تنگ شکستم
هر ذره به‌کیفیت دل مست خروشی‌ست
این شیشه ندانم به چه آهنگ شکستم
بی‌برگی‌ام ازکلفت افسرده دلیهاست
دستی‌ که ندارم ته این سنگ شکستم
آخر به در یاس زدم حلقهٔ پیری
فریاد که نی چنگ شد و چنگ شکستم
خون گشتن دل باعث واماندگی‌ام بود
تا آبله‌ای در قدم لنگ شکستم
گرد هوسی چند نشاندم به تغافل
کونین صفی بود که بی‌جنگ شکستم
شبگیر سرشک اینهمه‌کوشش نپسندد
در لغزش پا منزل و فرسنگ شکستم
در بزم هوس مستی اوهام جنون داشت
صد میکده مینا به سر سنگ شکستم
از ششجهتم گرد سحر آینه‌دار است
چون شمع چه‌گویم چقدر رنگ شکستم
خون در جگر از شیشهٔ خالی نتوان کرد
بی‌درد دلی داشتم از ننگ شکستم
بیدل نکشیدم الم هرزه نگاهی
آیینهٔ راحتکدهٔ رنگ شکستم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم
گل چید خیال تو و من رنگ شکستم
هوش مصنوعی: در دل شادابی بهاری، وقتی احساس ناراحتی می‌کردم، گلی چیدم و به یاد تو افتادم، که حس و حال من را تغییر داد.
مژگان بهم آوردم و رفتم به خیالت
پرهیز تماشا به چه نیرنگ شکستم
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و دلربایت را به خاطر می‌آورم و در خیال تو به سر می‌برم، از تماشای تو دوری می‌کنم چون می‌دانم این یک فریب است که مرا می‌شکند.
خلوتکدهٔ غنچه طربگاه بهار است
در یاد تو خود را به دل تنگ شکستم
هوش مصنوعی: در مکانی آرام و خصوصی که گل‌ها شکوفا می‌شوند و بهار را جشن می‌گیرند، به یاد تو، دل خود را به تنگی و شکسته‌حالی دمی سپردم.
هر ذره به‌کیفیت دل مست خروشی‌ست
این شیشه ندانم به چه آهنگ شکستم
هوش مصنوعی: هر قسمتی از شیشه به نوعی از دل شاد و پر شور است و نمی‌دانم چرا و به چه دلیلی این شیشه را شکستم.
بی‌برگی‌ام ازکلفت افسرده دلیهاست
دستی‌ که ندارم ته این سنگ شکستم
هوش مصنوعی: من از بی‌برگی رنج می‌برم و دلم غمگین است؛ دستی دارم که به سر این سنگ شکسته نمی‌رسد.
آخر به در یاس زدم حلقهٔ پیری
فریاد که نی چنگ شد و چنگ شکستم
هوش مصنوعی: در نهایت به درخت یاس نزدیک شدم. پیری فریاد زد که نه، این دیگر نه چنگی است و نه توانستم چنگ را سالم نگه دارم.
خون گشتن دل باعث واماندگی‌ام بود
تا آبله‌ای در قدم لنگ شکستم
هوش مصنوعی: دل من به شدت نگران و آزرده شده بود و این باعث شد تا دچار مانع و مشکلاتی شوم، به طوری که در میانه راه، لنگان و با مشکلاتی مواجه شدم.
گرد هوسی چند نشاندم به تغافل
کونین صفی بود که بی‌جنگ شکستم
هوش مصنوعی: من در میان گرد و غبار هوس‌ها و آرزوها به صورت بی‌توجه و از روی بی‌خیالی، صفی از موانع و دشواری‌ها را شکست دادم، گویی بدون نیاز به جنگ و تلاش، به راحتی از آن‌ها عبور کردم.
شبگیر سرشک اینهمه‌کوشش نپسندد
در لغزش پا منزل و فرسنگ شکستم
هوش مصنوعی: در انتهای شب، اشک‌ها و تلاش‌هایی که کردم، خوب نیست که به خاطر یک لغزش در قدم، مسافت و هدفم را از دست بدهم.
در بزم هوس مستی اوهام جنون داشت
صد میکده مینا به سر سنگ شکستم
هوش مصنوعی: در فضایی پر از آرزو و خوشگذرانی، او به شدت تحت تأثیر احساسات و جنون قرار داشت. من در میان بسیاری از میکده‌ها، با دلی شکسته و نگاهی ناپایدار زندگی می‌کردم.
از ششجهتم گرد سحر آینه‌دار است
چون شمع چه‌گویم چقدر رنگ شکستم
هوش مصنوعی: در زندگی من، همه چیز به نوعی به زیبایی و جادو مرتبط است، اما من مثل شمعی هستم که در حال ذوب‌شدن است و نمی‌دانم چقدر از زیبایی و روحیه خویش را از دست داده‌ام.
خون در جگر از شیشهٔ خالی نتوان کرد
بی‌درد دلی داشتم از ننگ شکستم
هوش مصنوعی: نمی‌توان به سادگی از احساسات عمیق و درد درون گذشت، چون وقتی که دل شکسته باشد، حتی نمی‌توان از شیشه‌ی خالی هم یاری جست. در واقع، از ننگ و عذاب ناشی از شکست، دلی پر از درد و رنج داشتم.
بیدل نکشیدم الم هرزه نگاهی
آیینهٔ راحتکدهٔ رنگ شکستم
هوش مصنوعی: من به خاطر بی‌محلی و بی‌توجهی دیگران، حسرتی برای خودم ایجاد نکردم و نمی‌خواهم درد و رنجی که در دل دارم را با دیگران تقسیم کنم.

حاشیه ها

1397/03/11 00:06
بیگانه

مژگان بهم آوردم و
رفتم به خیالت...
عالی...

1397/07/27 22:09
Safarisli

مژگان بهم آوردم ورفتم به خیالت
عالی به به