غزل شمارهٔ ۲۰۱۶
حضور معنیام گم گشت تا دل بر صور بستم
مژه واکردم و بر عالم تحقیق در بستم
ز غفلت بایدم فرسنگها طی کرد در منزل
که چون شمع از ره پیچیده دستاری به سر بستم
به جیب ناله دارم حسرت دیدار طوماری
که هر جا چشم امیدی پرید این نامه بر بستم
ز خاک آن کف پا بوسهای میخواست مژگانم
سرشکی را حناییکردم و بر چشم تر بستم
مقیم آستانش گرد خود گردیدنی دارد
شدم گرداب تا در خدمت دریا کمر بستم
به صید خلق مجهول اینقدر افسون که میخواند
گرفتم پای گاوی چند با افسار خر بستم
دعا نشنید کس نفرین مگر خارد بن گوشی
ز نومیدی تفنگی چند بر دوش اثر بستم
به آسانی سپند من نکرد ایجاد خاکستر
تپیدم نالهکردم سوختمکاین نقش بر بستم
درینگلشن بقدر ناله شوقم داشت پروازی
به رنگ غنچه تا منقار بستم بال و پر بستم
غم لذات دنیا برد از من ذوق آزادی
پر پرواز چندین ناله چون نی از شکر بستم
اسیر اعتبار عالم مطلق عنانیکو
گذشت آن محمل موجیکه بر دوشگهر بستم
فسرد از آبله بیدل دماغ هرزه جولانی
دویدن نا امید ریشه شد تا این ثمر بستم
غزل شمارهٔ ۲۰۱۵: جولان جنون آخر بر عجز رسا بستمغزل شمارهٔ ۲۰۱۷: به عشقت گر همه یک داغ سامان بود در دستم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حضور معنیام گم گشت تا دل بر صور بستم
مژه واکردم و بر عالم تحقیق در بستم
هوش مصنوعی: من احساس واقعیام را گم کردم، وقتی که به ظواهر ظاهری دل بستم. چشمهایم را باز کردم و به جستوجوی حقیقت در دنیا پرداختم.
ز غفلت بایدم فرسنگها طی کرد در منزل
که چون شمع از ره پیچیده دستاری به سر بستم
هوش مصنوعی: برای پیشرفت و رسیدن به هدف، باید مسیری طولانی را با دقت بپیمایم. باید با هوشیاری و تمرکز به سوی جلو حرکت کنیم، مانند شمعی که در مسیر خود به شکلهای مختلفی پیچیده میشود و برای محافظت از خود دستاری بر سر میبندد.
به جیب ناله دارم حسرت دیدار طوماری
که هر جا چشم امیدی پرید این نامه بر بستم
هوش مصنوعی: در دل حسرتی دارم و در جیبم یادگاری از دیداری که آرزو داشتم. هرگاه به جایی نگاه کردم که امیدی داشتم، این نامه را نوشتم.
ز خاک آن کف پا بوسهای میخواست مژگانم
سرشکی را حناییکردم و بر چشم تر بستم
هوش مصنوعی: از خاک پای او بوسهای خواستم، چشمانم با اشکی که حاشیهاش را سرخ کرده بودم، بر چشم ترم بستم.
مقیم آستانش گرد خود گردیدنی دارد
شدم گرداب تا در خدمت دریا کمر بستم
هوش مصنوعی: در حضور او قرار گرفتم و به دور خود میچرخیدم، من مانند گردابی شدم تا به دریا خدمت کنم و برای این کار آماده شوم.
به صید خلق مجهول اینقدر افسون که میخواند
گرفتم پای گاوی چند با افسار خر بستم
هوش مصنوعی: من به دنبال جلب توجه مردم هستم و اینقدر خود را فریبنده نشان میدهم که وقتی به دام میزنم، تعدادی از گوسفندها را با افسار خر به دام میاندازم.
دعا نشنید کس نفرین مگر خارد بن گوشی
ز نومیدی تفنگی چند بر دوش اثر بستم
هوش مصنوعی: هیچکس دعای مرا نشنید و تنها نفرینام کرد. جز اینکه بر دوش خود بار سنگینی از ناامیدی به دوش میکشیدم.
به آسانی سپند من نکرد ایجاد خاکستر
تپیدم نالهکردم سوختمکاین نقش بر بستم
هوش مصنوعی: با سهولت تمام، شعلۀ وجود من هیچ خاکستری باقی نگذاشت. در حالی که سوختم و ناله کردم، این تصویر را بر روی دل خود نقش کردم.
درینگلشن بقدر ناله شوقم داشت پروازی
به رنگ غنچه تا منقار بستم بال و پر بستم
هوش مصنوعی: در این باغ، به اندازهای که آرزوی پرواز داشتم، توجهی به من داشت. پروازم به رنگ گلنرگس بود که وقتی من دلم را به پرواز میزند، بال و پر خود را بستهام.
غم لذات دنیا برد از من ذوق آزادی
پر پرواز چندین ناله چون نی از شکر بستم
هوش مصنوعی: غم و دردهای دنیا باعث شده که ذوق و شادی من از بین برود. مثل نی که از غم و اندوه ناله میزند، من هم به خاطر تلخیهای زندگی، صداهایی از خودم در آوردهام.
اسیر اعتبار عالم مطلق عنانیکو
گذشت آن محمل موجیکه بر دوشگهر بستم
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر استحکام و عظمت جهانی هستم که دیگر آن بارِ سنگین احساسات و تجربیات را بر دوش خود نمیکشم.
فسرد از آبله بیدل دماغ هرزه جولانی
دویدن نا امید ریشه شد تا این ثمر بستم
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربهای سخت و دلسردکننده سخن میگوید. او به نوعی از مشکلات و موانع در زندگی اشاره میکند که باعث ناامیدیاش شده است. در نهایت، با وجود تمام چالشها، به این نتیجه میرسد که با تلاش و perseverance میتواند به میوهای شیرین برسد، یعنی به موفقیت و سرانجامی مثبت دست یابد.