گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۱۳

به سعی ضعف ‌گرفتم ز دام خویش نجستم
بس است این که طلسم غرور رنگ شکستم
ز بس که سرخوشم از جام بی‌نیازی شبنم
بهار شیشه به رویم شکست و رنگ ببستم
سراغ گوشهٔ امنی نداشت وادی امکان
چو گرد صبح به صد جا شکستم و ننشستم
گذشت همت ازین نه هدف به نیم تغافل
کمان ناز که زه کرده بود صافی شستم
ز بس که می‌برم افسوس ازین محیط ندامت
حباب آبله دارد چو موج سودن دستم
به این ادب فلکم‌گردهد عروج ثریا
همان ز خجلت بالیدگی چو آبله پستم
نبود جوهر پرواز دستگاه سپندم
ز درد بی پر و بالی قفس به ناله شکستم
دلیل عجز رسا نیست حیرتم به خیالت
ز بس‌ کمند نظرحلقه بست آینه بستم
به رنگ آینه کز شخص غیر عکس نبیند
به عین وصل من بی‌خبر خیال پرستم
کراست شبهه در ایجاد بی تعین بیدل
همان‌که در عدمم دیده‌اند بودم و هستم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به سعی ضعف ‌گرفتم ز دام خویش نجستم
بس است این که طلسم غرور رنگ شکستم
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و کوشش ناکامم، از دام خود نتوانستم رهایی یابم. دیگر بس است که این توهم خودبزرگ‌بینانه را دیگر نمی‌پذیرم.
ز بس که سرخوشم از جام بی‌نیازی شبنم
بهار شیشه به رویم شکست و رنگ ببستم
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و خوشحالی‌ای که از نعمت‌های زندگی دارم، شیشه‌ی امید و آرزوهایم شکست و من خود را به رنگ‌های جدیدی آراستم.
سراغ گوشهٔ امنی نداشت وادی امکان
چو گرد صبح به صد جا شکستم و ننشستم
هوش مصنوعی: در جستجوی یک پناهگاه امن نبودم، در دنیای امکان مثل گردی که در صبح به هزار جا پخش می‌شود، به هر جا که رفتم، شکسته شدم و در هیچ‌کجا آرام نگرفتم.
گذشت همت ازین نه هدف به نیم تغافل
کمان ناز که زه کرده بود صافی شستم
هوش مصنوعی: کوشش و اراده از این هدف بالاتر رفته، چون تیری که با احتیاط و ناز به هدف می‌زند و خود را از زحمت خالی کرده است.
ز بس که می‌برم افسوس ازین محیط ندامت
حباب آبله دارد چو موج سودن دستم
هوش مصنوعی: از بس که غم و اندوه را احساس می‌کنم، این محیط پر از افسوس است. دست من مانند حبابی است که در آب قرار گرفته و به راحتی آسیب می‌بیند، مانند موجی که می‌تواند آن را ویران کند.
به این ادب فلکم‌گردهد عروج ثریا
همان ز خجلت بالیدگی چو آبله پستم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ستاره‌ها و کرات آسمانی به دلیل ادب و نزاکت خود در عروج و بالا رفتن، ناچار هستند که از خجالت در برابر جایگاه انسان و نقص‌های او، خجالت بکشند و به همین دلیل خودشان را در بالا نگه‌ دارند، مانند این که گلوله‌های آبله بر روی پوست وجود دارد.
نبود جوهر پرواز دستگاه سپندم
ز درد بی پر و بالی قفس به ناله شکستم
هوش مصنوعی: من از درد بی‌پروایی و حس محبوس بودن در قفس، به شدت نالانم و به همین خاطر درونم به سختی می‌شکند.
دلیل عجز رسا نیست حیرتم به خیالت
ز بس‌ کمند نظرحلقه بست آینه بستم
هوش مصنوعی: عجز من را نمی‌توان به راحتی بیان کرد. حیرتم از خیال تو به قدری است که مانند کمند، دور و برم را گرفته و من مانند آینه، به آنچه در فکر دارم، توجه کرده‌ام.
به رنگ آینه کز شخص غیر عکس نبیند
به عین وصل من بی‌خبر خیال پرستم
هوش مصنوعی: من از رسیدن به محبوبم غافل مانده‌ام، همچنان که آینه تنها تصویر خود را نشان می‌دهد و از دیگران بی‌خبر است. احساساتم در این وضعیت مثل یک خیال است که پر از آرزوهاست.
کراست شبهه در ایجاد بی تعین بیدل
همان‌که در عدمم دیده‌اند بودم و هستم
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به پرسش درباره‌ی وجود و عدم اشاره دارد. شاعر می‌گوید که کسانی که در ایجاد من شک دارند، در واقع همان افرادی هستند که در نبود من نیز مرا مشاهده کرده‌اند. به عبارتی، او به این موضوع اشاره می‌کند که وجود و نبودش به نوعی به هم مرتبط است و شک و تردید در مورد وجودش برخی از بازیگران زندگی‌اش را زیر سوال می‌برد.