غزل شمارهٔ ۲۰۱۱
مشت عرق ز جبهه به هر باب ریختم
آلوده بود دست طمع آب ریختم
طوف خودم به مغز رساند از تلاش پوچ
گوهر شد آن کفی که به گرداب ریختم
زان منتی که سایهٔ دیوار غیر داشت
بردم سیاهی و به سر خواب ریختم
بیشمع دل جهان به شبستان خزیده بود
صیقل زدم بر آینه مهتاب ریختم
عشق از غبار من به جز آشفتگی نخواست
آتش به کارخانهٔ آداب ریختم
چندین زمین به آب رسانید و گل نشد
خاکی که بر سر از غم احباب ریختم
مستان دماغ کعبهپرستی نداشتند
خشت خمی به صورت محراب ریختم
موجی به ترصدایی بسمل نشد بلند
صد رنگ خون نغمه ز مضراب ریختم
کردم ز هر غبار سراغ وصال یار
هیهات آب گوهر نایاب ریختم
بیدل ز بیم معصیت تهمت آفرین
لرزیدم آنچنان که می ناب ریختم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مشت عرق ز جبهه به هر باب ریختم
آلوده بود دست طمع آب ریختم
هوش مصنوعی: عرق و زحمت زیادی که برای تلاش و کار کشیدهام، به هرجا که خواستهام میریزد. اما دستم به آرزوهایم نرسیده و در حسرت آنها ماندهام.
طوف خودم به مغز رساند از تلاش پوچ
گوهر شد آن کفی که به گرداب ریختم
هوش مصنوعی: سعی بیهودهام باعث شد تا اندیشهها و تلاشهایم به جایی نرسد و در نتیجه، آن چیز بیارزشی که به آب انداختم به یک گوهر تبدیل نشد.
زان منتی که سایهٔ دیوار غیر داشت
بردم سیاهی و به سر خواب ریختم
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبتی که از سوی کسی که تحقیر نمیشود، احساس تشکر و قدردانی میکنم و در نتیجه، ناپسندهایی که بر من سایه افکنده بود را کنار گذاشته و به آرامش ذهنی دست یافتم.
بیشمع دل جهان به شبستان خزیده بود
صیقل زدم بر آینه مهتاب ریختم
هوش مصنوعی: دلتنگی و تاریکی شب باعث شده بود که دنیا به نوعی به گوشهای پناه ببرد. اما من با نور مهتاب بر آینهها کار کردم و آنها را جلا دادم.
عشق از غبار من به جز آشفتگی نخواست
آتش به کارخانهٔ آداب ریختم
هوش مصنوعی: عشق تنها باعث پریشانی من شد و هیچ چیز دیگری از من نخواست. من آتش را به دنیای رفتارها و آداب انسانی وارد کردم.
چندین زمین به آب رسانید و گل نشد
خاکی که بر سر از غم احباب ریختم
هوش مصنوعی: بسیاری از زمینها را سیراب کردم، اما خاکی که به خاطر اندوه دوستانم بر سر ریختم، تغییر نکرد و گل نشد.
مستان دماغ کعبهپرستی نداشتند
خشت خمی به صورت محراب ریختم
هوش مصنوعی: افراد مستی که در پی حق بودند، به کعبه و مراسم آن اهمیت نمیدادند. من با خمیری که داشتم، به شکل محراب درآوردم.
موجی به ترصدایی بسمل نشد بلند
صد رنگ خون نغمه ز مضراب ریختم
هوش مصنوعی: موجی به دنبال بلندی نرفت و صد رنگ خون را به نغمهای تبدیل کردم که از ساز بیرون آمد.
کردم ز هر غبار سراغ وصال یار
هیهات آب گوهر نایاب ریختم
هوش مصنوعی: هر چه کردم تا به وصال یار برسم، با وجود تلاشها و جستجوهایم، نتیجهای حاصل نشد و تنها بیهوده وقت و انرژیام را صرف کردم.
بیدل ز بیم معصیت تهمت آفرین
لرزیدم آنچنان که می ناب ریختم
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از گناه و اتهام، به شدت لرزیدم، طوری که مانند یک شراب ناب بر زمین ریختم.