غزل شمارهٔ ۲۰۰۷
ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم
به جنبش تا رسد مژگان محرف میخورد خوابم
نفس در دل گره دارم نگه در دیده معذورم
خطی از نقطه بیرون نیست در دیوان آدابم
مگر ترک طلب گیرد درین ره دست من ورنه
چو آتش دور میافتم ز خود چندانکه بشتابم
خزان پیش از دمیدن بود منظور بهار من
کتان در پنبگی میداد عرض سیر مهتابم
به امید قد خم گشته محمل میکشد فرصت
مگر پیری ازین دریا برون آرد به قلابم
به فکر خود فتادم معبد تحقیق پیدا شد
خم سیر گریبان رفت و پیش آورد محرابم
چو آتش گرمی پهلو ندیدم جز به خاکستر
درین دیر هوس دامن زدند آخر به سنجابم
به سعی بیخودی هم از عرق بیرون نمیآیم
زطبع منفعل تاگردش رنگست گردابم
خدا از انفعال میکشیهایم نگهدارد
مزاج شرم مینایم، در آتش خفته است آبم
من بیدل نبودم اینقدر پروانهٔ جرأت
دم تیغ تو دیدم ذوق کشتن کرد سیمابم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم
به جنبش تا رسد مژگان محرف میخورد خوابم
هوش مصنوعی: عوامل و اسبابی که مرا از خواب غفلت بیرون بیاورند، آنقدر قوی نیستند که بتوانند بیدارم کنند تا بیدار شوم و به واقعیت توجه کنم.
نفس در دل گره دارم نگه در دیده معذورم
خطی از نقطه بیرون نیست در دیوان آدابم
هوش مصنوعی: در دل خود دلی را نگه داشتهام و در چشمانم عذر و بهانهای دارم. هیچ نشانهای از خطا در رفتارم وجود ندارد.
مگر ترک طلب گیرد درین ره دست من ورنه
چو آتش دور میافتم ز خود چندانکه بشتابم
هوش مصنوعی: تنها زمانی که کسی در این مسیر به من کمک کند، میتوانم به پیش بروم وگرنه مانند آتشی که دور خود میچرخد، از خودم دور میشوم هرچقدر که تلاش کنم.
خزان پیش از دمیدن بود منظور بهار من
کتان در پنبگی میداد عرض سیر مهتابم
هوش مصنوعی: پیش از آنکه بهار آغاز شود، فصل پاییز خود را نشان میداد. من در این زمان، کتان را در میان پنبگان میچیدم و به این خاطر از زیبایی ماه و نور آن لذت میبردم.
به امید قد خم گشته محمل میکشد فرصت
مگر پیری ازین دریا برون آرد به قلابم
هوش مصنوعی: امید دارم که فرصتی برای زندگی و جوانی دوباره بیابم. شاید با گذشت زمان بتوانم از این دریا نجات پیدا کنم و به ساحل امن برسم.
به فکر خود فتادم معبد تحقیق پیدا شد
خم سیر گریبان رفت و پیش آورد محرابم
هوش مصنوعی: به فکر خود رفتم و به حقیقتی رسیدم. نگرانیها و دغدغههایم را کنار گذاشتم و به جایی رسیدم که میتوانستم عبادت کنم و به معنای عمیقتری از زندگی برسم.
چو آتش گرمی پهلو ندیدم جز به خاکستر
درین دیر هوس دامن زدند آخر به سنجابم
هوش مصنوعی: در اینجا شعری بیان میکند که در این دنیا هیچ گرمایی و حرارتی را مانند آتش ندیدهام و تنها چیزی که باقی مانده، خاکستر است. در این دنیای پر از آرزو و هوس، سرانجام به نتیجهای رسیدهام که باعث شده مانند سنجاب احساس و نگرانی داشته باشم.
به سعی بیخودی هم از عرق بیرون نمیآیم
زطبع منفعل تاگردش رنگست گردابم
هوش مصنوعی: با تلاش بیفایده هم نمیتوانم از حالت عرقریزی خارج شوم، زیرا طبیعتم منفعل است و تا زمانی که چرخش رنگ وجود دارد، مانند گردابی درگیر هستم.
خدا از انفعال میکشیهایم نگهدارد
مزاج شرم مینایم، در آتش خفته است آبم
هوش مصنوعی: خدا ما را از حالت انفعال و بیتحرکی محفوظ بدارد؛ حال و هوای شرم من را تحت تاثیر قرار داده و در درون من، مانند آبی که در آتش خوابیده، احساساتی نهان و پنهان وجود دارد.
من بیدل نبودم اینقدر پروانهٔ جرأت
دم تیغ تو دیدم ذوق کشتن کرد سیمابم
هوش مصنوعی: من اینقدر شجاعت نداشتم که بخواهم مثل پروانهای در برابر تیغ تو بیفتم، اما زیبایی وجود تو به قدری مرا تحت تأثیر قرار داد که مرا از خود بیخود کرد و حس کشتن را در من بیدار کرد.