گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۰۵

بی حوصلگی‌کرد درین بزم ‌کبابم
چون اشک نگون ساغر یک جرعه شرابم
پامال هوسهای جهانم چه توان‌کرد
مخمل نی‌ام اما سر هر موست به خوابم
بنیاد من آب و گل تشخیص ندارد
از دور نمایند مگر همچو سرابم
آن روزکه چون شعله به خود چشم‌گشودم
برچهره ز خاکستر خود بود گلابم
یار از نظرم رفته و من می‌روم از خویش
ای ناله شتابی که درنگست شتابم
از صفحهٔ من غیر تحیر نتوان خواند
چون آینه شستند ندانم به چه آبم
انداز غبارم چو سحر بسکه بلند است
با همنفسان از لب بام است خطابم
چون ماه نوم بسکه برون دار تعین
شایستهٔ بوس لب خویش است رکابم
ای چرخ ز سر تا قدمم رشتهٔ عجزیست
تا نگسلم از خو مده آنهمه تابم
در جلوه‌گه او اثر من چه خیالست
گمگشته تر از سایهٔ خورشید نقابم
تا دم زده‌ام ساز طربها همه خشکست
آب تنکی تاخته بر روی حبابم
واکردن چشم آنقدرم ده دله دارد
بی‌دل به همین صفر فزوده است حسابم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی حوصلگی‌کرد درین بزم ‌کبابم
چون اشک نگون ساغر یک جرعه شرابم
هوش مصنوعی: در این محفل، بی‌حوصلگی‌ام به حدی است که مانند اشکی که درون لیوان قرار دارد، به شدت غمگین و دلشکسته‌ام. یک جرعه شراب می‌تواند اندکی تسکین‌دهنده باشد.
پامال هوسهای جهانم چه توان‌کرد
مخمل نی‌ام اما سر هر موست به خوابم
هوش مصنوعی: در برابر آرزوها و خواسته‌های دنیا، چه کار توان کرد؟ من مانند نرمی مخمل هستم، اما در خواب و خیال تو غوطه‌ورم.
بنیاد من آب و گل تشخیص ندارد
از دور نمایند مگر همچو سرابم
هوش مصنوعی: وجود من از آب و گل ساخته شده و نمی‌تواند خود را از دور تشخیص دهد، تنها وقتی که به نظر می‌رسد، مانند سراب می‌باشد.
آن روزکه چون شعله به خود چشم‌گشودم
برچهره ز خاکستر خود بود گلابم
هوش مصنوعی: روزی که به دنیا آمدم، مانند شعله‌ای که درخشش دارد، متوجه شدم که بر چهره‌ام خاکستر وجود دارد و من گلی هستم که از آن خاکستر به وجود آمده‌ام.
یار از نظرم رفته و من می‌روم از خویش
ای ناله شتابی که درنگست شتابم
هوش مصنوعی: یار از پیشم رفته و من هم از خودم دور می‌شوم. ای ناله‌ای که چرا به سرعت می‌آیی و من را در این حال نگه نمی‌داری.
از صفحهٔ من غیر تحیر نتوان خواند
چون آینه شستند ندانم به چه آبم
هوش مصنوعی: صفحهٔ زندگی من به قدری مبهم و گیج‌کننده است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را بفهمد. مانند آینه‌ای که شسته شده و نمی‌دانم با چه آبی این کار انجام شده است.
انداز غبارم چو سحر بسکه بلند است
با همنفسان از لب بام است خطابم
هوش مصنوعی: به صبح که می‌رسد، غباری که به دوش دارم بسیار سنگین و گسترده است، و در این بالاترین نقطه با دوستانم سخن می‌گویم.
چون ماه نوم بسکه برون دار تعین
شایستهٔ بوس لب خویش است رکابم
هوش مصنوعی: وقتی که ماه نو به بیرون می‌آید، نشان‌دهندهٔ زیبایی است که شایستهٔ بوسیدن لب خودم می‌باشد.
ای چرخ ز سر تا قدمم رشتهٔ عجزیست
تا نگسلم از خو مده آنهمه تابم
هوش مصنوعی: ای زندگی، من از سر تا قدمم به رشته‌ای از ناتوانی و ضعف بسته شده‌ام، و نمی‌توانم خودم را از این خواب عمیق آزاد کنم، با اینکه تمام تلاشم را می‌کنم.
در جلوه‌گه او اثر من چه خیالست
گمگشته تر از سایهٔ خورشید نقابم
هوش مصنوعی: در مقابل زیبایی او، وجود من چه تاثیری دارد، مانند خیالی که از سایهٔ خورشید گم شده است.
تا دم زده‌ام ساز طربها همه خشکست
آب تنکی تاخته بر روی حبابم
هوش مصنوعی: هر زمان که آواز شادی سرداده‌ام، همه چیز کم‌رمق و بی‌حالت بوده است، مانند آبی که بر روی حبابی خفیف و نازک می‌ریزد و آن را می‌شکند.
واکردن چشم آنقدرم ده دله دارد
بی‌دل به همین صفر فزوده است حسابم
هوش مصنوعی: وقتی که چشمانم را می‌گشایم، به اندازه‌ای دل و جرئت دارم که حتی بدون دل هم، حساب و ترس‌های من به همین مقدار صفر بیشتر شده است.