گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۰۴

نبری گمان فسردگی به غبار بی‌سروپایی‌ام
که به چرخ می‌فکند نفس چو سحر زمین هوایی‌ام
ز تعلقم ندهی نشان که گذشته‌ام من از این و آن
به خیال سلسلهٔ جهان گرهی نخورده رسایی‌ام
به دماغ موج گهر زدم ز جنون نشئهٔ عاجزی
نکشید گرد هوس سری که نکوفت آبله پایی‌ام
ز خیال تا مژه بسته‌ام قدح بهانه شکسته‌ام
خوشت آنکه سیر پری کنی ز طلسم شیشه نمایی‌ام
هوسم زنالهٔ بی‌اثر به چه مدعا شکند نظر
نهد استخوان مه نو مگر به نشان تیر هوایی‌ام
نه نشیمنی‌ که‌ کنم مکان نه پری‌ که بر پرم از میان
نکنی به عشوهٔ امتحان ستم آشیان رهایی‌ام
به‌ کجاست رفتن و آمدن‌ که به غربتم‌ کشد از وطن
ز فسون صنعت وهم و ظ‌ن هوس آزمای جدایی‌ام
به جهان جلوه رسیده‌ام ز هزار پرده دمیده‌ام
ثمر نهال حقیقتم چمن بهار خدایی‌ام
سر کعبه گرم فسون من دل دیر و جوشش خون من
مگذر ز سیر جنون من که قیامت همه جایی‌ام
به نگاه حیرت کاملم به خیال عقدهٔ مشکلم
ز جهان فطرت بیدلم نه زمینی‌ام نه سمایی‌ام

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نبری گمان فسردگی به غبار بی‌سروپایی‌ام
که به چرخ می‌فکند نفس چو سحر زمین هوایی‌ام
هوش مصنوعی: نگران ننما که به دلیل بی‌سر و سامانی‌ام غمگین هستم، چون نفس من مانند سحرگاه بر زمین می‌وزد و به دور چرخ می‌افتد.
ز تعلقم ندهی نشان که گذشته‌ام من از این و آن
به خیال سلسلهٔ جهان گرهی نخورده رسایی‌ام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من از وابستگی‌ها و تعلقات دنیوی عبور کرده‌ام و خود را به چگونگی زندگی و مسائل آن محدود نکرده‌ام. به این ترتیب، درک من از جهان به گونه‌ای است که به ارتباطات و زنجیرهای آن نمی‌انجامد و من از هر گونه دست و پاگیری آزاد هستم.
به دماغ موج گهر زدم ز جنون نشئهٔ عاجزی
نکشید گرد هوس سری که نکوفت آبله پایی‌ام
هوش مصنوعی: در اثر سرمستی و دیوانگی، به زیور گرانبها و دل‌فریب توجه کردم و از شدت نیاز و ضعف، نتوانستم خود را از آرزویی که در سر داشتم، رها سازم. آرزویی که به خاطر آن، حتی کوچکترین مشکلات و دردها را فراموش کرده‌ام.
ز خیال تا مژه بسته‌ام قدح بهانه شکسته‌ام
خوشت آنکه سیر پری کنی ز طلسم شیشه نمایی‌ام
هوش مصنوعی: از فکر و خیال تا وقتی که چشم‌هایم را بسته‌ام، بهانه‌ای برای نوشیدنی گرفته‌ام. خوش به حال تو که به می‌پرستی مشغول هستی و به راحتی می‌توانی در دنیای جادو و زیبایی غرق شوی.
هوسم زنالهٔ بی‌اثر به چه مدعا شکند نظر
نهد استخوان مه نو مگر به نشان تیر هوایی‌ام
هوش مصنوعی: شوق من به چیز بی‌فایده‌ای است که هیچ نتیجه‌ای ندارد. با چه دلیلی می‌توانم به آن توجه کنم؟ مگر اینکه با اشاره به نشانه‌ای از تیرهایی که به سمت من پرتاب شده‌اند، به یاد ماه نو بیفتم.
نه نشیمنی‌ که‌ کنم مکان نه پری‌ که بر پرم از میان
نکنی به عشوهٔ امتحان ستم آشیان رهایی‌ام
هوش مصنوعی: نه برای سکونت جایی دارم و نه پرنده‌ای که مرا از میان خود دور کند، به خاطر زحمت و فتنه‌ای که باعث شده آشیانه‌ام از آزادی خالی شود.
به‌ کجاست رفتن و آمدن‌ که به غربتم‌ کشد از وطن
ز فسون صنعت وهم و ظ‌ن هوس آزمای جدایی‌ام
هوش مصنوعی: به کجای این رفت و آمدها بروم که در غربتَت، دوری از وطن به خاطر فریب‌ها و خیال‌های بی‌اساس و آرزوهای خودم می‌کشد.
به جهان جلوه رسیده‌ام ز هزار پرده دمیده‌ام
ثمر نهال حقیقتم چمن بهار خدایی‌ام
هوش مصنوعی: من به این دنیا آمده‌ام و خود را از هزار پرده پنهانی نمایان کرده‌ام. محصول درخت حقیقت من مانند گل‌های بهاری در باغ خدایی می‌باشد.
سر کعبه گرم فسون من دل دیر و جوشش خون من
مگذر ز سیر جنون من که قیامت همه جایی‌ام
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به عمق عشق و احساسات خود اشاره می‌کند. او عشق و جذبه‌اش را همانند جاذبه‌ای قوی و غیرقابل انکار توصیف می‌کند. قلبش در دل معبد و مقدس‌ترین نقاط دوستی در حال تپش و جوش و خروش است و از دیگران می‌خواهد که از حال او که به شدت درگیر عشق و جنون است، غافل نشوند. او با تاکید بر اینکه در هر مکان عشقش حضور دارد، نشان می‌دهد که احساساتش فراتر از زمان و مکان است و به نوعی همه جا را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
به نگاه حیرت کاملم به خیال عقدهٔ مشکلم
ز جهان فطرت بیدلم نه زمینی‌ام نه سمایی‌ام
هوش مصنوعی: نگاه حیرت‌زده‌ام در برابر مشکل عمیق و درونی‌ام است. در واقع، به واقعیت‌های این جهان تعلق ندارم و نه در زمین هستم و نه در آسمان.