گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۰۱

تا کجا بوس کف پایت شود ارزانی‌ام
همچو موج آواره می‌گردد خط پیشانی‌ام
بال و پر گم کرده‌ام در آشیان بیخودی
چون دماغ عندلیب از بوی گل توفانی‌ام
در عدم هم داشت استغنای حسن بی نشان
چون شرار سنگ داغ چشمکی پنهانی‌ام
عالمی گم کرده‌ام در گرد تکرار نفس
نسخه‌ها بر باد داد این یک ورق گردانی‌ام
چار سوی دهر جنس جلوه‌ها بسیار داشت
تخته شد هر جا دکانی بود از حیرانی‌ام
شبههٔ هستی به چندین رنگ داغم می‌کند
وانما تا کیستم جز خاک اگر می‌دانی‌ام
هیچ کس یارب گرفتار کمال خود مباد
چون گهر بر سر فتاد از شش جهت غلتانی‌ام
دامن تشریف اقبال نگه کوتاه نیست
نه فلک پوشد قبا گر یک مژه پوشانی‌ام
فقرم از تشویش چندین آرزوها باز داشت
بی تکلف هیچ گنجی نیست در ویرانی‌ام
داشتم با خار خار طبع مجنون نسبتی
بر سر راهی که لیلی پا نهد بنشانی‌ام
جان فدای خنجر نازی که در اندیشه‌اش
هر کجا باشم شهیدم‌، بسملم‌، قربانی‌ام
هیچ کس نشکافت بیدل پردهٔ تحقیق من
چون فلک پوشیده چشم عالم عریانی‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا کجا بوس کف پایت شود ارزانی‌ام
همچو موج آواره می‌گردد خط پیشانی‌ام
هوش مصنوعی: تا کی باید به پای تو سجده کنم و تسلیم باشم؟ مثل موجی که بی‌هدف در دریا سرگردان است، سرنوشت و آینده‌ام هم نامشخص و سردرگم است.
بال و پر گم کرده‌ام در آشیان بیخودی
چون دماغ عندلیب از بوی گل توفانی‌ام
هوش مصنوعی: در آشیانه‌ای پر از بی‌هدف، احساس گم‌گشتگی و ناتوانی می‌کنم. مانند پرنده‌ای که از عطر گل‌ها مست شده و در خود غرق است، از عشق تو به شدت متاثر و پریشانم.
در عدم هم داشت استغنای حسن بی نشان
چون شرار سنگ داغ چشمکی پنهانی‌ام
هوش مصنوعی: در بی‌نشانی و در جایی که هیچ‌چیز نیست، زیبایی‌ای وجود دارد که از آن مستقل است. مانند جرقه‌ای پنهان که از سنگ داغ ناشی می‌شود، من هم یک چشمک پنهانی دارم که نشان‌دهنده این زیبایی است.
عالمی گم کرده‌ام در گرد تکرار نفس
نسخه‌ها بر باد داد این یک ورق گردانی‌ام
هوش مصنوعی: در دنیای تکرار و هیاهوی روزمره، شخصیتی را گم کرده‌ام که نتوانسته‌ام او را پیدا کنم. ورق زدن و تکرار این زندگی، همه‌چیز را به باد داده و من در این گرداب احساس گمگشتگی می‌کنم.
چار سوی دهر جنس جلوه‌ها بسیار داشت
تخته شد هر جا دکانی بود از حیرانی‌ام
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر جا که نگاه می‌کنم جلوه‌های مختلفی از زیبایی و تجربه‌ها وجود دارد. اما همه چیز به یک باره برایم ناامیدکننده شده و گویی هر کجا که قبلاً مثمر ثمر بود، حالا بسته شده و من در حیرت و گیجی به سر می‌برم.
شبههٔ هستی به چندین رنگ داغم می‌کند
وانما تا کیستم جز خاک اگر می‌دانی‌ام
هوش مصنوعی: شک و تردید درباره وجودم مرا به شدت می‌آزارد. اما اگر می‌دانی که من جز خاک و زمین چیز دیگری نیستم، پس تا چه زمانی بر این حال خواهم بود؟
هیچ کس یارب گرفتار کمال خود مباد
چون گهر بر سر فتاد از شش جهت غلتانی‌ام
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید در دام کمال خود گرفتار شود، مانند دُرّی که وقتی بر زمین می‌افتد، از همه جهات می‌غلتد.
دامن تشریف اقبال نگه کوتاه نیست
نه فلک پوشد قبا گر یک مژه پوشانی‌ام
هوش مصنوعی: خود را در مقام و منزلت بالا قرار نده و بدان که سرنوشت و زمان، هرگز به خاطر یک لحظه چشم‌پوشی از تو کوتاه نمی‌شوند.
فقرم از تشویش چندین آرزوها باز داشت
بی تکلف هیچ گنجی نیست در ویرانی‌ام
هوش مصنوعی: فقر باعث شد که من از نگرانی‌های زیاد و آرزوهای فراوان دور شوم و در واقع می‌توان گفت که در نابسامانی‌ام هیچ خوشبختی یا ثروتی وجود ندارد.
داشتم با خار خار طبع مجنون نسبتی
بر سر راهی که لیلی پا نهد بنشانی‌ام
هوش مصنوعی: من در حالتی از عشق و دیوانگی بودم که در مسیر لیلی نشسته‌ام و در این راه با سختی‌ها و مشکلاتی که مانع پیشرفت من هستند، ارتباطی برقرار کرده‌ام.
جان فدای خنجر نازی که در اندیشه‌اش
هر کجا باشم شهیدم‌، بسملم‌، قربانی‌ام
هوش مصنوعی: من جانم را فدای خنجر زیبای تو می‌کنم؛ چون هر کجا که باشم، به خاطر فکر و یاد تو، جان می‌دهم و قربانی‌ام.
هیچ کس نشکافت بیدل پردهٔ تحقیق من
چون فلک پوشیده چشم عالم عریانی‌ام
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به عمق و رازهای درون من پی نبرده است، مانند اینکه آسمان چشمانش را به دیدن حقیقت جهان نمی‌گشاید، من نیز در دل برهنگی و آشکار بودن خودم هستم.