گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۹۸

یاد من کردی به سامان‌گشت ناز هستی‌ام
نام دل بردی قیامت کرد ساز هستی‌ام
تخم عجزم پرتنک سرمایهٔ نشو و نماست
سجده‌ای می‌دانم و بس نو نیاز هستی‌ام
تنگ ظرفی احتیاطم ورنه مانند حباب
بحر می‌بالد زآغوش گداز هستی‌ام
همچو شمعم هر نگه داغی دگر ایجاد کرد
اینقدر یارب که فرمود امتیاز هستی‌ام
من هم از موهومی ساز نفس غافل نی‌ام
تاکجا خواهد دمید افسون طراز هستی‌ام
صبحم و در پردهٔ شب زندگانی می کنم
بی‌نفس خوابیده‌است افسانه ساز هستی‌ام
گر همه توفان شوم‌ کیفیتم بی‌پرده نیست
عشق درگوش عدم خوانده‌ست راز هستی‌ام
ای شرار رفته از خود پر به بیرنگی مناز
دیده‌ام رنگی که من هم بی‌نیاز هستی‌ام
سایه را بر خاک ره پیداست ترجیح عروج
اینقدر من نیز بیدل سر فراز هستی‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یاد من کردی به سامان‌گشت ناز هستی‌ام
نام دل بردی قیامت کرد ساز هستی‌ام
هوش مصنوعی: به یاد من آمدی و به سامان رسیدی، زیبایی وجودم را با نام دل در دلت جا کردی و با این کار، زندگی‌ام را دگرگون ساختی.
تخم عجزم پرتنک سرمایهٔ نشو و نماست
سجده‌ای می‌دانم و بس نو نیاز هستی‌ام
هوش مصنوعی: تخم ناتوانی من، به عنوان منبعی ضعیف برای رشد و پرورش، تنها سجدۀ من را می‌شناسد و برای برآورده شدن نیازهایم، تنها به دعا و دلخواهی بسنده می‌کنم.
تنگ ظرفی احتیاطم ورنه مانند حباب
بحر می‌بالد زآغوش گداز هستی‌ام
هوش مصنوعی: من به دلیل محدودیت‌های موجود در امکاناتم، نیاز به احتیاط و گوشه‌نشینی دارم، وگرنه مانند حبابی که در دریای وسیع شناور است، می‌توانم از آغوش دنیای پر تغییر و پر از درد و رنج به اوج زیبایی و شادی برسم.
همچو شمعم هر نگه داغی دگر ایجاد کرد
اینقدر یارب که فرمود امتیاز هستی‌ام
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که با هر نگاه، شعله‌ای جدید در وجودم روشن می‌شود. ای کاش هر کدام از این نگاه‌ها، نشانه‌ای از وجود و هستی‌ام باشد.
من هم از موهومی ساز نفس غافل نی‌ام
تاکجا خواهد دمید افسون طراز هستی‌ام
هوش مصنوعی: من نیز از خیال و تخیلاتی که وجودم را تحت تأثیر قرار داده‌اند، غافل نیستم و می‌خواهم بدانم این جادوی هستی من تا کجا ادامه خواهد داشت.
صبحم و در پردهٔ شب زندگانی می کنم
بی‌نفس خوابیده‌است افسانه ساز هستی‌ام
هوش مصنوعی: صبح من شروعی نو است و در تاریکی شب زندگی می‌گذرانم. در این حال، خواب‌های افسانه‌ای و خیال‌انگیز از وجودم در حال شکل‌گیری است.
گر همه توفان شوم‌ کیفیتم بی‌پرده نیست
عشق درگوش عدم خوانده‌ست راز هستی‌ام
هوش مصنوعی: حتی اگر به شدت طوفانی شوم، کیفیت و ارزش واقعی من پنهان نخواهد ماند. عشق به من آموخته است که چه رازی در وجودم نهفته است.
ای شرار رفته از خود پر به بیرنگی مناز
دیده‌ام رنگی که من هم بی‌نیاز هستی‌ام
هوش مصنوعی: ای آتش، که از خود رفته‌ای، به خاطر رنگ بی‌تنم با کسی درگیر مشو، چرا که من نیز به طوری هستم که نیاز به چیزی ندارم.
سایه را بر خاک ره پیداست ترجیح عروج
اینقدر من نیز بیدل سر فراز هستی‌ام
هوش مصنوعی: سایه بر روی زمین به وضوح دیده می‌شود، اما پرواز و عروج هم به همین اندازه برای من که بیدل هستم و به زندگی‌ام افتخار می‌کنم، اهمیت دارد.