غزل شمارهٔ ۱۹۹۳
عمریست چون نفس به تپیدن فسانهام
از عافیت مپرس دل است آشیانهام
در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است
موج خیالم و به خیالی روانهام
آهم چو دود آتش یاقوت گل نکرد
وا سوختهست در گره دل زبانهام
خط غبار آفت نظاره است و بس
بیصرفه نیست این که شناسد زمانهام
نیش حسد به وضع ملایم چه میکند
چون موم آرمیده به زنبور خانهام
ای چرخ بیش ازین اثر زحمتم مخواه
چون دل بس است تیر نفس را نشانهام
اشکی به صد گداز جگر جمع میکنم
چون شمع زندگیست به این آب و دانهام
خجلت به عرض جوهر من خنده میکند
مویی ز چشم رستهٔ مغرور شانهام
آن شور طالعم که در این بزم خواب عیش
در چشم عالمی نمک است از فسانهام
بیاختیار میروم از خویش و چاره نیست
تا کی کشد عنان نفس از تازیانهام
خاکم به باد رفت و نرفت از جبین شوق
یکسجده وار حسرت آن آستانهام
آسودهتر ز آب گهر خاک میشوم
پرواز در کنار فسردن بهانهام
موج فضول، محرم وصل محیط نیست
بیطاقتی مباد زند بر کرانهام
بیدل اسیر حسرت از آنمکه همچو چشم
در رهگذار سیل فتادهست خانهام
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمریست چون نفس به تپیدن فسانهام
از عافیت مپرس دل است آشیانهام
هوش مصنوعی: سالهاست که مانند نفس کشیدن، در حال گذران زندگیام. از آرامش و آسایش من پرسوجو نکن، زیرا دل من حقیقتاً مانند یک آشیانه است.
در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است
موج خیالم و به خیالی روانهام
هوش مصنوعی: در فضایی که اوج و فرودش باعث شگفتی است، من مانند موجی از خیال در حال حرکت هستم.
آهم چو دود آتش یاقوت گل نکرد
وا سوختهست در گره دل زبانهام
هوش مصنوعی: آه من مانند دودی است که از آتش برمیخیزد و هیچ زیبایی ندارد. دل من به شدت آتش گرفته و داغی آن در گرههایم حس میشود.
خط غبار آفت نظاره است و بس
بیصرفه نیست این که شناسد زمانهام
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من فقط در حال تماشا و مشاهده خط غبار در آفتاب هستم و این تجربه برایم بیفایده نیست، زیرا این باعث میشود که زمانه و دوران خود را بشناسم.
نیش حسد به وضع ملایم چه میکند
چون موم آرمیده به زنبور خانهام
هوش مصنوعی: حسد مانند نیشی است که به آرامش و وضعیت خوب من آسیب میزند، درست مانند مومی که در کندوی زنبورها شل و نرم شده است.
ای چرخ بیش ازین اثر زحمتم مخواه
چون دل بس است تیر نفس را نشانهام
هوش مصنوعی: ای روزگار، دیگر از من ضربه و زحماتی را انتظار نداشته باش، زیرا دل من به اندازه کافی درد و رنج را تجربه کرده است و نفسهای ناامیدم نشانهای از این رنجهاست.
اشکی به صد گداز جگر جمع میکنم
چون شمع زندگیست به این آب و دانهام
هوش مصنوعی: من از دل سوختهام قطرههای اشک را به درد و رنج زیاد جمعآوری میکنم، چون زندگیام مانند شمعی است که به این آب و دانهها وابسته است.
خجلت به عرض جوهر من خنده میکند
مویی ز چشم رستهٔ مغرور شانهام
هوش مصنوعی: شرم و حیای من به خاطر زیبایی و صداقت روحیم، همچون خندهای دلنشین جلوهگر میشود و مویی که از چشمان مغرورم بهسوی شانهام رها شده، به زیبایی آن افزوده است.
آن شور طالعم که در این بزم خواب عیش
در چشم عالمی نمک است از فسانهام
هوش مصنوعی: آن خواب شاد و پرنشاطی که در این مهمانی احساس میشود، با تأثیر خاصی که بر جهان دارد، به گونهای است که گویی داستانی از زندگیام را به تصویر میکشد.
بیاختیار میروم از خویش و چاره نیست
تا کی کشد عنان نفس از تازیانهام
هوش مصنوعی: بیاختیار از خودم جدا میشوم و نمیدانم تا چه زمانی میتوانم بر خواستههایم کنترل داشته باشم؛ به نحوی که گویا نفس من مانند اسبی وحشی به پیش میتازد و من قدرت مهارش را ندارم.
خاکم به باد رفت و نرفت از جبین شوق
یکسجده وار حسرت آن آستانهام
هوش مصنوعی: خاک من به باد رفت، اما شوق و اشتیاقم برای سجده کردن در آن آستانه هرگز از بین نرفته است.
آسودهتر ز آب گهر خاک میشوم
پرواز در کنار فسردن بهانهام
هوش مصنوعی: من به آرامش بیشتری میرسم، مانند آب که در دل سنگهایش الماس دارد. پرواز میکنم و در کنار مشکلات و درونداد زندگی، بهانههایم را رها میکنم.
موج فضول، محرم وصل محیط نیست
بیطاقتی مباد زند بر کرانهام
هوش مصنوعی: هیچ کس نباید در فضای خصوصی عشق و وصال من دخالت کند. امیدوارم که هیچ گونه بیقراری و اضطرابی به حریم من نفوذ نکند.
بیدل اسیر حسرت از آنمکه همچو چشم
در رهگذار سیل فتادهست خانهام
هوش مصنوعی: من در حسرت و اندوهی گرفتار شدهام، زیرا خانهام همچون چشمی در مسیر جاری یک سیل، به خطر افتاده و در معرض destruction قرار دارد.