غزل شمارهٔ ۱۹۹۲
شور آفاق است جوشی از دل دیوانهام
چون گهر در موج دریا ربشه دارد دانهام
تا نگه بر خویش جنبد رنگ گرداندهست حسن
نیست بیرون وحشت شمع از پر پروانهام
شوخی نظمم صلای الفت آفاق داشت
عالمی شد آشنا از معنی بیگانهام
یک جهان حسرت لب از چاک دلم واکرده است
غیر الفت کیست تا فهمد زبان شانهام
گردبادم غافل از کیفیت حالم مباش
یادی از ساغرکشان مشرب دیوانهام
بلبل من اینقدر حسرت نوای درد کیست
پردههای گوش در خون میکشد افسانهام
خاک من انگیخت در راهت غبار اما چه سود
شرم خواهد آب کرد از وضع گستاخانهام
رنگ بنیادم نظرگاه دو عالم آفت است
سیل پروردهست اگر خاکیست در ویرانهام
کلفت دل هیچ جا آغوش الفت وانکرد
از دو عالم برد بیرون تنگی این خانهام
بر دماغم نشئهٔ مینای خودداری مبند
میدمد لغزش چو اشک از شیوهٔ مستانهام
قامتی خمکردهام، از ضعف آهی میکشم
یعنی از حسرت متاعی با کمان همخانهام
گردش رنگی در انجام نفس پر میزند
برده است از هوش چشمکهای این پیمانهام
آن قیامت مزرعم بیدل که چون ریگ روان
صد بیابان میدود از ربشه آن سو دانهام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شور آفاق است جوشی از دل دیوانهام
چون گهر در موج دریا ربشه دارد دانهام
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر احساسات شدید و عواطف عمیق خود را با تشبیه به جویباری از شور و هیجان بیان میکند. او خود را مانند دانهای میداند که در دل دریا، در میان امواج قرار دارد و این نشاندهندهی سرزندگی و جنبش درونی اوست. این تشبیه به زیبایی نمایشدهندهی حال و هوای شاعر و عشق عمیق او به هستی است.
تا نگه بر خویش جنبد رنگ گرداندهست حسن
نیست بیرون وحشت شمع از پر پروانهام
هوش مصنوعی: هرگاه نظری که بر خود دارم تغییر کند و دچار تردید شوم، زیبایی واقعی وجود ندارد و از حضور وحشتناک شمع و پروانهام بیرون نمیروم.
شوخی نظمم صلای الفت آفاق داشت
عالمی شد آشنا از معنی بیگانهام
هوش مصنوعی: با خنده و شوخی، نظم و ترتیبی را ایجاد کردم که آواز محبت به دور و بر پخش شد. حالا جهانیان با من آشنا شدهاند در حالی که من هنوز به معنای واقعی این ارتباط نا آشنا هستم.
یک جهان حسرت لب از چاک دلم واکرده است
غیر الفت کیست تا فهمد زبان شانهام
هوش مصنوعی: در دل من دنیایی از حسرت وجود دارد که زبان صبر و شکیباییام را نمیفهمد. هیچکس نیست که درک کند چقدر دلم شکسته و چه دردهایی را تجربه کردهام.
گردبادم غافل از کیفیت حالم مباش
یادی از ساغرکشان مشرب دیوانهام
هوش مصنوعی: به من توجه نکن و نگذار که حال و روزم به چشمت بیاید، فقط یادآوری کن از آن کسانی که در میخانه به من نوشیدنی میدهند و من را به دیوانگی میکشانند.
بلبل من اینقدر حسرت نوای درد کیست
پردههای گوش در خون میکشد افسانهام
هوش مصنوعی: پرندهای که من هستم، به اندازهای در حسرت صدا و نغمهای از درد فرو رفتهام که پردههای گوش را در خونم غرق میکند و داستانی از دلتنگی را روایت میکند.
خاک من انگیخت در راهت غبار اما چه سود
شرم خواهد آب کرد از وضع گستاخانهام
هوش مصنوعی: غبار خاک من به خاطر تو بر کنار راهت بلند شد، اما چه فایده دارد، وقتی که آب شرم به خاطر رفتار بیشرمانهام را نمیتواند پاک کند؟
رنگ بنیادم نظرگاه دو عالم آفت است
سیل پروردهست اگر خاکیست در ویرانهام
هوش مصنوعی: رنگ اصلی من، دیدگاه دو جهان است که باعث آسیب میشود. اگرچه در این ویرانه زندگی میکنم، اما از دل زمین و آب به وجود آمدهام.
کلفت دل هیچ جا آغوش الفت وانکرد
از دو عالم برد بیرون تنگی این خانهام
هوش مصنوعی: دل من هیچ جا فرصت آغوش و محبت را از دست نداد و از دو جهان، تنگی این خانهام را برطرف کرد.
بر دماغم نشئهٔ مینای خودداری مبند
میدمد لغزش چو اشک از شیوهٔ مستانهام
هوش مصنوعی: بر روی بینیام تاثیر شراب را نگذار، زیرا لغزش و خطا، مانند اشک از حالتی شاداب و سرمستانهام بیرون میریزد.
قامتی خمکردهام، از ضعف آهی میکشم
یعنی از حسرت متاعی با کمان همخانهام
هوش مصنوعی: من به خاطر ضعف و ناتوانیام، قامت خم کردهام و از حسرت یک چیز گرانبها آهی میکشم. این حسرت به قدری عمیق است که گویی با تیر و کمان رابطهای ناگسستنی دارم.
گردش رنگی در انجام نفس پر میزند
برده است از هوش چشمکهای این پیمانهام
هوش مصنوعی: رنگهای مختلفی در حین نفس کشیدن به وجود میآیند که باعث میشوند از چشمک زدن این جام بیخبر شوم.
آن قیامت مزرعم بیدل که چون ریگ روان
صد بیابان میدود از ربشه آن سو دانهام
هوش مصنوعی: در آن روز قیامت که همچون ریگ، بیوقفه به سوی بیابانها میدود، من از آن سمت، دانهای هستم که از ریشهام میروید.