غزل شمارهٔ ۱۷۶۹
به لوح جسمکه یکسر نفس خطوط حک استش
دل انتخاب نمودم به نقطهایکه شک استش
به آرمیدگی طبع بیدماغ بنازم
که بوی یوسف اگر پیرهن درّد خسک استش
در آن مکانکه غبارم به یادکوی تو بالد
سماک با همه رفعت فروتر از سمک استش
از این بساط گرفتم عیار فطرت یاران
سری که شد تهی از مغز گردش فلک استش
به ابر و رعد خروشم حقی استکاین مژه ی تر
اگر به ناله نباشد به گریه مشترک استش
به تیغ کینه صف عجز ما به هم نتوان زد
که همچو موج زگردن شکستگی کمک استش
نگاه بهره ز روشندلی نبرد وگرنه
سیاهی دو جهان از چراغ مردمک استش
به حرمت رمضان کوش اگر ز اهل یقینی
همین مه است که آدم طبیعت ملک استش
چنینکه خلق به نور عیان معامله دارد
حساب جوهر خورشید و چشم شبپرک استش
ز خوان دهر مکن آرزوی لذت دیگر
همانقدرکه به زخم دلی رسد نمک استش
اگر به فقرکنند امتحان همت بیدل
سواد سایهٔ دیوار نیستی محک استش
غزل شمارهٔ ۱۷۶۸: ز ساز قافله ما که ما و من جرس استشغزل شمارهٔ ۱۷۷۰: این صبح که جولانها بر چرخ برین هستش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به لوح جسمکه یکسر نفس خطوط حک استش
دل انتخاب نمودم به نقطهایکه شک استش
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تضاد بین وجود مادی و شناخت درونی اشاره میکند. او از یک سو به جسم و خطهایی که بر آن نقش بستهاند، اشاره میکند و از سوی دیگر، به انتخاب دل خود در جایی اشاره میکند که تردید و شک وجود دارد. به عبارتی دیگر، او نشان میدهد که در اوج مشکلات و ابهامات، دلش انتخابی متفاوت کرده است.
به آرمیدگی طبع بیدماغ بنازم
که بوی یوسف اگر پیرهن درّد خسک استش
هوش مصنوعی: به آرامش و سادگی ذهن بیدماغ افتخار میکنم، چون بوی یوسف از هرچه در دنیای مادی و کمارزشتر است، بهتر و باارزشتر است.
در آن مکانکه غبارم به یادکوی تو بالد
سماک با همه رفعت فروتر از سمک استش
هوش مصنوعی: در آن جایی که خاک و غبارم به یاد تو بلند میشود، ستارهای با عظمت هم نسبت به عمق عواطف من، پایینتر از سطحی است که من به آن رسیدهام.
از این بساط گرفتم عیار فطرت یاران
سری که شد تهی از مغز گردش فلک استش
هوش مصنوعی: من از این دنیا و ماجرایش ویژگیهای واقعی دوستانم را به دست آوردم، که در نتیجه چرخش روزگار از حقیقت و جوهر وجودشان خالی شدهاند.
به ابر و رعد خروشم حقی استکاین مژه ی تر
اگر به ناله نباشد به گریه مشترک استش
هوش مصنوعی: شکوه و خروش من به دلیل عشق و غم است؛ اگر چشمانم با ناله همراه نباشند، نشاندهندهی احساس مشترکی است که در دل دارم.
به تیغ کینه صف عجز ما به هم نتوان زد
که همچو موج زگردن شکستگی کمک استش
هوش مصنوعی: با حسد و کینه، نمیتوانیم صف ناتوانی خود را به هم بزنیم، زیرا مانند موجی هستیم که از شکست گردن، به هم میریزد.
نگاه بهره ز روشندلی نبرد وگرنه
سیاهی دو جهان از چراغ مردمک استش
هوش مصنوعی: اگر انسان با چشم بصیرت و روشنبینی به دنیا نگاه نکند، در واقع در تاریکی و ناامیدی به سر میبرد. نور و روشنایی به چشمها بستگی دارد و اگر دیدن به درستی صورت نگیرد، زندگی پر از سختی و تاریکی خواهد بود.
به حرمت رمضان کوش اگر ز اهل یقینی
همین مه است که آدم طبیعت ملک استش
هوش مصنوعی: در این ماه مبارک رمضان، اگر از اهل یقین هستی، تلاش کن که بفهمی این ماه همانند آن است که آدم به طبیعت ملکوتی خود دست یافته است.
چنینکه خلق به نور عیان معامله دارد
حساب جوهر خورشید و چشم شبپرک استش
هوش مصنوعی: اینکه مردم با روشنی آشکار زندگی میکنند، نشاندهنده این است که اصل وجود خورشید و نور آن به اندازهای است که مانند چشم شبپرکی میدرخشد.
ز خوان دهر مکن آرزوی لذت دیگر
همانقدرکه به زخم دلی رسد نمک استش
هوش مصنوعی: از زندگی دنیا به امید لذتهای دیگر توقعی نداشته باش، زیرا هر اندازه که خوشیها به درد دل انسان اضافه میکند، همان مقدار هم به زخم دل او نمک میزند.
اگر به فقرکنند امتحان همت بیدل
سواد سایهٔ دیوار نیستی محک استش
هوش مصنوعی: هرچند که در فقر و تنگدستی به سر میبری، اما نام و همت تو مانند سایهای بر دیوار نیست، بلکه نشاندهندهی آزمایش و محک واقعی توست.