غزل شمارهٔ ۱۷۶۷
من وآن فتنه بالاییکه عالم زیر دست استش
اگر چرخ است خاک استش وگر طوباست پست استش
به اوضاع جنون زان زلف بیپروا نیام غافل
که در تسخیر دل هر مو دو عالم بند وبست استش
چو آتش دامن او هرکهگیرد رنگ اوگیرد
به این افسون اثرها در خیال خود پرست استش
خدنگ او ز دل نگذشت با آن برق جولانی
چه صنعت در زه ایمای حکماندازد شست استش
نهتنها باده از بوس لب او جام میگیرد
حنا هم زانکف پای نگارینگل به دست استش
شکفتن با مزاجکلفت انجامم نمیسازد
چو آن چینیکز ابروی تغافل رنگ بست استش
بهکانون خیال آن شعلهٔ موهومی انجامم
که در خاکستر امید دم صبح الست استش
بنای رنگ اگر نقشش به طاق آسمان بندی
شکست استش شکست استش شکست استش شکست استش
به رنگ شعلهای کاسودنش خاکستر انگیزد
ز خود بر خاستنهای غبارم در نشست استش
پر طاووس یعنی گرد ناز اندودهای دارم
که در هر ذره رنگ چشمکی زان چشم مست استش
روم از خویش تا بالد شکوه جلوهاش بیدل
کلاه ناز او عمریست در رنگم شکست استش
غزل شمارهٔ ۱۷۶۶: آیین خود آرایی از روز الست استشغزل شمارهٔ ۱۷۶۸: ز ساز قافله ما که ما و من جرس استش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من وآن فتنه بالاییکه عالم زیر دست استش
اگر چرخ است خاک استش وگر طوباست پست استش
هوش مصنوعی: من و آن جذبه و فتوای بالایی که بر جهان چیره است، اگر این چرخگان (زمان) وجود دارد، در حقیقت مانند خاک است و اگر مقام بلند (طوبی) هم وجود داشته باشد، آن نیز در مرتبهای پایینتر قرار دارد.
به اوضاع جنون زان زلف بیپروا نیام غافل
که در تسخیر دل هر مو دو عالم بند وبست استش
هوش مصنوعی: در شرایط جنونآمیز ناشی از رهایی از زلف بیپروا، هیچ غافل نیستم که هر کدام از موهای او میتواند دل را به تصرف درآورد و در حقیقت هر یک از این موها به نوعی باعث ایجاد پیوندها و وابستگیهای عمیق میشود.
چو آتش دامن او هرکهگیرد رنگ اوگیرد
به این افسون اثرها در خیال خود پرست استش
هوش مصنوعی: هر کسی که به آتش نزدیک شود، رنگ و اثر آن را به خود میگیرد. این مسئله به نوعی نشاندهنده تأثیراتی است که افراد به خاطر نزدیک بودن به دیگران یا موقعیتها تجربه میکنند و به خیال خود به آن وابسته میشوند.
خدنگ او ز دل نگذشت با آن برق جولانی
چه صنعت در زه ایمای حکماندازد شست استش
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی بیان میکند که تیر دلانگیز و سرشار از احساسات، نتوانسته است از دل خارج شود. در اینجا به نوعی به قدرت و تاثیرگذاری احساسات و زیباییهای زندگی اشاره شده است. همچنین، هنری که در مهارت ها و کارها وجود دارد، به وضوح نمایان است و نشاندهندهی تواناییهای خاص انسان در خلق و هنر است.
نهتنها باده از بوس لب او جام میگیرد
حنا هم زانکف پای نگارینگل به دست استش
هوش مصنوعی: باده تنها به خاطر بوسهای که از لب او مینوشد، خوشبخت نمیشود؛ حتی حنا نیز به دلیل داشتن زیباییهای انگشتان او، جاذبه و لذت میبرد.
شکفتن با مزاجکلفت انجامم نمیسازد
چو آن چینیکز ابروی تغافل رنگ بست استش
هوش مصنوعی: شکوفا شدن و بروز احساسات عمیق برای من ممکن نیست، چرا که مانند موهای چینی که با نادیده گرفتن و بیاعتنایی رنگ گرفتهاند، حال و هوای من نیست.
بهکانون خیال آن شعلهٔ موهومی انجامم
که در خاکستر امید دم صبح الست استش
هوش مصنوعی: در دنیای خیالاتم، آن شعلهٔ باطلی وجود دارد که در خاکستر آرزوهایم در سپیدهدم نیاز به وجودش دارم.
بنای رنگ اگر نقشش به طاق آسمان بندی
شکست استش شکست استش شکست استش شکست استش
هوش مصنوعی: اگر نقش و رنگ بنا به قدری زیبا و محکم باشد که به آسمان برسد، اما اگر آن بنا شکسته شود، در واقع آن زیبایی و استحکام نیز از بین میرود.
به رنگ شعلهای کاسودنش خاکستر انگیزد
ز خود بر خاستنهای غبارم در نشست استش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از شعله و خاکستر میپردازد. در اینجا شعله به عنوان نمادی از زندگی و انرژی در نظر گرفته میشود، در حالی که خاکستر نمایانگر زوال و فرسایش است. شعلهای که به آتش نشسته، به خودی خود باعث برانگیختن خاکستر میشود و نشانهای از تاثیرات گذشته در حال حاضر را نشان میدهد. این تصویر به تکرار و چرخهای که در زندگی وجود دارد، اشاره میکند و بیان میکند که هر پایان، بذر یک شروع جدید را به همراه دارد. غبار نیز به نماد از گذر زمان و آثار آن میباشد.
پر طاووس یعنی گرد ناز اندودهای دارم
که در هر ذره رنگ چشمکی زان چشم مست استش
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جذابیت اشاره دارد. گویا فردی در خود زیباییای را میبیند که هر ذرهاش مانند نور و درخششی به چشم میآید و همانند پر طاووس بینهایت چشم نواز است. این زیبایی به دلیلی خاصی در وجود او وجود دارد و نمایانگر جذابیت و فریبندگی اوست.
روم از خویش تا بالد شکوه جلوهاش بیدل
کلاه ناز او عمریست در رنگم شکست استش
هوش مصنوعی: من از خودم دور میشوم تا به زیبایی و شکوه او نزدیک شوم. بیدل، کلاهی که به ناز او میزنم، سالهاست که رنگش را باخته است.
حاشیه ها
1399/04/13 13:07
مرتضی پرورش
این غزل در «بیدل به انتخاب بیدل»، به تصحیح و مقابلهٔ آقایان شریف حسین قاسمی و علیرضا قزوه، انتشارات سوره مهر، هفت بیت دارد. این تصحیح از روی نسخهٔ دستنویس شخص شاعر انجام گرفته و بهنظر باید صحیحترین نسخه بهشمار آید (هرچند تصحیح و مقابلهٔ ایشان هم خالی از بیدقتی و اشکال نیست).
مصرعِ «چه صنعت در زه ایمای حکمانداز شست استش» نیز در اینجا غلط تایپی دارد ('انداز' بهاشتباه 'اندازد' نوشته شده) که امیدوارم اصلاح شود.