گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷

در خموشی همه صلح است‌، نه جنگ است اینجا
غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا
چشم بربَند گرت ذوق تماشایی هست
صافی آینه در کِسوت زنگ است اینجا
گر دلت ره ندهد جرم سیه‌بختی توست
خانهٔ آینه بر روی که تنگ است اینجا؟
طایر عیش مقیم قفس حیرانی‌ست
مگذر از گلشن تصویر که رنگ است اینجا
در ره عشق ز دل فکر سلامت غلط است
گر همه سنگ بوَد شیشه به چنگ است اینجا
چرخ پیمانه به دور افکن یک جام تهی‌ست
مستی ما و تو آواز ترنگ است اینجا
شوق دل همسفر قافلهٔ بیهوشی‌ست
قدم راهروان گردش رنگ است اینجا
از ستمدیدگی طالع ما هیچ مپرس
آنچه پیش تو نگاه است خدنگ است اینجا
طرف دیدهٔ خونبار نگردی زنهار!
اشک چون آینه شد کام نهنگ است اینجا
شیشه ناداده ز کف مستی آزادی چند
دامن نازِ پری در ته سنگ است اینجا
دو جهان ساغر تکلیف ز خود رفتن ماست
دل هرکس بتپد قافیه تنگ است اینجا
منزل عیش به وحشتکدهٔ امکان نیست
چمن از سایهٔ گل پشتِ پلنگ است اینجا
وحشت آن است‌که ناآمده از خود بروم
ورنه تا عزم شتاب است درنگ است اینجا
بیدل افسردگی‌ام شوخی آهی دارد
تا شرر هست ز خود رفتن سنگ است اینجا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در خموشی همه صلح است‌، نه جنگ است اینجا
غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا
هوش مصنوعی: در سکوت و آرامش، همه چیز به صلح نزدیک است و خبری از جنگ نیست. اینجا فرصت مناسبی است برای شکفتن و به آرامی دل دادن به زیبایی‌ها.
چشم بربَند گرت ذوق تماشایی هست
صافی آینه در کِسوت زنگ است اینجا
هوش مصنوعی: اگر به تماشای زیبایی‌ها علاقه‌مندی، چشمانت را ببند و به ضرورت‌ها توجه کن؛ چرا که اینجا، مانند آینۀ زنگ‌زده‌ای است که نمی‌تواند زیبایی‌ها را نشان دهد.
گر دلت ره ندهد جرم سیه‌بختی توست
خانهٔ آینه بر روی که تنگ است اینجا؟
هوش مصنوعی: اگر دل تو اجازه ندهد که عشق را بپذیری، این ناشی از بدبیاری توست. اینجا که خانهٔ آینه است، واقعاً تنگ و محدود است و نباید جلوی دید خود را بگیری.
طایر عیش مقیم قفس حیرانی‌ست
مگذر از گلشن تصویر که رنگ است اینجا
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در قفس زندگی می‌کند، همیشه در حیرت و سردرگمی‌ست. از باغ تصویرها بگذر، چرا که اینجا تنها رنگ و تصویر وجود دارد.
در ره عشق ز دل فکر سلامت غلط است
گر همه سنگ بوَد شیشه به چنگ است اینجا
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، فکر کردن به سلامتی و امنیت از دل، اشتباه است. حتی اگر همه چیز سخت و غیرقابل دسترس به نظر برسد، عشق و احساسات می‌توانند ما را به عظمت و زیبایی برسانند.
چرخ پیمانه به دور افکن یک جام تهی‌ست
مستی ما و تو آواز ترنگ است اینجا
هوش مصنوعی: دور چرخ را رها کن، زیرا فقط یک جام خالی وجود دارد. مستی میان ما و تو، اینجا تنها صدای خوشی و آهنگ است.
شوق دل همسفر قافلهٔ بیهوشی‌ست
قدم راهروان گردش رنگ است اینجا
هوش مصنوعی: علاقه و اشتیاق دل، همراه کاروان بی‌خبری است و اینجا، حرکت راوان به رنگ‌ها وابسته است.
از ستمدیدگی طالع ما هیچ مپرس
آنچه پیش تو نگاه است خدنگ است اینجا
هوش مصنوعی: از ستمی که بر ما رفته، نپرس؛ آنچه که اکنون در نظر توست، نشانه‌ای است از تقدیر و سرنوشت ما.
طرف دیدهٔ خونبار نگردی زنهار!
اشک چون آینه شد کام نهنگ است اینجا
هوش مصنوعی: به نگاه خونی و غم‌بار خودت نپرداز، زیرا اشک‌هایت اینجا همچون آینه‌ای صاف و شفاف هستند و دل‌تنگی به شکل یک نهنگ بزرگ جلوه می‌کند.
شیشه ناداده ز کف مستی آزادی چند
دامن نازِ پری در ته سنگ است اینجا
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر حالت سرمستی و آزادی است که در آن شخص احساس می‌کند که بخشی از زیبایی و لطافت را در دنیای سخت و سرد احساس می‌کند. در این متن، اشاره به شیشه‌ای که از دست رفته است، نشان‌دهنده از دست دادن آزادی و خوشی است، و همچنین دامن ناز پری به زیبایی‌ها و لذت‌های زندگی اشاره دارد که در مکانی دشوار به تصویر کشیده شده است.
دو جهان ساغر تکلیف ز خود رفتن ماست
دل هرکس بتپد قافیه تنگ است اینجا
هوش مصنوعی: در دو جهان، ما به دنبال نوشیدنی هستیم و از خودمان دور می‌شویم. دل هر کسی که به تپش می‌افتد، نشان می‌دهد که در اینجا چیزها برایش سخت و محدود شده‌اند.
منزل عیش به وحشتکدهٔ امکان نیست
چمن از سایهٔ گل پشتِ پلنگ است اینجا
هوش مصنوعی: جای خوشی و لذت در دنیای واقعی وجود ندارد، زیرا همواره ترس و خطر در آن نهفته است. مانند اینکه در اینجا، چمن و گل از سایهٔ پلنگ محافظت می‌شوند.
وحشت آن است‌که ناآمده از خود بروم
ورنه تا عزم شتاب است درنگ است اینجا
هوش مصنوعی: نگرانی من این است که ناگاه از خودم دور شوم و بروم، ولی در حقیقت تا زمانی که اراده و تصمیمی دارم، نیازی به عجله و شتاب نیست و می‌توانم در اینجا بمانم.
بیدل افسردگی‌ام شوخی آهی دارد
تا شرر هست ز خود رفتن سنگ است اینجا
هوش مصنوعی: افسردگی من به قدری عمیق است که حتی وقتی به آن می‌خندم، هنوز هم دردی در آن نهفته است. تا زمانی که شعله‌ای در وجودم وجود دارد، این احساس درد و تسلیم، مانند سنگ بودن و جدایی از خود، در اینجا احساس می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/12/02 22:03
مزضیه اوجی

باسلام و سپاس از دست آورده های مثبت شما در عرصه ادب وشعر پارسی
در مصرع اول بیت ماقبل آخر کلمه باید برون باشد

1393/03/28 16:05
علی کریمی

وحشت آن است‌که ناآمده از خود بروم
درست است

1393/07/09 02:10
حبیب

لوتفاً بیت اولرا معنیداد کونید!

1393/10/04 09:01
مرتضی

جناب حبیب عزیز
در بیت اول به ستایش سکوت و لب فرو بستن و خاموشی و نفی پر حرفی و فخر فروشی اشاره دارد

1394/12/13 23:03
حمید زارعی مرودشت

مصرعِ اول بیت یکی مونده به آخر:
وحشت آن است‌که ناآمده از خود برویم

1395/07/18 16:10
لیلا مرآت

بیت سوم،‌ مصرعِ اول نباید "سیه‌بختی" باشد؟
فاصله‌گذاری‌هایِ‌ این شعر غلطِ بسیار دارد.
ممنون از زحمت‌هایِ‌ شما

1397/05/16 20:08
اصغر عسگری

در مصرع اول از بیت سوم کلمه سیه درست است که به اشتباه سپه تایپ شده

1399/05/19 12:08
فهیم هنرور

حضرت ابوالمعانی بیدل این غزل را شامگاهی در پهلوی یک مقبره در سکوت سروده است. (در خموشی همه صلح است نه جنگ است اینجا) روح این شاعر زیبا شاد و جنت مکانش باد.

1401/12/04 00:03
فاطمه یاوری

در ره عشق ز دل فکر سلامت خطر است

گر همه سنگ بود شیشه به چنگ است اینجا...

1402/01/28 21:03
فاطمه یاوری

دل هرکس بتپد قافیه تنگ است اینجا:))