گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶

جوش اشکیم وشکست آیینه‌دار است اینجا
رقص هستی همه‌دم شیشه سوار است اینجا
عرصهٔ شوخی ما گوشهٔ ناپیدایی‌ست
هرکه روتافت به آیینه دچار است اینجا
عافیت چشم ز جمعیت اسباب مدار
هرقدر ساغر و میناست خمار است اینجا
به غرور من وماکلفت دلها مپسند
ای جنون تاز نفس آینه زار است اینجا
نفی خود می‌کنم اثبات برون می‌آید
تا به‌کی رنگ توان باخت بهار است‌اینجا
هرچه آید به نظر آن طرفش موهوم است
روز شب صورت پشت و رخ‌کار است اینجا
سایه‌ام باکه دهم عرضه سیه‌بختی خویش
روز هم آینه‌دار شب تار است اینجا
دامن چیده در این دشت تنزه دارد
خاک صیادگل از خون شکار است اینجا
زندگی معبدشرمی ست چه طاعت چه‌گناه
عرق جبهه همان سبحه شماراست‌اینجا
عشق می‌داند و بس قدرگرانجانی من
سنگ شیرازهٔ اجزای شرار است اینجا
چند بیدل به هوا دست وگریبان بودن
جیبت ازکف ندهی دامن یار است‌اینجا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جوش اشکیم وشکست آیینه‌دار است اینجا
رقص هستی همه‌دم شیشه سوار است اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا، احساسات عمیق و سرشار از شور و غم وجود دارد. اشک‌ها نشان‌دهنده‌ی درد و غم هستند و شکستن آینه به معنایی، نشانه‌ی از بین رفتن تصورات و واقعیت‌هاست. زندگی در این مکان شبیه یک رقص پرجنب و جوش است، جایی که همیشه شیشه‌ها (نماد ظرافت و شکنندگی) در حال حرکت و رقص هستند. به طور کلی، تصویرسازی از تنش‌های عاطفی و زیبایی‌های زندگی در این فضا حس می‌شود.
عرصهٔ شوخی ما گوشهٔ ناپیدایی‌ست
هرکه روتافت به آیینه دچار است اینجا
هوش مصنوعی: محل شوخی و بازی ما جایی است که به راحتی نمی‌توان آن را دید. هر کسی که در این فضا خود را به آینه نشان دهد، گرفتار و دچار خواهد شد.
عافیت چشم ز جمعیت اسباب مدار
هرقدر ساغر و میناست خمار است اینجا
هوش مصنوعی: از صحنه‌های پرهیاهو و شلوغی دوری کن. هرچقدر هم که نوشیدنی و زیبایی‌ها جذاب به نظر برسند، اینجا در واقع حالتی نشئه و گیجی وجود دارد.
به غرور من وماکلفت دلها مپسند
ای جنون تاز نفس آینه زار است اینجا
هوش مصنوعی: ای جنون، به غرور و خودبینی من و دل‌های دیگران توجه نکن! اینجا، حالتی غمناک و آشفته حاکم است و همه چیز مانند آینه‌ای زار و شکسته است.
نفی خود می‌کنم اثبات برون می‌آید
تا به‌کی رنگ توان باخت بهار است‌اینجا
هوش مصنوعی: من خودم را کنار می‌گذارم تا آنچه خارج از من است، نمایان شود. تا کی باید رنگ و طراوت بهار را در اینجا از دست بدهم؟
هرچه آید به نظر آن طرفش موهوم است
روز شب صورت پشت و رخ‌کار است اینجا
هوش مصنوعی: هرچیزی که به چشم می‌آید، تنها یک تصویر خیالی است. روز و شب دو روی یک سکه‌اند و آنچه در اینجا می‌بینیم، تنها ظاهری از واقعیت است.
سایه‌ام باکه دهم عرضه سیه‌بختی خویش
روز هم آینه‌دار شب تار است اینجا
هوش مصنوعی: سایه‌ام را با افتخار به نمایش می‌گذارم تا نشان دهم که چقدر بدبخت هستم. در اینجا، روز مانند آینه‌ای است که تاریکی شب را در خود منعکس می‌کند.
دامن چیده در این دشت تنزه دارد
خاک صیادگل از خون شکار است اینجا
هوش مصنوعی: در این دشت، دامن گل‌ها به زیبایی گسترده شده و خاک اینجا از خون شکار پرندگان به تنزیه و پاکی رسیده است.
زندگی معبدشرمی ست چه طاعت چه‌گناه
عرق جبهه همان سبحه شماراست‌اینجا
هوش مصنوعی: زندگی مانند معبدی است که در آن شرم و حیا وجود دارد، خواه در انجام کارهای نیک باشیم یا در کارهای نادرست. در اینجا، عرق جبین و تلاش ما همانند تسبیحی است که شمارش می‌کند.
عشق می‌داند و بس قدرگرانجانی من
سنگ شیرازهٔ اجزای شرار است اینجا
هوش مصنوعی: عشق تنها چیزی است که به ارزش واقعی من آگاه است. من مانند سنگی هستم که اجزای آتش را در کنار هم نگه می‌دارد.
چند بیدل به هوا دست وگریبان بودن
جیبت ازکف ندهی دامن یار است‌اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به بیان این نکته می‌پردازد که ممکن است انسان‌ها در تلاش برای رسیدن به آرزوها و خواسته‌های خود، به شدت درگیر شوند. اما او تأکید می‌کند که اگر بخواهی به محبت و عشق کسی دست یابی، باید خود را از برخی مسائل بی‌فایده و درگیری‌ها دور نگه‌داری و با حفظ خود، به آرامش در این عشق برسی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/10/02 08:01
امین کیخا

رنگ باختن در گویش لری پالکستن می شود و یا پالکیدن أین واژه باید با pale انگلیسی همریشه باشد

1395/10/02 08:01
امین کیخا

گر در لغت گریبان باید معنای گردن بدهد و لغت bronchus به معنای نایژه هم إز همین ریشه است یعنی گر و بر یکی هستند و أین به مناسبت شاخه شاخه شدن برونش ( نایژه ) در طول رسیدنش إز نای به خانه ی ششی در شش است ( در محل دو شاخه شدن برونکوس شاخه ی بالادست به گردن میماند) . لغت لری گلاک هم به معنای چوب دو شاخه ای که با آن میوه می چینند هم با اینها همریشه است .

1401/12/04 00:03
فاطمه یاوری

زندگی معبد شرمی است چه طاعت چه گناه

عرق جبهه همان سبحه شمار است اینجا

1402/01/28 21:03
فاطمه یاوری

عرصه‌ی شوخی ما گوشه‌ی ناپیدایی‌ست

هرکه رو تافت به آیینه دچار است اینجا...