غزل شمارهٔ ۱۶۸۰
تا چند حسرت چمن و سایههای ابر
کو گریهای که خنده کنم بر هوای ابر
افراط عیش دهر ز کلفت گرانترست
دوش هوا پر آبله شد از ردای ابر
باید به روز عشرت مستان گریستن
مژگان اگر به نم نرسانند جای ابر
زاهد مباش منکر تردامنان عشق
رحمت بهانهجوست در این لکههای ابر
چندین هزار تخم اجابت فراهم است
در سایهٔ بلندی دست دعای ابر
یارب در این چمن به چه اقبال میرسد
چتر بهار و سایهٔ بال همای ابر
توفان به این شکوه نبودهست موجزن
چشم که پاک کرد به دامن هوای ابر
از اعتبار دست بشستن قیامت است
افتاده است آب چو آتش قفای ابر
جیب جنون مباد ز خشکی به هم درّد
زبن چشم تر که دوختهام بر قبای ابر
جایی که ظرف همت مستان طلب کنند
ماییم و کاسهٔ می و دست گدای ابر
صبح بهار یاد تو در خاطرم گذشت
چندان گریستم که تهی گشت جای ابر
عمریست میکنم عرق ومیچکم به خاک
بیدل سرشتهاند گلم از حیای ابر
غزل شمارهٔ ۱۶۷۹: سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهارغزل شمارهٔ ۱۶۸۱: شب زندگی سر آمد به نفسشماری آخر
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا چند حسرت چمن و سایههای ابر
کو گریهای که خنده کنم بر هوای ابر
هوش مصنوعی: چقدر باید به یاد چمن و سایههای ابر اندوهگین باشم؟ چرا که میتوانم با شادی به آسمان ابری نگاه کنم.
افراط عیش دهر ز کلفت گرانترست
دوش هوا پر آبله شد از ردای ابر
هوش مصنوعی: لذتهای بیاندازه زندگی، به خاطر سنگینی بار مشکلات، بیشتر به چشم میآید. دیروز، هوا به حدی بارانی و پربارش بود که به نظر میرسید زیر پوشش ابر، سرشار از درد و رنج است.
باید به روز عشرت مستان گریستن
مژگان اگر به نم نرسانند جای ابر
هوش مصنوعی: در روز شادی و خوشی، به خاطر دلتنگی مستان باید اشک ریخت، اگر باران نبارد و جایی برای غم وجود نداشته باشد.
زاهد مباش منکر تردامنان عشق
رحمت بهانهجوست در این لکههای ابر
هوش مصنوعی: به خودت سخت نگیر و منکر عشق نشو، زیرا در این قطرههای باران، رحمت و محبت نهفته است.
چندین هزار تخم اجابت فراهم است
در سایهٔ بلندی دست دعای ابر
هوش مصنوعی: در زیر سایهٔ بلند دعا و درخواست، هزاران فرصتی برای پاسخ به خواستهها و آرزوها وجود دارد.
یارب در این چمن به چه اقبال میرسد
چتر بهار و سایهٔ بال همای ابر
هوش مصنوعی: پروردگارا، در این باغ چه سرنوشتی رقم میخورد که چتر بهار و سایهٔ بالای ابر به اینجا میرسد؟
توفان به این شکوه نبودهست موجزن
چشم که پاک کرد به دامن هوای ابر
هوش مصنوعی: طوفان به این عظمت هرگز نبوده است، مانند اشکهایی که از چشمان کسی سرازیر میشود و به آرامی هوای ابری را پاک میکند.
از اعتبار دست بشستن قیامت است
افتاده است آب چو آتش قفای ابر
هوش مصنوعی: از ارزش و اعتبار خود فاصله گرفتن، همچون روز قیامت است. وقتی که باران به پایان میرسد و آب مانند آتش زودگذر میشود، یعنی حالت طبیعی و زندگی دستخوش تغییر و زوال میشود.
جیب جنون مباد ز خشکی به هم درّد
زبن چشم تر که دوختهام بر قبای ابر
هوش مصنوعی: مبادا که دچار جنون شوم و از کمبود احساس، به درد ناشی از چشمان اشکبارم بیفتم، زیرا این اشکها را به مانند دوختن به دامن ابر تبدیل کردهام.
جایی که ظرف همت مستان طلب کنند
ماییم و کاسهٔ می و دست گدای ابر
هوش مصنوعی: در محلی که افرادی با روحیه بلند و پرشور به دنبال نوشیدنی و لذتی خاص هستند، ما نیز حضور داریم و آمادهایم با کاسهای از شراب و دستانی که نیازمند یاریاند، در کنار آنان باشیم.
صبح بهار یاد تو در خاطرم گذشت
چندان گریستم که تهی گشت جای ابر
هوش مصنوعی: در صبح بهاری یاد تو به ذهنم خطور کرد و به قدری اشک ریختم که جای ابرها نیز خالی شد.
عمریست میکنم عرق ومیچکم به خاک
بیدل سرشتهاند گلم از حیای ابر
هوش مصنوعی: سالهاست که در حال تلاش و کوشش هستم و در این مسیر، طعم شراب و محبت را به دلم میریزم. میتوان گفت که وجود من از لطافت و زیبایی باران شکل گرفته است.
حاشیه ها
1399/02/21 18:04
جیب جنون مباد ز خشکی به هم درّد
زین چشم تر که دوختهام بر قبای ابر
حضرت بیدل