گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۷۳

در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار
جهان تمام زمین دل است پا مگذار
چو خامه تا نکشی خفّت نگون‌ساری
به حرف هیچکس انگشت ژاژخا مگذار
تظلم ضعفا چند گیردت دنبال
به هر رهی ‌که روی‌ گرد بر قفا مگذار
در آتشیم ز برق گذشتهٔ فرصت
سپند تا نجهی پا به خاک ما مگذار
جهان قلمرو مشق سیاهکاری نیست
چو امتحان قلم نقطه جابه‌جا مگذار
مقیم خلوت ناموس بی‌نشانی باش
درت اگر همه دست و دل است وامگذار
قناعت آینه‌ای نیست مختلف تمثال
غبار خود به ره منت صفا مگذار
ترانهٔ نگه واپسین چه ابرام است
ز خود ودیعت حسرت در این سرا مگذار
جبین شمع به قدر نم آشیان صباست
تو نیز یک دو عرق دامن حیا مگذار
حمایت تو بهارآفرین چتر گل است
به فرق بی‌کلهان دست بی‌حنا مگذار
شنیده‌ام تویی آنجا که ‌کس نمی‌باشد
مرا ز قافلهٔ بیکسان جدا مگذار
به داغ می‌رسد از شعله‌های شمع آواز
کزین شررکده رفتیم ما، تو جا مگذار
رموز دهر عیان است فهم‌کن بیدل
بنای فطرت خود بر فسانه‌ها مگذار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار
جهان تمام زمین دل است پا مگذار
هوش مصنوعی: در این مکان پر ادب، به جز سر و فکر هیچ چیز دیگر نگذار. تمام این جهان مانند دلی است که بر روی زمین قرار دارد، پس از آن پا نگذار.
چو خامه تا نکشی خفّت نگون‌ساری
به حرف هیچکس انگشت ژاژخا مگذار
هوش مصنوعی: تا زمانی که قلمت را برنگردانی و به خفت و ذلت نیفتی، به سخنان هیچ‌کس و انتقادهای بی‌پایه توجه نکن.
تظلم ضعفا چند گیردت دنبال
به هر رهی ‌که روی‌ گرد بر قفا مگذار
هوش مصنوعی: به دنبال انتقام و ظالم بودن افراد ضعیف نباش. در هر مسیری که می‌روی، از پشت سر به کسانی که نیازمند هستند، بی‌توجهی نکن.
در آتشیم ز برق گذشتهٔ فرصت
سپند تا نجهی پا به خاک ما مگذار
هوش مصنوعی: ما در آتش هستیم از آنچه که در گذشته فرصت‌ها را از دست داده‌ایم؛ پس قبل از اینکه وارد عرصه ما شوی، بهتر است پا به سرزمین ما نگذاری.
جهان قلمرو مشق سیاهکاری نیست
چو امتحان قلم نقطه جابه‌جا مگذار
هوش مصنوعی: این جهان جایی برای بازی‌های بیهوده و ناپسند نیست. در اینجا باید به خوبی و با دقت عمل کنی و هیچ نقطه ضعفی را در کار خود باقی نگذاری.
مقیم خلوت ناموس بی‌نشانی باش
درت اگر همه دست و دل است وامگذار
هوش مصنوعی: در دل خود، به دور از چشم others، رازی را نگه‌دار و اگرچه ممکن است همه چیز تو را به سمت برملا کردن آن سوق دهد، اما نباید آن را فاش کنی.
قناعت آینه‌ای نیست مختلف تمثال
غبار خود به ره منت صفا مگذار
هوش مصنوعی: قناعت مانند آینه‌ای است که تصاویر مختلفی از خود را نشان نمی‌دهد. بنابراین باید از مسیر زندگی خود، که با مشکلات و دشواری‌ها همراه است، دور نشوید و اجازه ندهید که غبار و زحمت‌های زندگی، شما را از مسیر درست باز دارد.
ترانهٔ نگه واپسین چه ابرام است
ز خود ودیعت حسرت در این سرا مگذار
هوش مصنوعی: مراقب باش که چیزی از حسرت و اندوه در این خانه باقی نگذارد. ترانهٔ پایانی چه اصراری به خود دارد؟
جبین شمع به قدر نم آشیان صباست
تو نیز یک دو عرق دامن حیا مگذار
هوش مصنوعی: پیشانی شمع به اندازه‌ی نمک آشیان صبح است، تو هم یک یا دو قطره عرق از دامن حیا نریز.
حمایت تو بهارآفرین چتر گل است
به فرق بی‌کلهان دست بی‌حنا مگذار
هوش مصنوعی: حمایت تو مانند چتر گلی است که بهار را به ارمغان می‌آورد؛ اما بر سر کسانی که بی‌سر و سامانند، بی‌توجهی نکن.
شنیده‌ام تویی آنجا که ‌کس نمی‌باشد
مرا ز قافلهٔ بیکسان جدا مگذار
هوش مصنوعی: شنیدم که تو در مکانی هستی که هیچ‌کس دیگری نیست. مرا از جمع افرادی که سرگردانند جدا نکن.
به داغ می‌رسد از شعله‌های شمع آواز
کزین شررکده رفتیم ما، تو جا مگذار
هوش مصنوعی: از گرمای شمع به سوگ می‌نشینیم، چرا که از این مکان پرشور رفتیم، تو هیچ اثری از خود نگذاشته‌ای.
رموز دهر عیان است فهم‌کن بیدل
بنای فطرت خود بر فسانه‌ها مگذار
هوش مصنوعی: حقایق و اسرار زندگی آشکار است؛ ای بی‌دلی، نگذار که بنیاد طبیعتت بر داستان‌های ساختگی و بی‌اساس بنا شود.