غزل شمارهٔ ۱۶۶۹
ای ابر! نی به باغ و نه در لالهزار بار
یادی ز اشک من کن و درکوی یار بار
قامت به جهد، حلقه شد، اما چه فایده
ما را نداد دل به در اختیار بار
آیینهٔ وصال ندارد غبار وهم
بندد اگر ز کشور ما انتظار بار
از درد زه برآکه در این انجمن هنوز
ننهاده است حاملهٔ اعتبار بار
ای شمع گریهٔ تو دل انجمن گداخت
ای اشک شعلهبار به خاک مزار بار
درد شکست دل همه را در زمین نشاند
یک شیشه کردهاند بر این کوهسار بار
هرچند آستان کرم تشنهٔ وفاست
آب رخ طلب نتوان ریخت بار بار
گر در مزاج جوش غنا کسب پختگیست
دیگ شعور را نسزد ننگ و عار بار
ناموس یک جهان غم از این دشت میبریم
پیری تو هم به دوش من از خم گذار بار
گلچینی حدیقهٔ تسلیم آگهیست
باغ بهار خیرهسری گو میار بار
بیدل ز هر دو کَون فراموشیت خوش است
زین بیش نیست گر همه گویم هزار بار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ابر! نی به باغ و نه در لالهزار بار
یادی ز اشک من کن و درکوی یار بار
هوش مصنوعی: ای ابر! نه اینکه به باغ و گلزار باران بباری، بلکه یاد من را ز اشکهایم زنده کن و در کوی محبوب ببار.
قامت به جهد، حلقه شد، اما چه فایده
ما را نداد دل به در اختیار بار
هوش مصنوعی: قد و قامت بس کوشش کرد تا در حلقهای بیفتد، اما افسوس که دل ما همچنان در اختیار بار نیست.
آیینهٔ وصال ندارد غبار وهم
بندد اگر ز کشور ما انتظار بار
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که در عشق و وصال به محبوب، اگر از روی خیالات و اوهام باشد، هیچ گونه روشنی و صفایی ندارد. انتظار و امید به وصال باید واقعی و صادقانه باشد تا بتواند دل انسان را روشن کند و غبار ناامیدی را از بین ببرد. در غیر این صورت، صرفاً در اوهام و خیالات باقی میماند و ارزش واقعی ندارد.
از درد زه برآکه در این انجمن هنوز
ننهاده است حاملهٔ اعتبار بار
هوش مصنوعی: در این جمع، کسی که به تازگی برآمده و در آغوش دارد، هنوز نتوانسته است بار اعتبار و درد را به دوش بکشد.
ای شمع گریهٔ تو دل انجمن گداخت
ای اشک شعلهبار به خاک مزار بار
هوش مصنوعی: ای شمع، اشکهای تو دل جمعی را سوزاند و ای اشکهای شعلهور، بر خاک مزار بریز.
درد شکست دل همه را در زمین نشاند
یک شیشه کردهاند بر این کوهسار بار
هوش مصنوعی: همه را به خاطر درد و رنجی که از شکست دل دارند، به زمین انداخته است. این درد مانند یک شیشهای است که بر روی کوهها فشار میآورد و سنگینی آن را نشان میدهد.
هرچند آستان کرم تشنهٔ وفاست
آب رخ طلب نتوان ریخت بار بار
هوش مصنوعی: هرچند در آستانه رحمت و کرم، نیاز به محبت و وفا احساس میشود، اما نمیتوان بارها و بارها از چهرهی زیبای آن محبت آب طلب کرد.
گر در مزاج جوش غنا کسب پختگیست
دیگ شعور را نسزد ننگ و عار بار
هوش مصنوعی: اگر در طبع و سرشت انسان، زیبایی و هنر به کمال برسد، دیگر نیازی نیست که درک و فهم او از عیب و ننگ انتقاد شود.
ناموس یک جهان غم از این دشت میبریم
پیری تو هم به دوش من از خم گذار بار
هوش مصنوعی: ما درد و غم فراوانی را از این سرزمین به دوش میکشیم، حتی تو که پیر شدهای، هنوز این بار سنگین را بر دوش من میگذاری.
گلچینی حدیقهٔ تسلیم آگهیست
باغ بهار خیرهسری گو میار بار
هوش مصنوعی: بهار با زیباییهایش و گلهایش، فضایی از تسلیم و آرامش را به نمایش میگذارد. در این باغ، لطافت و زیبایی نباید با افکار و خواستههای ناشی از شوق و شلوغی دگرگون شود.
بیدل ز هر دو کَون فراموشیت خوش است
زین بیش نیست گر همه گویم هزار بار
هوش مصنوعی: دوری از یاد تو برای بیدل بسیار خوشایند است و هیچ چیز برای او از این بیشتر اهمیت ندارد، حتی اگر هزار بار دربارهاش صحبت کند.