غزل شمارهٔ ۱۶۶۳
تا کنم از هر بن مو رنگ هستی آشکار
جام میخواهم در این میخانه یک طاووسدار
سوختن میبالد آخر از کف افسوس من
دامنی بر آتش خود میزند برگ چنار
تیرهبختی چون سیاهی نالهام را زیر کرد
سوخت آخر همچو سنگ سرمه در طبعم شرار
آهم از خاکستر دل سرمهآلود حیاست
نالهٔ خاموش داغم چون نسیم لالهزار
سعی بیتابم کمند جذبهٔ آسودگیست
از تپیدن میرسد هر جزو دریا درکنار
آتش رنگی که دارد این چمن بیدود نیست
آب میگردد به چشم شبنم از بوی بهار
ای که هوشت نغمه از بال و پری وامیکشد
بر شکست شیشهٔ ما هم زمانی گوش دار
دیدهها در جلوهکاهت زخمی خمیازهاند
بادهٔ جام تحیر نیست جز رنگ خمار
عمرها شد در خیال آفتاب و آینه
سایهوار از الفت زنگار میدزدم کنار
با تنآسانی ز ما کم فرصتان نتوان گذشت
برق هم دارد حسابی با خس آتش سوار
انتقام از دشمن عاجز کشیدن کار نیست
گر تو مردی این خیال پوچ از خاطر بدار
از نفس چون صبح نتوان بخیه زد در جیب عمر
روزن این خانه بیدل تا کجا بندد غبار
غزل شمارهٔ ۱۶۶۲: با همه بیدست و پایی اندکی همتگمارغزل شمارهٔ ۱۶۶۴: جسم غافل را به اندوه رم فرصت چهکار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا کنم از هر بن مو رنگ هستی آشکار
جام میخواهم در این میخانه یک طاووسدار
هوش مصنوعی: میخواهم با نوشیدن می در این میخانه، تمام رازها و رنگهاي هستی را نشان دهم و به نوعی از هر جنبهي وجودم پرده بردارم.
سوختن میبالد آخر از کف افسوس من
دامنی بر آتش خود میزند برگ چنار
هوش مصنوعی: در نهایت، حسرت و افسوس به انسان آسیب میزند و او را میسوزاند. مانند درخت چناری که در آتش میسوزد و با برگهایش بر آتش خود میافزاید.
تیرهبختی چون سیاهی نالهام را زیر کرد
سوخت آخر همچو سنگ سرمه در طبعم شرار
هوش مصنوعی: تیرهبختی مثل تاریکی، صدای نالهام را زیر خود پنهان کرد و در نهایت، مانند سنگی داغ، در وجودم آتشسوزان ایجاد کرد.
آهم از خاکستر دل سرمهآلود حیاست
نالهٔ خاموش داغم چون نسیم لالهزار
هوش مصنوعی: آه من که نشأت گرفته از دل زغالین و غمگین است، مانند نالهای بیصدا از درد و رنج، به آرامی مانند نسیم در لالهزار به گوش میرسد.
سعی بیتابم کمند جذبهٔ آسودگیست
از تپیدن میرسد هر جزو دریا درکنار
هوش مصنوعی: من در تلاش برای آرامش هستم، زیرا کشش این آرامش باعث میشود که هر ذره از دریا به کنار بیاید.
آتش رنگی که دارد این چمن بیدود نیست
آب میگردد به چشم شبنم از بوی بهار
هوش مصنوعی: چمن با رنگ آتشینش بدون دود نمیسوزد، و آب در چشمهای شبنم از عطر بهار جلب توجه میکند.
ای که هوشت نغمه از بال و پری وامیکشد
بر شکست شیشهٔ ما هم زمانی گوش دار
هوش مصنوعی: ای کسی که ذهنت مانند نغمهای از پر و بال پرواز میکند، حواست باشد که صدای شکستن شیشههای ما را هم بشنوی.
دیدهها در جلوهکاهت زخمی خمیازهاند
بادهٔ جام تحیر نیست جز رنگ خمار
هوش مصنوعی: چشمان آدمها در جاذبهی زیباییات مانند زخمهای خمیازه به نظر میرسند و نوشیدنی گیجکنندهای که در جام تو وجود دارد، فقط حالت خوابآلودگی را منتقل میکند.
عمرها شد در خیال آفتاب و آینه
سایهوار از الفت زنگار میدزدم کنار
هوش مصنوعی: سالها در آرزوی درخشش خورشید و تصویر در آینه گذشت، اما من با احتیاط و هراسان از دوستی که بین ما به وجود آمده، خود را به کنار میکشم.
با تنآسانی ز ما کم فرصتان نتوان گذشت
برق هم دارد حسابی با خس آتش سوار
هوش مصنوعی: به راحتی نمیتوان از ما گذشت، چرا که مانند برق، باید به حساب و کتابی رسید. آتش نیز با خس و خاشاک در کار است و زود ایجاد آسیب میکند.
انتقام از دشمن عاجز کشیدن کار نیست
گر تو مردی این خیال پوچ از خاطر بدار
هوش مصنوعی: انتقام از دشمن، کار آسانی نیست. اگر تو مرد واقعی هستی، این فکر بیفایده را از ذهنت بیرون کن.
از نفس چون صبح نتوان بخیه زد در جیب عمر
روزن این خانه بیدل تا کجا بندد غبار
هوش مصنوعی: برای اینکه زندگی و عمر آدمی به خوبی سپری شود، نمیتوان فقط به نفس و روحیهامان تکیه کرد. در این دنیای پرمشغله و اتفاقات ناگهانی، باید مراقب باشیم که چگونه زندگی میکنیم و این سوال مطرح میشود که این مسیر و سرنوشت ما به کجا خواهد انجامید.