غزل شمارهٔ ۱۶۶۱
هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر
به موج چشمهٔ خورشید میزند ساغر
حضور منزل دل ختم جادهٔ نفس است
پی درودن هر ریشه میرسد به ثمر
چو لاله غیر سویدا چه جوشد از دل ما
حباب داغ شمارد، محیط خون جگر
به کسب طینت بیمغز باب عرفان نیست
ز باده نشئه محال است قسمت ساغر
سخن چو آب دهد طبعهای بیحس را
به نثر و نظم نگردد، دماغکاغذ، تر
ستم به خامه کند خشکی دوات اینجا
زبان به حرف نگردد چوگوش باشدکر
نجات یافت ز مرگ آنکه با قضا پیوست
به چوب دسته الم نیست از جفای تبر
زنیک و بد مژه بستن هجوم عافیت است
خمار خواب مکشگر فکندی این بستر
در این زمانهکه غیر از سکوت آفت نیست
به تیغ حادثه همواریام نمود سپر
نداشت مایدهٔ عمر بیوفا مزهای
نمک زدندکباب مرا ز خاکستر
درای قافلهٔ رنگ سخت خاموش است
خبر مگیرکه از ماگرفتهاند خبر
تظلم تو بجایی نمیرسد بیدل
در این بساط به امید بخیه جیب مدر
غزل شمارهٔ ۱۶۶۰: نه جام باده شناسم نه کاسهٔ طنبورغزل شمارهٔ ۱۶۶۲: با همه بیدست و پایی اندکی همتگمار
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر
به موج چشمهٔ خورشید میزند ساغر
هوش مصنوعی: احساس محبت و زیبایی تو چنان قوی است که مثل موجهای درخشان نور خورشید، به جانم ضربه میزند و مرا غرق در شادی میکند.
حضور منزل دل ختم جادهٔ نفس است
پی درودن هر ریشه میرسد به ثمر
هوش مصنوعی: حضور در دل انسان به معنای پایان مسیر نفس و هوای نفس است. هر چه بیشتر تلاش کنیم و ریشههای خود را بکشیم، به میوه و نتیجه بهتری خواهیم رسید.
چو لاله غیر سویدا چه جوشد از دل ما
حباب داغ شمارد، محیط خون جگر
هوش مصنوعی: به غیر از گل لاله، چه چیزی میتواند در دل ما به وجود آورد؟ حبابی از احساسات و دردهای عمیق که مانند داغی حس میشود و به دور آن، گویی خونی از دل خارج میشود.
به کسب طینت بیمغز باب عرفان نیست
ز باده نشئه محال است قسمت ساغر
هوش مصنوعی: در این شعر به این موضوع اشاره شده است که درک عمیق و واقعی از عرفان و معارف معنوی تنها با ظاهرسازی و بدون درک صحیح ممکن نیست. همچنین، عشق و سرازیر شدن در معانی عمیق، به مانند نوشیدن بادهای که جان را سرشار کند، نیازمند دل و طینتی است که از درون، شعلهور باشد. به عبارت دیگر، صرفاً نوشیدن باده یا ورود به عرفان بدون درک و احساس حقیقی، فاقد اثر و نتیجه واقعی است.
سخن چو آب دهد طبعهای بیحس را
به نثر و نظم نگردد، دماغکاغذ، تر
هوش مصنوعی: زمانی که سخن مانند آب جاری شود، نمیتواند بر روی ذهنهای بیاحساس تأثیر بگذارد و نه به نثر و نه به نظم، به خوبی انجماد مییابد.
ستم به خامه کند خشکی دوات اینجا
زبان به حرف نگردد چوگوش باشدکر
هوش مصنوعی: وقتی دوات خشک باشد، نوشتن با قلم سخت میشود و در اینجا اگر گوش باشد، زبان نمیتواند صحبت کند.
نجات یافت ز مرگ آنکه با قضا پیوست
به چوب دسته الم نیست از جفای تبر
هوش مصنوعی: کسی که به سرنوشت خود راضی باشد و با حکمت و عبرت زندگی کند، از خطرات و مشکلات زندگی نجات مییابد. چوب و تبر نمادهایی از سختیها و چالشها هستند که در برابر انسان قرار میگیرند.
زنیک و بد مژه بستن هجوم عافیت است
خمار خواب مکشگر فکندی این بستر
هوش مصنوعی: زن زیبا و دلربا با چشمان مشکی و جذابش، به نوعی ما را به سوی آرامش و خوشبختی دعوت میکند. اما اگر در خواب و خیالی شیرین غرق شوی، مراقب باش که دچار غفلت نشوید و از این لحظات ناب استفاده نکنید.
در این زمانهکه غیر از سکوت آفت نیست
به تیغ حادثه همواریام نمود سپر
هوش مصنوعی: در این دورهای که هیچ چیز جز سکوت خطرناک نیست، حتی با چالشهای زندگی هم خود را محافظت شده احساس میکنم.
نداشت مایدهٔ عمر بیوفا مزهای
نمک زدندکباب مرا ز خاکستر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نوعی احساس ناامیدی و تلخی از زندگی خود را بیان میکند. او اشاره میکند که عمرش بدون مایه و شیرینی بوده و به جای آن، درد و اندوه را تجربه کرده است. زندگیاش مانند کبابی است که به جای خوشمزگی، از خاکستر و ویرانی تشکیل شده است. در واقع، او حس میکند که زندگیاش مزهای ندارد و به سختی و تلخی سپری شده است.
درای قافلهٔ رنگ سخت خاموش است
خبر مگیرکه از ماگرفتهاند خبر
هوش مصنوعی: در کاروانی که پر از رنگ و زندگی است، همه چیز به شدت ساکت و خاموش است. خبری نبر که از ما خبر گرفتهاند.
تظلم تو بجایی نمیرسد بیدل
در این بساط به امید بخیه جیب مدر
هوش مصنوعی: در این دنیا، شکایت تو نتیجهای نخواهد داشت و امید تو به اصلاح اوضاع، به مانند دوختن جیب پارهای است که ناپایدار است.