غزل شمارهٔ ۱۶۵۶
دست داری برفشان چون کل در اینکلزار زر
داغ میخواهی بنه چون لاله درکهسار سر
تا مگر در بزمگاه عشق پروازت دهند
همچو پروانه به موج شعلهای بسپار پر
تو درون خانه مست خواب و در بیرون در
در غمت از حلقه دارد دیدهٔ بیدار در
دشمن مشق رسایی نیست جزنفس لعین
کوش، آن دارد که گشت از مکر این مکارکر
هر سحرگه غوطهها در اشک بلبل میزند
نیست از شبنم چمن را جامه و دستار تر
از غبار خاطر من جوهری آرد بهکف
بگذرد تیغ خیالش از دل افگارگر
غیر بار عشقهر باری کههستافکندنیست
بیدل ار باری بری، باری به دوش این باربر
غزل شمارهٔ ۱۶۵۵: در گلستانی که سرو او نباشد جلوهگرغزل شمارهٔ ۱۶۵۷: زاهد ز دعوت خلق دارد عجب کر و فر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دست داری برفشان چون کل در اینکلزار زر
داغ میخواهی بنه چون لاله درکهسار سر
هوش مصنوعی: دست خود را مانند برف بر روی این دشت زرین بگذار و مانند لاله در کوهستان، سر خود را پایین بیاور.
تا مگر در بزمگاه عشق پروازت دهند
همچو پروانه به موج شعلهای بسپار پر
هوش مصنوعی: بگذار تا در میهمانی عشق، تو را به پرواز درآورند، همچون پروانهای که خود را به شعله میسپارد.
تو درون خانه مست خواب و در بیرون در
در غمت از حلقه دارد دیدهٔ بیدار در
هوش مصنوعی: درون خانه تو در خواب غفلت هستی، اما بیرون از خانه، چشمان بیدار از غم تو به حلقه در نگاه میکنند.
دشمن مشق رسایی نیست جزنفس لعین
کوش، آن دارد که گشت از مکر این مکارکر
هوش مصنوعی: دشمنِ ما تنها نفس بد و شیطانی است که بر ما تسلط دارد و او بود که از فریب این مکار به وجود آمد.
هر سحرگه غوطهها در اشک بلبل میزند
نیست از شبنم چمن را جامه و دستار تر
هوش مصنوعی: هر صبح، بلبل در میان اشکهایش غوطهور میشود و چمن در اثر شبنم، نه لباس و نه دستار خیس ندارد.
از غبار خاطر من جوهری آرد بهکف
بگذرد تیغ خیالش از دل افگارگر
هوش مصنوعی: اگر اندوه و غبار درون من را کنار بزنید، همچون جواهری ارزشمند نمایان میشود که از دل خسته و پارهپارهام میگذرد.
غیر بار عشقهر باری کههستافکندنیست
بیدل ار باری بری، باری به دوش این باربر
هوش مصنوعی: غیر از عشق، هر چه بار دیگران است، تنها باری اضافی و بیفایده است. اگر از بار عشق رها شوی، بار دیگری به دوش تو خواهد افتاد که همچنان تو را آزرده میکند.