گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۵۴

در طلسم درد از ما می‌توان بردن اثر
گرد ما چون صبح دارد دامن چاک جگر
گرمی هنگامهٔ هستی نگاهی بیش نیست
شمع را تار نفس محو است در مدّ نظر
زین محیط آخر به جرم عافیت خواهیم رفت
موج آرامیده دارد چین دامان گهر
بسکه جز عریان‌تنی ها نیست سامان کسی
پوست جای سایه می‌ریزد، نهال بارور
صحبت نیکان علاج کین ظالم می‌شود
در دل خارا به آب لعل اگر ریزد شرر
خفّت ابله دو بالا می‌زند در مفلسی
می‌شود از خشک‌گردیدن سبکتر چوب تر
از مدارا غوطه در موج حلاوت خوردن است
چرب و نرمیها زبان پسته ‌گیرد در شکر
ای حباب از زورق خود اینقدر غافل مباش
نیست در دریای امکان جز نفس موج خطر
فکر جمعیت در این گلشن گل بیحاصلی‌ست
غنچه از هر برگ دارد دست نومیدی به سر
سایهٔ‌گم‌گشته را خورشید می‌باشد سراغ
قاصدت هم از تو می‌باید ز ماگیرد خبر
بیش از این بر ناز نتوان خفّت تمکین‌ گماشت
ای خرامت موج گوهر اندکی آهسته‌تر
سجدهٔ عجز است بیدل ختم‌ کار سرکشی
عاقبت از داغ تیغ شعله اندازد شرر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در طلسم درد از ما می‌توان بردن اثر
گرد ما چون صبح دارد دامن چاک جگر
هوش مصنوعی: در طلسم درد، از ما می‌توان اثر را بیرون برد. ما مانند صبح هستیم که دامنش چاک زیر جگر را دارد.
گرمی هنگامهٔ هستی نگاهی بیش نیست
شمع را تار نفس محو است در مدّ نظر
هوش مصنوعی: گرمای زندگی تنها یک نگاه است و شمع تحت تأثیر نفس خود، در مرکز توجه محو شده است.
زین محیط آخر به جرم عافیت خواهیم رفت
موج آرامیده دارد چین دامان گهر
هوش مصنوعی: از این جا که محیط آرامی دارد، برای جستجوی آرامش و آسایش خواهیم رفت. اینجا همچون دامن الماس، نرم و ساکت است.
بسکه جز عریان‌تنی ها نیست سامان کسی
پوست جای سایه می‌ریزد، نهال بارور
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به سامان و ترتیب زندگی‌اش نرسیده است، مانند سایه‌ای که بر پوست درخت می‌ریزد، جز افرادی که عریان و بدون زحمت هستند.
صحبت نیکان علاج کین ظالم می‌شود
در دل خارا به آب لعل اگر ریزد شرر
هوش مصنوعی: گفت‌و‌گو با انسان‌های خوب می‌تواند درد و رنج ناشی از ظلم را درمان کند. اگر سنگی در دل باشد، با شیره لعل که مانند آب است، می‌تواند تکان بخورد و تغییر کند.
خفّت ابله دو بالا می‌زند در مفلسی
می‌شود از خشک‌گردیدن سبکتر چوب تر
هوش مصنوعی: بی‌خود و بی‌جهت، احمق در شرایط سخت خود را بزرگوارانه نشان می‌دهد، در حالی که در فقر و تنگدستی، از چوب مرطوب لاغرتر و سبک‌تر می‌شود.
از مدارا غوطه در موج حلاوت خوردن است
چرب و نرمیها زبان پسته ‌گیرد در شکر
هوش مصنوعی: با رفتار ملایم و نرم می‌توان از لذت‌های زندگی به خوبی بهره‌برداری کرد؛ چنانکه زبان پسته در شیرینی شکر غوطه‌ور می‌شود و لذت می‌برد.
ای حباب از زورق خود اینقدر غافل مباش
نیست در دریای امکان جز نفس موج خطر
هوش مصنوعی: ای حباب، مراقب باش که از قایق خود غافل نشوی، چرا که در دریای امکان، جز وجودی همانند موج، هیچ خطر دیگری نیست.
فکر جمعیت در این گلشن گل بیحاصلی‌ست
غنچه از هر برگ دارد دست نومیدی به سر
هوش مصنوعی: توجه به تعداد زیاد افراد در این باغ زیبا، بی‌فایده است؛ زیرا هر غنچه‌ای از هر برگ، نشانه‌ای از ناامیدی به همراه دارد.
سایهٔ‌گم‌گشته را خورشید می‌باشد سراغ
قاصدت هم از تو می‌باید ز ماگیرد خبر
هوش مصنوعی: در این بیت، به ارتباطی اشاره شده است که میان یک شخص و دیگری وجود دارد. به این معنا که هر کس به دنبال گم‌شده‌ای می‌گردد و می‌خواهد از آن خبر بگیرد. درخت سایه‌سار، که به نوعی نماد گم‌شدگی است، بر افقی نورانی که خورشید نمایانگر آن است، تکیه دارد. بنابراین، خبرها و آگاهی‌ها باید از خود فردی که اشاره شده، به دست آید و انتظار می‌رود که او بتواند اطلاعاتی در مورد وضعیت یا سرنوشت یکی دیگر ارائه دهد.
بیش از این بر ناز نتوان خفّت تمکین‌ گماشت
ای خرامت موج گوهر اندکی آهسته‌تر
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به ناز و فریب خود ادامه بدهی، دیگر نتوانم به این حالت ادامه دهم. ای زیبای پرجلوه، مانند موجی که بر روی جواهرات آرام حرکت می‌کند، لطفا کم‌کم‌تر و آهسته‌تر جلو بیا.
سجدهٔ عجز است بیدل ختم‌ کار سرکشی
عاقبت از داغ تیغ شعله اندازد شرر
هوش مصنوعی: آخر کار سرکشی، نشان از خضوع و تسلیم است. در نهایت، از دردهای ناشی از شجاعت و چالش‌هایی که با آن مواجه می‌شویم، شعله‌ای زبانه می‌کشد.