گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۴۸

ستمکش تو به قاصد اگر دهد کاغذ
به سیل اشک زند دست و سر دهدکاغذ
ز نقطه تخم امیدم دماند ریشه به خط
چه دولت است که ناگه ثمر دهد کاغذ
چسان صفای بناگوش او کنم تحریر
اگر نه مطلع فیض سحر دهد کاغذ
سیاه کرد فلک نامهٔ امید مرا
برای آن‌که به هر بی‌بصر دهد کاغذ
ز دود کلفت دل رنگ نامه‌ام ابری‌ست
مگر به او خبر از چشم تر دهد کاغذ
به هر دلی رقم داغ عشق مایل نیست
بگو به لاله که خوش‌رنگ‌تر دهد کاغذ
چه دود دل که نپیچیده‌ام به پردهٔ خط
عجب مدار که بوی جگر دهد کاغذ
هزار نقش ز هر پرده روشن است امّا
به بی‌سواد چه عرض هنر دهد کاغذ
نفس مسوز به پرواز لاف ما و منت
به شعله تا چقدر بال و پر دهد کاغذ
به مفلسی نتوان نقش اعتبار گرفت
که عرض قدر به افشان زر دهد کاغذ
تهی ز کینه مدان طینت تنکرویان
ز سنگ عرض شرر بیشتر دهد کاغذ
به دست غیر تو آیینه دادم و خجلم
چو قاصدی که به جای دگر دهد کاغذ
قلم به حسرت دیدار عجز تحریر است
بیاض دیده به مژگان مگر دهد کاغذ
سفینه در دل دریا فکنده‌ام بیدل
مگر ز وصل‌ کناری خبر دهد کاغذ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ستمکش تو به قاصد اگر دهد کاغذ
به سیل اشک زند دست و سر دهدکاغذ
هوش مصنوعی: اگر ستم‌کش تو به پیام‌آور، کاغذی بدهد، او با سیل اشک، هم دست و هم سرش را بر آن کاغذ می‌گذارد.
ز نقطه تخم امیدم دماند ریشه به خط
چه دولت است که ناگه ثمر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: از نقطه‌ای که امید من ریشه‌اش را گذاشته، چه خوشبختی‌ای نصیب من خواهد شد که ناگهان میوه‌ای به بار آورد.
چسان صفای بناگوش او کنم تحریر
اگر نه مطلع فیض سحر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم زیبایی گوشه‌های او را به تصویر بکشم در حالی که کاغذ فقط در صورتی معجزه آسا خواهد بود که به من احساس سحر و جادو بدهد؟
سیاه کرد فلک نامهٔ امید مرا
برای آن‌که به هر بی‌بصر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: آسمان امید مرا سیاه کرد تا به هر نابینایی کاغذی بدهد.
ز دود کلفت دل رنگ نامه‌ام ابری‌ست
مگر به او خبر از چشم تر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: دل من به خاطر اندوه و غم دودی شده و رنگ نامه‌ام تاریک است. تنها دلیلی که ممکن است خبر از حالم به او برسد، اشک‌هایی است که از چشمانم می‌ریزد و بر روی کاغذ می‌نویسد.
به هر دلی رقم داغ عشق مایل نیست
بگو به لاله که خوش‌رنگ‌تر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: هر قلبی نمی‌تواند بار سنگین عشق را تحمل کند، به لاله بگو که زیبایی‌اش را بیشتر نشان دهد و به ما احساسات را منتقل کند.
چه دود دل که نپیچیده‌ام به پردهٔ خط
عجب مدار که بوی جگر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: چه غم و اندوهی در دل دارم که به پرده‌ای از رازها و عجایب نیفتاده است. عجیب است که کاغذ بوی جگر فرد را به خود می‌گیرد.
هزار نقش ز هر پرده روشن است امّا
به بی‌سواد چه عرض هنر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: در هر پرده هزاران تصویر و نقش زیبا وجود دارد، اما اگر کسی سواد نداشته باشد، نمی‌تواند از هنر آن کاغذ بهره‌ای ببرد.
نفس مسوز به پرواز لاف ما و منت
به شعله تا چقدر بال و پر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: نفس خود را بسوزان تا به طرز پرواز و لاف زدن ما آسیبی نرساند و این شعله عشق تا چه حد می‌تواند بال و پر خیال کافه کاغذی ما را زیاد کند.
به مفلسی نتوان نقش اعتبار گرفت
که عرض قدر به افشان زر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: نمی‌توان به کسی که در تنگدستی و فقر به سر می‌برد، اعتبار و ارزش داد، زیرا کاغذی که گرانبها به نظر می‌رسد، نمی‌تواند چیزی را به ارزش طلا برساند.
تهی ز کینه مدان طینت تنکرویان
ز سنگ عرض شرر بیشتر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: نگذار که حس کینه و دشمنی در دل داشته باشی، زیرا افرادی که دارای روحیات لطیف و نازک‌اند، با وجود ظرافتشان می‌توانند تأثیر بیشتری بر دیگران بگذارند، حتی اگر در ظاهر به نظر کم‌قدرت بیایند. مانند ورق کاغذ که کمی ضخامت دارد اما می‌تواند ناراحتی‌ها و اعتراضات را در خود جای دهد.
به دست غیر تو آیینه دادم و خجلم
چو قاصدی که به جای دگر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: به شخص دیگری آیینه را دادم و به خاطر این کار احساس شرمساری می‌کنم، مانند پیام‌آوری که نامه‌اش را به اشتباه به کسی غیر از گیرنده اصلی می‌رسد.
قلم به حسرت دیدار عجز تحریر است
بیاض دیده به مژگان مگر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: قلم در حسرت دیدار معجزه می‌کند و نمی‌تواند احساسات را به خوبی بیان کند. شاید تنها اشک‌های چشم به جای کاغذ بتوانند این احساسات را منتقل کنند.
سفینه در دل دریا فکنده‌ام بیدل
مگر ز وصل‌ کناری خبر دهد کاغذ
هوش مصنوعی: من کشتی‌ام را در دل دریا قرار داده‌ام، و امیدوارم نامه‌ای از معشوق به من برسد که خبر از وصل و دیدار بدهد.