گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۵۱

شوخی‌، بهار طبع چمن‌زاد می‌شود
چندان که سرو قد کشد آزاد می‌شود
وضع جهان صفیر گرفتاری هم است
مرغ به دام ساخته صیاد می‌شود
گردی‌ست جسته ما و من از پردهٔ عدم
آخر خموشی این همه فریاد می‌شود
تا چند دل ز هم نگدازد فسون عشق
سندان هم آب از دم حداد می‌شود
فیض صفا ز صحبت پاکان طلب‌کنید
آهن ز سیم بیضهٔ فولاد می‌شود
شب شد بنای شمع مهیای آتشست
پروانه کو که خانه‌اش آباد می‌شود
تا عبرتی به فهم رسانی به عجز کوش
رنگ شکسته سیلی استاد می‌شود
نقاش یک جهان هوسم کرد لاغری
موی ضعیف خامهٔ بهزاد می‌شود
جام تغافلش چقدر دور ناز داشت
داد از فرامشی که مرا یاد می‌شود
زین آتشی که عشق به جانم فکنده است
گر آب بگذرد ز سرم باد می‌شود
وحدت ز خودفروشی تعداد کثرت است
یک بر یکی دگر زده هفتاد می‌شود
بیدل معانی تو چه اقبال داشته‌ست
چشم حسود بیت ترا صاد می‌شود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شوخی‌، بهار طبع چمن‌زاد می‌شود
چندان که سرو قد کشد آزاد می‌شود
هوش مصنوعی: در فصل بهار، لطافت و زیبایی طبیعت به اوج خود می‌رسد به گونه‌ای که درخت سرو، به خاطر قد و قامتش، به راحتی و آزادی بیشتری می‌ایستد و خود را نشان می‌دهد.
وضع جهان صفیر گرفتاری هم است
مرغ به دام ساخته صیاد می‌شود
هوش مصنوعی: وضعیت دنیا همچون صدای درد و سختی است، همان‌طور که پرنده در دام صیاد گرفتار می‌شود.
گردی‌ست جسته ما و من از پردهٔ عدم
آخر خموشی این همه فریاد می‌شود
هوش مصنوعی: وجود ما که از تاریکی عدم برخواسته، همانند گردی است که در اثر خموشی به وجود آمده و این سکوت، به نوعی به فریادی تبدیل شده است.
تا چند دل ز هم نگدازد فسون عشق
سندان هم آب از دم حداد می‌شود
هوش مصنوعی: تا کی دل‌ها از هم نمی‌سوزند؟ جادوی عشق مانند چکش بر روی سندان است که حتی آب را هم از دمای خود می‌سوزاند.
فیض صفا ز صحبت پاکان طلب‌کنید
آهن ز سیم بیضهٔ فولاد می‌شود
هوش مصنوعی: از انسان‌های پاک و نیکوکار بهره‌مند شوید، چرا که مانند آهن که در تماس با نقره، به فولاد تبدیل می‌شود، شما نیز می‌توانید با همراهی این افراد، پاکی و زیبایی را به خود جذب کنید.
شب شد بنای شمع مهیای آتشست
پروانه کو که خانه‌اش آباد می‌شود
هوش مصنوعی: شب که فرارسید، شمع آماده روشن شدن است. پروانه‌ای که بیاید، خانه‌اش را روشن و سرشار از زندگی خواهد کرد.
تا عبرتی به فهم رسانی به عجز کوش
رنگ شکسته سیلی استاد می‌شود
هوش مصنوعی: برای این‌که درسی به فهم انسان داده شود، گاهی باید در مواجهه با ناتوانی، آثار شکست و ناامیدی را احساس کرد.
نقاش یک جهان هوسم کرد لاغری
موی ضعیف خامهٔ بهزاد می‌شود
هوش مصنوعی: نقاشی که جهانی از آرزوها را به تصویر می‌کشد، با خطی ظریف و نازک، موی ضعیف و کم‌پشت را به شکل زیبایی ترسیم می‌کند.
جام تغافلش چقدر دور ناز داشت
داد از فرامشی که مرا یاد می‌شود
هوش مصنوعی: این فرد به‌وضوح از دوری‌اش از حالتی که در آن به طرز خاصی بی‌تفاوت و غافل است، سخن می‌گوید. ناز و زیبایی او به قدری است که باعث می‌شود من هیچگاه او را فراموش نکنم.
زین آتشی که عشق به جانم فکنده است
گر آب بگذرد ز سرم باد می‌شود
هوش مصنوعی: عشق همچون آتشی در درون من شعله‌ور است و اگر آب هم بر آن بریزد، باز نمی‌تواند شعله‌هایش را خاموش کند. در این حالت، فقط عواطف و احساسات من به صورت باد پراکنده می‌شود.
وحدت ز خودفروشی تعداد کثرت است
یک بر یکی دگر زده هفتاد می‌شود
هوش مصنوعی: وحدت از خود را کنار گذاشتن و از تعدد خارج شدن به وجود می‌آید؛ مثل این که وقتی بر یکدیگر متکی شویم، تعداد ما به هفتاد نفر می‌رسد.
بیدل معانی تو چه اقبال داشته‌ست
چشم حسود بیت ترا صاد می‌شود
هوش مصنوعی: چشم حسود از زیبایی و عمق معانی که در اشعار تو وجود دارد، به شدت حسرت می‌خورد و از این رو، آن را می‌بیند و بر آن غبطه می‌خورد.