گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۴۲

می و نغمه مسلم حوصله‌ای که قدح‌کش گردش سر نشود
بحل است سبکسری آنقدرت‌ که دماغ ‌جنون‌زده‌تر نشود
اگر اهل قبول اثر نشوی به توقع سود و زیان ندوی
دل مرده به فیض نفس نرسد گل شمع دچار سحر نشود
زتعین خواجه و خودسری‌اش نکشی به طویلهٔ گه خری‌اش
چه شود تک و تاز گداگریش که محبت حاصل زر نشود
ز ترانهٔ اطلس و صوف هوس نشوی به در افکن راز نفس
تن برهنه‌پوشش حال تو بس که لباس غنا جل خر نشود
تب و تاب تلاش جنون صفتت زده راه تأمل عافیتت
همه گر به سراغ بهشت رسد سر مرغ هوس ته ‌پر نشود
ز جنون مشاغل حرص و هوا به تپش مفکن سروکار نفس
خم‌ گوشهٔ زانوش آینه‌ کن که ستم‌کش شغل دگر نشود
بد و نیک تعین خیره‌سری زده جام کشاکش دربه‌دری
تو چو سایه ‌گزین در بیخبری ‌که به زلزله زیر و زبر نشود
ز قیامت دنیی و غیرت دین به تپش شده خون دل یأس ‌کمین
مددی ز فسون جهان یقین ‌که ‌گزیدهٔ مار دو سر نشود
ز سعادت صحبت اهل صفا دل و دیده رسان به حضور غنا
که تردد قطرهٔ بی‌سروپا به صدف نرسیده گهر نشود
به حدیث نهفته زبان مگشا گل عیب و هنر مفکن به ملا
در پردهٔ شب نگشوده هلاکه به روی تو خنده سحر نشود
به تصور وعدهٔ وصل قدم چه هوس که نخفته به خاک عدم
به غبار هواطلبان وفا ستم است قیامت اگر نشود
دل خستهٔ بیدل نوحه‌سرا، ز تبسم لعل تو مانده جدا
در ساز فغان نزند چه‌کند سر و برگ نی که شکر نشود

اطلاعات

وزن: متفاعلتن متفاعلتن متفاعلتن متفاعلتن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می و نغمه مسلم حوصله‌ای که قدح‌کش گردش سر نشود
بحل است سبکسری آنقدرت‌ که دماغ ‌جنون‌زده‌تر نشود
هوش مصنوعی: شراب و آواز در حقیقت حوصله‌ای ایجاد می‌کند که اگر کسی به اندازه کافی در این خوشگذرانی غرق شود، دچار مشکلات روحی و نوسانات شدید نمی‌شود. سبکسری و بی‌پروایی آنقدر نیست که باعث بروز جنون و دیوانگی بیشتری در او شود.
اگر اهل قبول اثر نشوی به توقع سود و زیان ندوی
دل مرده به فیض نفس نرسد گل شمع دچار سحر نشود
هوش مصنوعی: اگر آماده پذیرش تأثیرات نباشی، به دنبال سود و ضرر نرو. قلبی که مرده است، از لطف و رحمت نمی‌تواند بهره‌مند شود. گل نمی‌تواند جان بگیرد و شمع تحت تأثیر جادو قرار نمی‌گیرد.
زتعین خواجه و خودسری‌اش نکشی به طویلهٔ گه خری‌اش
چه شود تک و تاز گداگریش که محبت حاصل زر نشود
هوش مصنوعی: اگر بر اثر خودخواهی و تعیین‌زدگی خواجه، نامش به ذلت بیفتد و در طویله‌ای مانند خر قرار گیرد، چه فایده‌ای خواهد داشت که فقر او زینت یافته و همچنان محبت و دوستی از زر و مال به دست نخواهد آمد؟
ز ترانهٔ اطلس و صوف هوس نشوی به در افکن راز نفس
تن برهنه‌پوشش حال تو بس که لباس غنا جل خر نشود
هوش مصنوعی: از آوازهای دلنشین و زیبا هوس نکن که رازی را برملا کنی؛ حال تو به قدری خاص و ویژه است که حتی زیبایی غنا و شکوه آن نمی‌تواند پوشش مناسب برای تو باشد.
تب و تاب تلاش جنون صفتت زده راه تأمل عافیتت
همه گر به سراغ بهشت رسد سر مرغ هوس ته ‌پر نشود
هوش مصنوعی: تب و تاب و تلاش دیوانه‌وار تو، به هیچ عنوان باعث نمی‌شود که در مورد آسایش و آرامش خود با تعمق فکر کنی. حتی اگر بهشت هم نصیبت شود، اشتیاق و تمایلت هرگز سیراب نخواهد شد.
ز جنون مشاغل حرص و هوا به تپش مفکن سروکار نفس
خم‌ گوشهٔ زانوش آینه‌ کن که ستم‌کش شغل دگر نشود
هوش مصنوعی: از دیوانگی و حرص و تمایلات دنیا به تپش نیا، که در گوشهٔ زانوهایت آیینه کن. بدان که کسی که ستم را تحمل می‌کند، شغل و کار دیگری نمی‌تواند داشته باشد.
بد و نیک تعین خیره‌سری زده جام کشاکش دربه‌دری
تو چو سایه ‌گزین در بیخبری ‌که به زلزله زیر و زبر نشود
هوش مصنوعی: در زندگی، گاهی اوقات انسان به خاطر نادانی و بی‌خبری، به دنباله‌رو مشکلات و چالش‌ها می‌افتد. او باید مانند سایه‌ای باشد که در زمان‌های سخت، آرام و بی‌حاشیه بماند تا از آسیب‌های ناگهانی در امان باشد و به راحتی زندگی‌اش تحت تأثیر تغییرات شدید قرار نگیرد.
ز قیامت دنیی و غیرت دین به تپش شده خون دل یأس ‌کمین
مددی ز فسون جهان یقین ‌که ‌گزیدهٔ مار دو سر نشود
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از اضطراب و نگرانی ناشی از فشارهای دنیوی و استرس‌های مرتبط با دین و اعتقادات می‌شود. دل انسان در حال تپش و گاهی ناامید است و به دنبال یاری و کمک از نیروهای معنوی و جادویی جهان است. در نهایت، اشاره به این دارد که انسان نباید به چیزهایی که ممکن است آسیب‌زننده باشند، نزدیک شود، به ویژه اگر این مسائل دو وجهی و خطرناک باشند.
ز سعادت صحبت اهل صفا دل و دیده رسان به حضور غنا
که تردد قطرهٔ بی‌سروپا به صدف نرسیده گهر نشود
هوش مصنوعی: از خوشبختی و دوستی با اهل صفا، دل و چشم خود را به ملاقات با ثروت و آواز برسان. زیرا اگر قطره‌ای بی‌هویت و بدون شکل باشد، هرگز به صدف نمی‌رسد و مروارید نخواهد شد.
به حدیث نهفته زبان مگشا گل عیب و هنر مفکن به ملا
در پردهٔ شب نگشوده هلاکه به روی تو خنده سحر نشود
هوش مصنوعی: زبانت را به سخن‌های پنهان باز نکن، عیب و هنر را در گفت‌وگوهای کشمکش‌برانگیز نبر، زیرا در تاریکی شب چیزی نمایان نخواهد شد. در مقابل تو لبخند سحرگاه نمی‌تابد.
به تصور وعدهٔ وصل قدم چه هوس که نخفته به خاک عدم
به غبار هواطلبان وفا ستم است قیامت اگر نشود
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به آرزوی وصال معشوق اشاره می‌کند و بیان می‌کند که چقدر حوصله و شوق برای رسیدن به او را دارد. او با تعبیر «به خاک عدم» به جایی اشاره می‌کند که نشانی از وجود و زندگی نیست و می‌گوید که اگر کسی به خاطر عشق به معشوق دست به جستجو بزند، این کار ناعادلانه است و انگار که روز قیامت به وقوع نمی‌پیوندد. به عبارت دیگر، عشق و پایبندی به وعدهٔ وصال ارزشمند است و حتی در سختی‌ها باید امید داشت.
دل خستهٔ بیدل نوحه‌سرا، ز تبسم لعل تو مانده جدا
در ساز فغان نزند چه‌کند سر و برگ نی که شکر نشود
هوش مصنوعی: دل خستهٔ عاشق نوحه‌خوان، از لبخند لعل تو جدا مانده است. حالا سازش نمی‌تواند نغمه‌ای سر دهد، چه کند نی که نمی‌تواند شکرین باشد.